away

/əˈweɪ//əˈweɪ/

معنی: کنار، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، دور از، بیرون، پس از ان، دور، بی درنگ، بیک طرف، بعد، بیرون از، در سفر، بطور پیوسته، از انجا، از ان زمان، از انروی
معانی دیگر: درجای دیگر، به سوی دیگر، بسیار (زمان یا فاصله)، در کنار، (از بین) رفتن، فورا، بی وقفه، غایب، در فاصله، (حرف ندا) برو!، برویم !، خارج، پیوسته، متصلا، مرتبا، ناج

بررسی کلمه

قید ( adverb )
(1) تعریف: in or to another direction.

- He walked away.
[ترجمه ♥️♠️♥️♠️] او به راه افتاد
|
[ترجمه Koogamin] او ( مرد ) به راه افتاد
|
[ترجمه گوگل] او راه افتاد
[ترجمه ترگمان] به راه افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: out of existence.

- The clouds are fading away.
[ترجمه یوسف کوهانی] ابر ها دور میشوند
|
[ترجمه هادی] او به طرف دیگر رفت
|
[ترجمه فاطمه] ابر ها به طرف دیگر رفتند
|
[ترجمه گوگل] ابرها در حال محو شدن هستند
[ترجمه ترگمان] ابرها محو می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: from a person's ownership.

- Give away all you have.
[ترجمه سارل] هر چیزی که داری را بهم بده
|
[ترجمه گوگل] هر چه داری را ببخش
[ترجمه ترگمان] همه چیزی که داری رو بهم بده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: without stopping.

- He worked away into the night.
[ترجمه گوگل] او تا شب کار می کرد
[ترجمه ترگمان] او در دل شب کار می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: at this immediate time.

- Fire away!
[ترجمه گوگل] آتش دور!
[ترجمه ترگمان] ! شلیک کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
عبارات: do away with
(1) تعریف: in another place; not present.

- She is away from here.
[ترجمه زهرا] او از اینجا دور است
|
[ترجمه گوگل] او از اینجا دور است
[ترجمه ترگمان] از اینجا دور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: in the distance.

- He was ten miles away.
[ترجمه گوگل] ده مایل دورتر بود
[ترجمه ترگمان] ده مایل دورتر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. away behind
بسیار عقب

2. away from danger
دور از خطر

3. away from home
دور از ماوا

4. away in the distance
در جایی دور دست

5. away with the book!
کتاب را ببر!،کتاب برود!

6. "get away from here!" the guard snarled
نگهبان غرش کنان گفت: ((از اینجا دور شوید!))

7. away from the market
به قیمت مستقل از قیمت بازار

8. away we go!
برویم !،بزن بریم !

9. away with!
(معمولا به صورت امر و بدون فعل) ببر!،بیا!،برو!

10. an away game
مسابقه در محل حریف

11. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.

12. cast away your doubts and come with me
تردید خود را رها کن و با من بیا.

13. barter away
به ثمن بخس دادن،مفت از دست دادن،به هدر دادن

14. blast away
به گلوله بستن،به باد (گلوله یا انتقاد و غیره) گرفتن،در کردن

15. blaze away
1- پیاپی تیر خالی کردن 2- با حرارت سخن گفتن

16. boil away
در اثر جوشیدن بخار شدن

17. bury away
پنهان کردن،قایم کردن یا شدن

18. chuck away ( out)
دور انداختن،رها کردن،ول کردن

19. clear away
1- تمیز کردن و کنار گذاشتن

20. dally away
(بیشتر در مورد وقت) تلف کردن،حرام کردن

21. die away (or die down)
(در مورد صدا و شهرت و غیره) کم کم از بین رفتن یا ضعیف شدن،محو شدن

