bounce

/ˈbaʊns//baʊns/

معنی: گزاف گویی، پرش، جست، پریدن، گزاف گویی کردن، بالا جستن، پس جستن، بیرون انداختن، مورد توپ و تشر قرار دادن
معانی دیگر: (مانند توپی که به زمین بخورد) جهیدن، ورجه ورجه کردن، ورجهیدن، جهاندن، سیستن، جهمند بودن، جهش، ورجهش، جهندگی، جهمندی، (خودمانی - معمول در قمار خانه یا میخانه) آدم مزاحم یا بد مست را بیرون انداختن، اخراج، ورپریدن، ناگهان پریدن، برجستن، (بانکداری) چک بی محل را برگرداندن، وازدن، واخواست شدن، بالا و پایین پریدن، (انگلیس) گستاخی، هارت و پورت، (عامیانه) پویایی، انرژی، پرتکاپویی، انعطاف، سرسختی

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bounces, bouncing, bounced
(1) تعریف: to spring back or up following a collision, or to do so several times in succession.
مترادف: bound, jounce, leapfrog, rebound
مشابه: bob, hop, jump, leap, recoil, ricochet, skip, spring, vault

- The ball bounced down the stairs.
[ترجمه ناشناس] بالا و پایین کردن چیزی
|
[ترجمه شان] توپ از پله ها به سمت پایین جهش کرد ( به پایین پله ها پرتاب شد ) .
|
[ترجمه گوگل] توپ از پله ها به پایین پرید
[ترجمه ترگمان] گلوله از پله ها بالا رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to walk with a springy step.
مترادف: prance, skip
مشابه: bob, bound, caper, frisk, gambol, hop, spring, trip

(3) تعریف: (informal) of a check or draft, to be sent back by a bank because of insufficient funds in the account from which it was drawn.
فعل گذرا ( transitive verb )
عبارات: bounce back
(1) تعریف: to cause a collision followed by a rebound.
مترادف: jounce, rebound
مشابه: bob, jump, leapfrog, skip, spring, vault

- He bounced the tennis ball against the wall.
[ترجمه گوگل] او توپ تنیس را به دیوار پرتاب کرد
[ترجمه ترگمان] توپ تنیس را روی دیوار انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to write (a check or draft) on insufficient funds.

- He is always bouncing checks.
[ترجمه عتیقه] او همیشه چک بلا محل میکشد.
|
[ترجمه گوگل] او همیشه در حال چک کردن است
[ترجمه ترگمان] همیشه چک و چک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: (informal) to throw (someone) out forcefully.
مترادف: eject, expel, kick out
مشابه: boot, evict, oust
اسم ( noun )
مشتقات: bounceable (adj.)
(1) تعریف: a rebound or bound.
مترادف: bound, jounce, rebound
مشابه: bob, caper, ricochet, skip

(2) تعریف: a sudden spring or jump.
مترادف: bound, caper, jump, leap, skip, spring
مشابه: frisk, gambol, hop, prance, recoil, trip, vault

(3) تعریف: the ability to bounce.
مترادف: spring
مشابه: elasticity, give, liveliness, recoil, resilience

- a ball with no bounce
[ترجمه گوگل] توپی بدون پرش
[ترجمه ترگمان] گلوله ای که هیچ بازتابی نداشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: liveliness; vitality.
مترادف: energy, liveliness, pep, pizazz, vitality, vivacity, zip
مشابه: animation, resilience, spirit, spring, verve, vigor

جمله های نمونه

1. bounce back
(عامیانه - انرژی یا جرات و غیره) دوباره به دست آوردن،به حال اول بازگشتن

2. to bounce out of bed
از بستر ورجستن (با سرعت بلند شدن)

3. the bounce
(امریکا - خودمانی) اخراج،(به زور) بیرون انداخته شدن

4. the ball has lost its bounce
گوی،جهندگی خود را از دست داده است.

