1. away behind
بسیار عقب
2. away from danger
دور از خطر
3. away from home
دور از ماوا
4. away in the distance
در جایی دور دست
5. away with the book!
کتاب را ببر!،کتاب برود!
6. "get away from here!" the guard snarled
نگهبان غرش کنان گفت: ((از اینجا دور شوید!))
7. away from the market
به قیمت مستقل از قیمت بازار
8. away we go!
برویم !،بزن بریم !
9. away with!
(معمولا به صورت امر و بدون فعل) ببر!،بیا!،برو!
10. an away game
مسابقه در محل حریف
11. buried away somewhere in the third chapter was an account of their meeting
شرح ملاقات آنها در فصل سوم کتاب در جایی دور از دید قرار داشت.
12. cast away your doubts and come with me
تردید خود را رها کن و با من بیا.
13. barter away
به ثمن بخس دادن،مفت از دست دادن،به هدر دادن
14. blast away
به گلوله بستن،به باد (گلوله یا انتقاد و غیره) گرفتن،در کردن
15. blaze away
1- پیاپی تیر خالی کردن 2- با حرارت سخن گفتن
16. boil away
در اثر جوشیدن بخار شدن
17. bury away
پنهان کردن،قایم کردن یا شدن
18. chuck away ( out)
دور انداختن،رها کردن،ول کردن
19. clear away
1- تمیز کردن و کنار گذاشتن
20. dally away
(بیشتر در مورد وقت) تلف کردن،حرام کردن
21. die away (or die down)
(در مورد صدا و شهرت و غیره) کم کم از بین رفتن یا ضعیف شدن،محو شدن
22. draw away
دور شدن از،جلو زدن از
23. drive away
فرار دادن،تا راندن،دورراندن
24. drop away
ضعیف شدن،کم شدن
25. eat away
ساییده یا فرسوده کردن،(فلز و غیره) خوردن
26. edge away from (or toward)
با تانی (از چیز یا شخصی) دور شدن (یا نزدیک شدن)
27. explain away
توجیه کردن،بهانه آوردن،(اشتباه و غیره ی خود را) کم اهمیت جلوه دادن
28. fall away
1- ترک (دوستی یا حمایت و غیره) کردن 2- آب رفتن،کوچک شدن،نحیف شدن،تحلیل رفتن
29. fire away
سوزاندن و کشتار
30. fool away
(عامیانه) احمقانه خرج یا تلف کردن،به هدر دادن
31. fribble away
تلف کردن،هدر دادن
32. game away
در قمار باختن،ولخرجی کردن
33. get away
1- رفتن،عزیمت کردن 2- گریختن،فرار کردن 3- آغاز کردن (مسابقه)
34. get away with
(خودمانی) جان سالم به در بردن،گیرنیفتادن،قسر در رفتن
35. get away with murder
(خودمانی) خلاف کردن و تنبیه نشدن،خودسرانه عمل کردن
36. give away
1- اهدا کردن،دادن
37. laugh away
با خنده چیزی را فراموش کردن یا از خود دور کردن،نادیده گرفتن
38. lay away
1- اندوختن،(برای مصرف آینده) انباشتن 2- (کالا و غیره را) برای تحویل دادن در آینده کنار گذاشتن،فروختن (و تا هنگام تحویل بعدی) انبار کردن 3- مدفون شدن
39. lock away
در جای قفل شده یا امن نگهداری کردن
40. make away with
1- دزدیدن،بلند کردن،کش رفتن 2- از شر چیزی راحت شدن 3- کشتن،وانمود کردن
41. pass away (or on)
مردن،فوت کردن
42. peg away (at)
(به طور مداوم و سخت) کارکردن،جدیت کردن،کوشیدن
43. pop away (or off) at something
به چیزی تیراندازی کردن،(به چیزی) تق تق تیر زدن
44. put away
1- رجوع شود به 2 put aside- (عامیانه - به زندان یا بیمارستان روانی و غیره) فرستادن
45. right away (or off)
فورا،بی درنگ،بی معطلی،بلافاصله
46. run away
1- فرار کردن،گریختن
47. run away with
1- رفتن و با خود بردن،دزدیدن
48. salt away (or down)
1- در نمک خواباندن،نمک سود کردن 2- (عامیانه) اندوختن (به ویژه پول)،کنار گذاشتن
49. send away
1- گسیل کردن،اعزام کردن 2- تبعید کردن 3- دک کردن
50. sign away (or over)
(قانونا یا رسما ملک یا چیزی را به کسی) منتقل کردن،تفویض کردن
51. smile away
با لبخند دور کردن یا فایق آمدن،با لبخند ابراز داشتن
52. sock away
(امریکا - عامیانه) پول کنار گذاشتن،پول اندوختن
53. square away
1- (به ویژه در مشت زنی) گارد گرفتن،حالت دفاعی گرفتن 2- بادبان ها را جوری تنظیم کردن که کشتی در جهت باد حرکت کند
54. stow away
1- (در جای امن) انبار کردن،پنهان کردن،نهان کردن یا شدن 2- در خوراک یا نوشابه زیاده روی کردن،شتری بار کردن،پرخوری کردن،تا خرخره خوردن یا نوشیدن
55. talk away
(طولانی) حرف زدن،(بی وقفه) سخن گفتن،ور زدن
56. throw away
1- دور انداختن 2- حرام کردن،به هدر دادن 3- به بطالت گذراندن
57. trim away (or off)
بخش های زائد (چیزی را) بریدن،حذف کردن
58. tuck away
(عامیانه) 1- با اشتها خوردن،زیاد خوردن،چپاندن
59. walk away from
به آسانی شکست دادن،(مسابقه ی دو) خیلی جلو زدن
60. walk away with
1- دزدیدن،بلند کردن 2- به آسانی برنده شدن،به آسانی شکست دادن
61. wash away
شستن و با خود بردن،زدودن،فرسودن (خاک و غیره)
62. waste away
1- تحلیل رفتن،نحیف شدن،نزار شدن،رنجور شدن 2- از بین رفتن،پوسیدن
63. he drank away his wealth and his youth
او با میگساری ثروت و جوانی خود را بر باد داد.
64. he fanned away the kebab smoke
او دود کباب را با بادزن بیرون راند.
65. he frittered away all his money on drink
همه ی پول خود را سر مشروب به هدر داد.
66. he gambled away all his wealth and became a pauper
در قمار همه ی دارایی خود را باخت و مفلس شد.
67. he gambled away his inheritance
او ارثیه ی خود را در قمار باخت.
68. he gave away all his wealth
او همه ی ثروت خود را اهدا کرد.
69. he gave away all of his money
همه ی پولش را به این و آن داد.
70. he gave away our secret
راز ما را آشکار کرد.