22. draw away
دور شدن از،جلو زدن از

23. drive away
فرار دادن،تا راندن،دورراندن

24. drop away
ضعیف شدن،کم شدن

25. eat away
ساییده یا فرسوده کردن،(فلز و غیره) خوردن

26. edge away from (or toward)
با تانی (از چیز یا شخصی) دور شدن (یا نزدیک شدن)

27. explain away
توجیه کردن،بهانه آوردن،(اشتباه و غیره ی خود را) کم اهمیت جلوه دادن

28. fall away
1- ترک (دوستی یا حمایت و غیره) کردن 2- آب رفتن،کوچک شدن،نحیف شدن،تحلیل رفتن

29. fire away
سوزاندن و کشتار

30. fool away
(عامیانه) احمقانه خرج یا تلف کردن،به هدر دادن

31. fribble away
تلف کردن،هدر دادن

32. game away
در قمار باختن،ولخرجی کردن

33. get away
1- رفتن،عزیمت کردن 2- گریختن،فرار کردن 3- آغاز کردن (مسابقه)

34. get away with
(خودمانی) جان سالم به در بردن،گیرنیفتادن،قسر در رفتن

35. get away with murder
(خودمانی) خلاف کردن و تنبیه نشدن،خودسرانه عمل کردن

36. give away
1- اهدا کردن،دادن

37. laugh away
با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن،نادیده گرفتن

38. lay away
1- اندوختن،(برای مصرف آینده) انباشتن 2- (کالا و غیره را) برای تحویل دادن در آینده کنار گذاشتن،فروختن (و تا هنگام تحویل بعدی) انبار کردن 3- مدفون شدن

39. lock away
در جای قفل شده یا امن نگهداری کردن

40. make away with
1- دزدیدن،بلند کردن،کش رفتن 2- از شر چیزی راحت شدن 3- کشتن،وانمود کردن

41. pass away (or on)
مردن،فوت کردن

42. peg away (at)
(به طور مداوم و سخت) کارکردن،جدیت کردن،کوشیدن

43. pop away (or off) at something
به چیزی تیراندازی کردن،(به چیزی) تق تق تیر زدن

44. put away
1- رجوع شود به 2 put aside- (عامیانه - به زندان یا بیمارستان روانی و غیره) فرستادن

45. right away (or off)
فورا،بی درنگ،بی معطلی،بلافاصله

46. run away
1- فرار کردن،گریختن

47. run away with
1- رفتن و با خود بردن،دزدیدن

48. salt away (or down)
1- در نمک خواباندن،نمک سود کردن 2- (عامیانه) اندوختن (به ویژه پول)،کنار گذاشتن

49. send away
1- گسیل کردن،اعزام کردن 2- تبعید کردن 3- دک کردن

50. sign away (or over)
(قانونا یا رسما ملک یا چیزی را به کسی) منتقل کردن،تفویض کردن

51. smile away
با لبخند دور کردن یا فایق آمدن،با لبخند ابراز داشتن

52. sock away
(امریکا - عامیانه) پول کنار گذاشتن،پول اندوختن

53. square away
1- (به ویژه در مشت زنی) گارد گرفتن،حالت دفاعی گرفتن 2- بادبان ها را جوری تنظیم کردن که کشتی در جهت باد حرکت کند

54. stow away
1- (در جای امن) انبار کردن،پنهان کردن،نهان کردن یا شدن 2- در خوراک یا نوشابه زیاده روی کردن،شتری بار کردن،پرخوری کردن،تا خرخره خوردن یا نوشیدن

55. talk away
(طولانی) حرف زدن،(بی وقفه) سخن گفتن،ور زدن

56. throw away
1- دور انداختن 2- حرام کردن،به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن

57. trim away (or off)
بخش های زائد (چیزی را) بریدن،حذف کردن

58. tuck away
(عامیانه) 1- با اشتها خوردن،زیاد خوردن،چپاندن

59. walk away from
به آسانی شکست دادن،(مسابقه ی دو) خیلی جلو زدن

60. walk away with
1- دزدیدن،بلند کردن 2- به آسانی برنده شدن،به آسانی شکست دادن

61. wash away
شستن و با خود بردن،زدودن،فرسودن (خاک و غیره)

62. waste away
1- تحلیل رفتن،نحیف شدن،نزار شدن،رنجور شدن 2- از بین رفتن،پوسیدن

63. he drank away his wealth and his youth
او با میگساری ثروت و جوانی خود را بر باد داد.

64. he fanned away the kebab smoke
او دود کباب را با بادزن بیرون راند.

65. he frittered away all his money on drink
همه ی پول خود را سر مشروب به هدر داد.

66. he gambled away all his wealth and became a pauper
در قمار همه ی دارایی خود را باخت و مفلس شد.

67. he gambled away his inheritance
او ارثیه ی خود را در قمار باخت.

68. he gave away all his wealth
او همه ی ثروت خود را اهدا کرد.

69. he gave away all of his money
همه ی پولش را به این و آن داد.

70. he gave away our secret
راز ما را آشکار کرد.

مترادف ها

کنار (صفت)
away, next, apart

رفته (صفت)
away

دور افتاده (صفت)
away, recluse, outlying, faraway, outland, straggly, far-off, unfrequented

یکسو (صفت)
away

فاصله دار (صفت)
away, distant

دور از (قید)
far, back, out, away, past, away from

بیرون (قید)
abroad, out, outside, away, outdoors, without

پس از ان (قید)
away, afterward, afterwards, thereupon, thereafter, thence

دور (قید)
around, away, aloof, nowhere near, yonder

بی درنگ (قید)
outright, away, thereupon, forthwith, apace, directly, forthright, therewith

بیک طرف (قید)
away, aside

بعد (قید)
away, then

بیرون از (قید)
out, away, without, forth

در سفر (قید)
away

بطور پیوسته (قید)
away

از انجا (قید)
away, thence, therefrom

از ان زمان (قید)
away, thence

از انروی (قید)
away

تخصصی

[فوتبال] خارج از خانه
[ریاضیات] فاصله، دور، مخالف

انگلیسی به انگلیسی

• in another place; far, at a great distance
not on the home field, played on another team's field (sports)
if you move away from a place, you move so that you are no longer there.
if you look or turn away from something, you move your head so that you are no longer looking at it.
away from a person or place means at a distance from that person or place.
if you put something away, you put it in a safe place.
if someone is away, they are not in the place where people expect them to be.
you also use away to talk about future events. for example, if an event is a week away, it will happen in a week.
if you give something away or if someone takes it away from you, you no longer have it.
when a sports team plays an away game, it plays on its opponents' ground.
you can use away to say that something slowly disappears, or changes so that it is no longer the same.
away is also used to emphasize that an action is continuous or repeated.
right away: see right.

پیشنهاد کاربران

کلمه away بسته به زمینه، معانی مختلفی دارد. در اینجا چند معنی رایج آن آورده شده است:
1. دور: برای نشان دادن فاصله از مکانی
• He lives 10 miles away. ( او ده مایل دورتر زندگی می کند. )
2. به دور: برای نشان دادن حرکت به دور از چیزی
...
[مشاهده متن کامل]

• She walked away from the crowd. ( او از جمعیت دور شد. )
3. به پایان رسیدن یا از بین رفتن: برای نشان دادن از بین رفتن چیزی
• The pain slowly went away. ( درد به تدریج از بین رفت. )
4. مدام انجام دادن کاری: برای تاکید بر استمرار یک کار
• He was working away all night. ( او تمام شب مشغول کار بود. )
5. نبودن یا در سفر بودن: برای اشاره به دور بودن یا در دسترس نبودن
• She is away on vacation. ( او در مرخصی است. )
6. تا زمان مشخصی در آینده: برای نشان دادن فاصله زمانی
• The exam is still two weeks away. ( تا امتحان هنوز دو هفته باقی مانده است. )
این معانی بسته به جمله و زمینه متفاوت خواهند بود.