5. Short sound waves bounce off even small objects.
[ترجمه Sina] امواج صوتی کوتاه ، حتی به اشیا کوچک هم برخورد میکنند و برمیگردند .
|
[ترجمه گوگل]امواج صوتی کوتاه حتی از اجسام کوچک نیز منعکس می شوند
[ترجمه ترگمان]امواج صوتی کوتاه حتی اشیا کوچکی را بازتاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The volleyball gave a high bounce.
[ترجمه گوگل]والیبال پرش بالایی داد
[ترجمه ترگمان]والیبال به اوج خود رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Bounce the ball and try and hit it over the net.
[ترجمه Sina] توپ را به زمین بزن . ( حالتی که توپ را هی به زمین میزنیم و برمیگرده به سمت خودمان ) و سپس سعی کن ، و ان را در داخل تور بنداز
|
[ترجمه نسرین رنجبر] توپ رو بنداز بالا و بهش ضربه بزن تا از رو تور رد بشه.
|
[ترجمه گوگل]توپ را پرتاب کنید و سعی کنید آن را از روی تور بزنید
[ترجمه ترگمان]توپ را بازتاب کنید و امتحان کنید و در تور به آن ضربه بزنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The harder you fall, the higher you bounce.
[ترجمه �~�] هرچه سخت تر زمین بخورید، بیشتر اوج میگیرید
|
[ترجمه گوگل]هر چه سخت تر بیفتید، بالاتر می پرید
[ترجمه ترگمان]هر چی سخت تر سقوط کنی، هرچی بیشتر سقوط کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. She's got a lot of bounce.
[ترجمه گوگل]او جهش زیادی دارد
[ترجمه ترگمان] اون یه عالمه توپ داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Can I bounce a couple of ideas off you?
[ترجمه گوگل]آیا می توانم چند ایده را از شما رد کنم؟
[ترجمه ترگمان]میتونم یه چند تا ایده از تو دور کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The cheque will bounce if your salary doesn't reach your account today.
[ترجمه Sina] چک برگشت خواهد خورد اگر حقوقتان به حسابتان واریز نشود
|
[ترجمه شان] اگر دستمزدتان امروز به حساب شما واریز نشود، این چک برگشت خواهد خورد.
|
[ترجمه گوگل]اگر امروز حقوقتان به حسابتان نرسد، چک برگشتی خواهد داشت
[ترجمه ترگمان]اگر حقوق شما امروز به حساب شما برسد، چک شروع خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He is young enough to bounce back from this disappointment.
[ترجمه گوگل]او به اندازه کافی جوان است که از این ناامیدی نجات پیدا کند
[ترجمه ترگمان]اون به اندازه کافی جوون هست که از این نا امیدی دور بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Sound waves bounce off objects in their path.
[ترجمه گوگل]امواج صوتی از اجسام در مسیر خود منعکس می شوند
[ترجمه ترگمان]امواج صوتی اشیا را در مسیر خود بازتاب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The song's so catchy it makes you bounce round the living room or tap your feet.
[ترجمه گوگل]آهنگ آنقدر جذاب است که باعث می‌شود به اتاق نشیمن بپرید یا به پاهایتان ضربه بزنید
[ترجمه ترگمان]آواز آن قدر جذاب است که باعث می شود از اتاق نشیمن دور شی یا به پاهات ضربه بزنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It's useful to have someone to bounce ideas off.
[ترجمه گوگل]این مفید است که کسی را داشته باشید که ایده‌های خود را مطرح کند
[ترجمه ترگمان]مفید است که کسی را داشته باشید که ایده های خود را بازتاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. There was a bounce to his step which I hadn't seen before.
[ترجمه گوگل]جهشی روی گامش بود که قبلاً ندیده بودم
[ترجمه ترگمان]صدای پایی به گوش رسید که قبلا ندیده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I hope this cheque doesn't bounce.
[ترجمه محمدرضا] من امیدوارم این چک برگشت نخورد.
|
[ترجمه گوگل]امیدوارم این چک برگشتی نداشته باشد
[ترجمه ترگمان]من امیدوارم که این چک بازتاب نکند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گزاف گویی (اسم)
hyperbole, grandiloquence, bounce, extravaganza, verbosity, magniloquence, rodomontade

پرش (اسم)
fly, jump, leap, bounce

جست (اسم)
skip, leap, bounce, gambol

پریدن (فعل)
flight, spout, vault, fly, skip, jump, bounce, spring, tumble

گزاف گویی کردن (فعل)
bounce

بالا جستن (فعل)
bounce

پس جستن (فعل)
bounce

بیرون انداختن (فعل)
sputter, eject, bounce, throw out, expel, excrete, extrude

مورد توپ و تشر قرار دادن (فعل)
bounce

تخصصی

[کامپیوتر] برگشت - برگرداندن قطعه ای از پست الکترونیکی به فرستنده آن به دلیل مشکلات تحویل .
[برق و الکترونیک] جهش تغییر ناگهانی در درخشندگی یا اندازه ی تصویر تلویزیونی که مستقل از روشهایی صفحه ی اصلی زخ می دهد.
[سینما] وضوح صدا

انگلیسی به انگلیسی

• hop, skip; boasting, bragging
jump; skip; hop; make jump
when something such as a ball bounces, or when you bounce it, it moves upwards or away immediately after hitting a surface.
you can say that something bounces when it swings or moves up and down.
if you bounce on something, you jump up and down on it repeatedly.
if someone bounces somewhere, they move in an energetic way, because they are feeling happy.
if a cheque that you write bounces, the bank refuses to accept it and pay out the money, because there is not enough money in your account.
see also bouncing.
if you bounce back after a bad experience, you quickly return to your previous level of activity, enthusiasm, or success.
if one thing bounces off another, it hits it and moves outwards or upwards immediately afterwards.
if light or sound bounces off a surface, or if you bounce it off, it reaches the surface and is reflected back.

پیشنهاد کاربران

انعکاس دادن
منعکس کردن
مثل این جمله
the shape of a lens is designed to bend light bouncing
from a subject in three - dimensional space
To leave a place or situation abruptly or quickly. “Bounce” indicates a swift departure.
ترک کردن یک مکان یا موقعیت به طور ناگهانی یا سریع. "Bounce" نشان دهنده خروج سریع است.
I’m going to bounce from this party. It’s getting boring.
...
[مشاهده متن کامل]

Let’s bounce before the cops show up.
I need to bounce. Talk to you later!

منابع• https://fluentslang.com/slang-for-going/
کمانه کردن
برگشت قیمت
جهش قیمت
پرش قیمت
پرش
● خوردن به چیزی و برگشت کردن
مثل ضربه های زیر قایق موتوری به آب یا توپ بسکتبال هنگام دریبل زنی
در معنای مجازی، یعنی کسی یا چیزی را پاس کاری کردن، سر دواندن
I was bounced around from one customer service representative to another before finally getting my issue resolved.
The patient was bounced between different departments of the hospital before finally receiving the correct treatment.
...
[مشاهده متن کامل]

The company’s complaint hotline was useless, as I was just bounced around from one automated message to another.
The customer’s call was bounced between the sales and support departments before finally being answered by a representative.
The student was bounced around from one academic advisor to another before finally finding someone who could help them.

بالا پایین کردن توپ در بسکتبال
Afsan lotfi
چرت و پرت گفتن
علاوه بر این ها، به معنای ترک کردن یک مکان هم هست. ( غیر رسمی )
- > leave, depart
مثلا:
I have to bounce. My mom needs me at home.
منابع• https://www.merriam-webster.com/dictionary/bounce
به اصطلاح عامیانه " میزنم زمین، هوا میره"
پرتاب کردن
انعطاف پذیری ( انسان )
از نظر معنا و مفهوم،
وقتی توپی را پرت میکنید، یا آن را می اندازید، یا ضربه میزنید و یا غیرهم، ، ، در آن صورت توپ به زمین میخورد و دوباره می آید بالا، و احتمالا باز هم بخورد زمین و دوباره بیاید بالا تا زمانی که بالاخره از حرکت متوقف شود. شیطونک را به خاطر بیاورید که وقتی آن را رها می کنید یا آن را پرت می کنید چطور میفتد روی زمین و دوباره بلند می شود؟! نام این کار در انگلیسی bounce است. حال با این توضیحات ترجمه دقیق مورد نظر خودتان را راحت تر پیدا می کنید.
...
[مشاهده متن کامل]

اگر مفید واقع شد، لطفا لایک کنید ❤️🙏🏻

برگشت خوردن ( ایمیل ) ارسال نشدن
Bounced off my body به معنی از بدنم پرید، به بدنم اصابت نکرد، از بدنم دور شد
بشوت!
bounce ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: واگشت 1
تعریف: برگشت پیام یا پیام‏نگار در شبکه‏های رایانه‏ای، درصورتی که به هر علت به دست گیرنده نرسد
[توپ]خوردن و برگشتن
خیز
در متون آماری در مقابل افت قرار میگیره
افت و خیز
زمین خوردن توپ و برگشتن به بالا
حرکت ( رو به بالا/پایین )
بالا/پایین رفتن/آمدن
به زمین خوردن و برگشتن توپ
ضربه زدن به یک شی مث توپ و برگشتن به سمت خودمون
verbosity
گزافه گویی
لاف زدن
گنده گ و ز ی
لاف از سخن چو در توان زد
آن خشت بود که پر توان زد
جناب سعدی
The check bounce به معنی چک برگشتی
جابجا شدن، دست به دست شدن
دریپ زدن ( تو بسکتبال )
I'm gonna bounce
من میرم
از دور خارج شدن
بیشترین کاربردش در حالت فعل خوردن به یک سطح وبه جای اول بازگشتن معنی میده. نزدیکترین synonym بهش rebound هست. به عنوان مثال برخورد صدا یا نور به یک سطح و بازگشتش رو با این فعل به کار میبریم. یا برخورد توپ به دست حریف و بازگشتش در بازی والیبال و غیره.
انعکاس
بالا گرفتن ( بحث ) و افزایش :
The dispute bounces around various institutions, with no definitive resolution.
افزایش ناگهانی:
The analysts say that the US economy has bounced

برای emailهم بکار برده میشود
ایمل برگشت داده میشود the email will bounce
برگشت خوردن یا برگشت زدن توسط بانک
به سطح زدن و بالا رفتن ، یا بالا رفتن بر اثر اصابت کردن به سطح مثل توپ ، مثل بدن روی تشک تخت ، یا مثل بچه روی زانو به سمت بالا پرت کردن.
همچنین به معنی چک پاس نشدن به دلیل خالی بودن حساب .

بالا پایین انداختن
He bounced the pouch in his palm several times.
کیسه رو چند بار تو کف دست اش بالا پایین انداخت.
بانس به معنی پریدن یا پرش با وقتی میگوییم bounce a ballیعنی پریدن با توپ یا توپ به زمین کوبیدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس