attuned

/əˈtuːn//əˈtjuːn/

(verb transitive) هم اهنگ کردن، هم کوک کردن، (مج) وفق دادن، مناسبت، موافق

جمله های نمونه

1. to be attuned to
آشنا بودن به،هماهنگ بودن با،درک کردن و لذت بردن

2. old methods not attuned to the times
روش های کهنه ای که با زمان هماهنگی نداشتند

3. His ears are attuned to the noise of a big city.
[ترجمه گوگل]گوش هایش با سر و صدای یک شهر بزرگ هماهنگ شده است
[ترجمه ترگمان]گوش هایش با سرو صدای یک شهر بزرگ هماهنگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He seemed unusually attuned to people's feelings.
[ترجمه مجید] به نظر می رسد او ندرتا خود را با احساسات مردم وفق می دهد
|
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید او به طور غیرعادی با احساسات مردم هماهنگ است
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که به احساسات مردم عادت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. A good nurse has to be attuned to the needs of his or her patients.
[ترجمه iahmadrezam] یک پرستار خوب باید با نیاز های بیمار های زن و مردش آشنا باشه.
|
[ترجمه گوگل]یک پرستار خوب باید با نیازهای بیماران خود هماهنگ باشد
[ترجمه ترگمان]یک پرستار خوب باید با نیازهای بیماران خود هماهنگ باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. an industry that is not attuned to the demands of the market.
[ترجمه گوگل]صنعتی که با تقاضای بازار هماهنگ نیست
[ترجمه ترگمان]صنعتی که با خواسته های بازار هماهنگ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Her ears are sharply attuned to her baby's cry.
[ترجمه گوگل]گوش هایش به شدت با گریه کودکش هماهنگ شده است
[ترجمه ترگمان]گوش هایش را تیز کرده بود که گریه بچه را در بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. We are attuned to new ways of thinking.
[ترجمه گوگل]ما با روش های جدید تفکر هماهنگ شده ایم
[ترجمه ترگمان]ما با روش های جدید تفکر هماهنگ هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We/Our ears are becoming attuned to the noise of the new factory nearby.
[ترجمه گوگل]ما/گوش هایمان با سر و صدای کارخانه جدید نزدیک می شویم
[ترجمه ترگمان]ما \/ گوش هایمان در حال هماهنگ شدن با صدای یک کارخانه جدید در نزدیکی آن هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. British companies still aren't really attuned to the needs of the Japanese market.
[ترجمه گوگل]شرکت های بریتانیایی هنوز واقعاً با نیازهای بازار ژاپن سازگار نیستند
[ترجمه ترگمان]شرکت های انگلیسی هنوز واقعا با نیازهای بازار ژاپن هماهنگ نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A mother's ears are attuned to even the slightest variation in her baby's breathing.
[ترجمه گوگل]گوش‌های مادر حتی با کوچک‌ترین تغییر در تنفس نوزادش هماهنگ است
[ترجمه ترگمان]گوش های یک مادر حتی کوچک ترین تغییر در تنفس کودک خود را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She wasn't yet attuned to her baby's needs.
[ترجمه گوگل]او هنوز با نیازهای کودکش هماهنگ نشده بود
[ترجمه ترگمان]او هنوز با نیازهای بچه اش آشنا نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But we try to be attuned to modern artifacts and what active players are doing, too.
[ترجمه گوگل]اما ما سعی می کنیم با مصنوعات مدرن و آنچه بازیکنان فعال انجام می دهند هماهنگ باشیم
[ترجمه ترگمان]اما ما سعی می کنیم با آثار مدرن و آنچه که بازیکنان فعال در حال انجام آن هستند، هماهنگ باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Having become attuned to them, I now hear them everywhere, every day.
[ترجمه گوگل]من که با آنها هماهنگ شده ام، اکنون همه جا و هر روز آنها را می شنوم
[ترجمه ترگمان]حالا که با آن ها آشنا شده ام، همه جا، هر روز آن ها را می شنوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I became attuned to the high-toned squeaking of shrews, which appeared to be engaged in conflict.
[ترجمه گوگل]من با صدای جیر جیرهای پرزرق و برق، که به نظر می رسید درگیر درگیری بودند، هماهنگ شدم
[ترجمه ترگمان]با صدای بلند جیغ مانندی که به نظر می رسید درگیر جنگ باشد، هماهنگ شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• adjusted to blend harmoniously, assonant, blended; coordinated
if you are attuned to something, you can understand and appreciate it.
if your ears are attuned to a sound, you can hear it and recognize it quickly.

پیشنهاد کاربران

مثال؛
“I feel attuned to the rhythm of the music. ”
A meditator might describe their state as being “attuned to their breath and inner thoughts. ”
A person practicing mindfulness might strive to be attuned to their surroundings and present in the moment.
هم نوا
هماهنگ
میزان، میزان شده
able to recognize sth very easily; familiar with sth and able to deal with it in a sensitive way
توانایی شناخت راحت چیزی
تنظیم شده. وفق داده شده

بپرس