1. دور. دور از 2. به فاصله ی . در فاصله ی 3. پیوسته. مدام. یک ریز 4. خرده خرده. کم کم. به تدریج 5. آن طرف ( تر ) . کنار 6. جایی. یک جایی. گوشه ای 7. خارج. بیرون از 8. بیرون. بیرون از خانه. در سفر 9. جا / ( مسابقه ) در زمین حریف. در خانه حریف
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
guns were blasting away
اسلحه ها داشتند پیوسته شلیک می کردند.
she missed him when he was away
زن وقتی مرد در سفر بود دلش برایش تنگ می شد.

دور ماندن از دیگران
Away from others
awayمعنی کنار میده مثلا
Put away your pencil
معنی کنار گذاشتن مدادتون رو میده
1. **فراری شدن**: "She ran away from the angry dog. "
2. **دور**: "The nearest gas station is two miles away. "
3. **دور شدن از توجه**: "He drifted away from his old friends after college. "
4. **به یک طرف دیگر رفتن**: "The train is pulling away from the station. "
...
[مشاهده متن کامل]

5. **در راستای دور**: "The ship sailed away into the distance. "
6. **دور شدن از چیزی**: "Keep away from the edge of the cliff. "
7. **خالی کردن چیزی از مکان**: "Clear away the dishes from the table. "
8. **از یک مکان یا شرایط خاص**: "She's away on vacation until next week. "
9. **به دور از خطر یا مشکلات**: "He managed to get away unharmed. "
10. **دور بودن از منظر**: "The noise faded away as we walked further from the city center. "
11. **در جهت دور از**: "The hikers wandered away from the trail and got lost. "
12. **در جهت دور از مسیر**: "The river flows away from the mountains. "
13. **به دور**: "He gazed away into the distance, lost in thought. "
14. **با دور کردن چیزی از مکان**: "We need to move the furniture away from the windows. "
15. **به سمت یا جهت دور**: "The road stretches away into the horizon. "
16. **خارج از دسترس**: "Put the scissors away so the kids can't reach them. "
17. **خارج از دسترسی**: "The solution is just a phone call away. "
18. **دور شدن از موضوع یا مسئله**: "Let's get away from the topic of politics for a moment. "
19. **از دست دادن چیزی**: "She couldn't tear her eyes away from the beautiful sunset. "
20. **دور شدن از مکانی یا موقعیت**: "He decided to move away from the city and live in the countryside. "
21. **دور شدن از عادت یا رفتار معمول**: "She's trying to break away from her unhealthy habits. "
22. **خارج از دسترسی**: "The keys are stored away in a safe place. "
23. **دور شدن از ترس یا نگرانی**: "The children laughed their fears away. "
24. **در جهت دور از هر دوطرف**: "The road stretches away on either side. "
25. **در جهت دور از همانجا**: "The birds flew away from the storm. "
26. **به دور از محلی**: "They moved away from the city to enjoy a quieter life. "
27. **دور شدن از محلی یا شرایط غیر مطلوب**: "We need to get away from this noisy crowd. "
28. **از دست دادن چیزی**: "She dropped the coin and watched it roll away. "
29. **در جهت دور از مرکز چیزی**: "The hotel is located several miles away from the beach. "
30. **دور شدن از دید**: "He turned away from the disturbing scene. "
31. **با دور کردن چیزی از دید**: "She quickly looked away when she saw him approaching. "
32. **خارج از محلی یا جایی خاص**: "They drove away from the city to enjoy the countryside. "
33. **دور شدن از همدیگر**: "The siblings drifted away as they grew older. "
34. **دور شدن از توجه**: "The noise faded away as we moved further from the construction site. "
35. **خارج از دسترسی**: "Keep dangerous chemicals locked away from children. "
36. **دور شدن از هرج و مرج یا صدا و سر و صدایی**: "They sought a quiet place away from the hustle and bustle of the city. "
37. **در جهت دور از محلی**: "The road winds away from the cliffs. "
38. **در جهت دور از همه جا**: "The path led away into the dense forest. "
39. **به دور از دید**: "He moved the clutter away from the window to let more light in. "
40. **در جهت دور از چیزی یا مکانی**: "The river flows away from the mountains towards the sea. "
41. **دور شدن از مسئولیت یا تعهد**: "He's always trying to get away with doing the minimum amount of work. "
42. **در جهت دور از مکان یا جایی**: "The path veered away from the riverbank. "
43. **دور شدن از شیء خاص**: "She stepped away from the painting to admire it from a distance. "
44. **دور شدن از محلی یا موقعیت**: "They moved away from the city center to find cheaper housing. "
45. **به دور از عقب افتادن یا پشتیبانی کردن**: "She never backs away from a challenge. "
46. **در جهت دور از مسیر یا موقعیت**: "The path leads away from the village towards the mountains. "
47. **دور شدن از شرایط غیرمطلوب**: "He needed to get away from the toxic environment of his workplace. "
48. **دور شدن از دید**: "The sun sank away below the horizon. "
49. **به دور از توجه دیگران**: "She slipped away from the party without saying goodbye. "
50. **به دور از دسترس یا دسترسی**: "The medicine should be kept away from children
51. **به دور از مرکز یا مرکزیت**: "The small village is tucked away in the mountains. "
52. **دور شدن از توجه**: "She tried to block out the noise by looking away. "
53. **خارج از محلی خاص**: "They rented a cabin away from the crowded beach. "
54. **دور شدن از شیء یا فرد خاص**: "He backed away from the aggressive dog. "
55. **دور شدن از موقعیت یا وضعیت معین**: "They're planning to move away from the city once they retire. "
56. **در جهت دور از دید**: "The clouds drifted away from the sun. "
57. **در جهت دور از مکان خاص**: "The path winds away from the old cemetery. "
58. **به دور از هرج و مرج و مزاحمت**: "They booked a hotel away from the noisy city center. "
59. **دور شدن از چیزی یا شرایط ناخوشایند**: "She needed to get away from the stress of work. "
60. **دور شدن از مکان یا وضعیت معین**: "He stepped away from the spotlight to focus on his family. "
61. **در جهت دور از شرایط خاص**: "The road meanders away from the busy highway. "
62. **به دور از مسئولیت یا تعهد**: "He tried to slink away from his duties, but his boss caught him. "
63. **دور شدن از موقعیت خاص**: "She stepped away from the podium after her speech. "
64. **دور شدن از دید**: "He quickly turned away from the gruesome scene. "
65. **به دور از شرایط ناخوشایند**: "They planned a getaway to a secluded beach, away from the hustle and bustle of the city. "
66. **در جهت دور از مکان خاص**: "The trail leads away from the tourist attractions to more remote areas. "
67. **خارج از دسترس**: "Put the sharp objects away so the children can't reach them. "
68. **به دور از دید افراد**: "He hid the surprise gift away until her birthday. "
69. **دور شدن از مکان یا شرایط غیرمطلوب**: "They decided to move away from the noisy neighbors. "
70. **دور شدن از مکان یا موقعیت مشخص**: "She walked away from the argument to cool
71. **دور شدن از شرایط ناخوشایند**: "He needed to get away from the toxic environment of his workplace. "
72. **به دور از توجه دیگران**: "She slipped away from the party without saying goodbye. "
73. **به دور از دسترس یا دسترسی**: "The medicine should be kept away from children. "
74. **به دور از هرج و مرج و مزاحمت**: "They booked a hotel away from the noisy city center. "
75. **دور شدن از مکان یا وضعیت معین**: "He stepped away from the spotlight to focus on his family. "
76. **دور شدن از شرایط ناخوشایند**: "She needed to get away from the stress of work. "
77. **دور شدن از مکان یا وضعیت معین**: "He stepped away from the spotlight to focus on his family. "
78. **در جهت دور از مکان خاص**: "The trail leads away from the tourist attractions to more remote areas. "
79. **خارج از دسترس**: "Put the sharp objects away so the children can't reach them. "
80. **به دور از دید افراد**: "He hid the surprise gift away until her birthday. "
منبع CHAT GPT 3. 5

دور
مثال: He walked away without saying a word.
او بدون گفتن یک کلمه دور شد.
نمونه کالوکیشنTaken Away برای این واژه:
"Taken away" به معنای "برداشته شده" یا "برداشته شدن" است. این عبارت ممکن است در موارد مختلف استفاده شود، مانند اشیا یا اشخاصی که از جایی برده شده اند یا از دست داده شده اند. به عنوان مثال:
...
[مشاهده متن کامل]

- The stolen car was taken away by the police. ( ماشین دزدیده شده توسط پلیس برداشته شد. )
- The children were taken away from their parents by social services. ( بچه ها توسط خدمات اجتماعی از والدینشان برداشته شدند. )
CHATGPT

کلمه "away" به معنای دور، دورتر، دورترین، دوری، دور کردن، رفتن، حذف کردن و یا جدا کردن استفاده می شود.
کالوکیشن ها:
1. Run away: فرار کردن
2. Throw away: دور انداختن
3. Take away: بردن، دور کردن
...
[مشاهده متن کامل]

4. Go away: رفتن، دور شدن
5. Far away: دورترین
6. Fade away: ناپدید شدن، محو شدن
مثال ها:
1. He walked away from the crowd. ( او از جمع دور شد. )
2. The train is still far away. ( قطار هنوز خیلی دور است. )
3. She threw the old toys away. ( او اسباب بازی های قدیمی را دور انداخت. )
4. The noise faded away. ( صدا دور شد. )
منبعCHATGPT4. 00

away به معنی مهمان است
به معنی" فاصله داشتن" هم میتونه باشه:
I was one foot away.
به معنی فرار هم هست now run away
حالا فرار کن
away دوباره
آنسوتر ، آنسوتر از ، آن وَرتر ، آن ورتر از
فراتر
در حالت قیدی: دائما، پشت سر هم، ادامه دار
We were chatting away at the back and didn't hear what he said.
I was still writing away when the exam finished.
دور شدن🐅
دور شدن یا دور افتاده معنی از دست دادن یا معنی یک جای دیگر هم می دهد یک معنی خاص هم نام دارد برو یا برویم در زمان حال مانند over که معنی خط افق میدهد اما معنی خاصش پایان یا تمام است
دور
the waiter looked at the drawing and went away
پیشخدمت به طراحی نگاه کرد و دور شد. 🇪🇭🇪🇭

برای نشان دادن چیزی در آینده
Away
Three days away is friday
سه روز دیگه جمعه است
Three weeks away is summer
سه هفته دیگه تابستونه
1. کنار، دور
2. کنار
3. غایب
4. به فاصله
5. بعد
6. فاصله
7. کنار، جای دیگر
8. تمام شدن، از بین رفتن
9. پیوسته در حال
10. کل ( مثلا کل شب یا روز )
11. در زمین حریف ( در مسابقه ورزشی )
انحراف
اشاره به غایب بودن فردی هم معنی میشه. . .
He's away till Tuesday تا سه شنبه نیستش

دوری فاصله
✏📍دور و یا دورتر، دور شدن، به دور از، ( زمان و یا فاصله ) ،
🎯در جملات عامیانه یعنی از دست دادن به طوری که مفت از دست ادم خارج شده باشد، ( مخصوصا زمانی که تایم هم در ان استفاده شده باشد یا زمان بر ان مهم باشد. )
در کنارِ
به دور ، به دور از
به کنار ، به کنار از
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس