بهترین معنی که بتونه همه واژه ها رو پوشش بده: سرپرست، مسئول، متصدی
مهماندار هواپیما
flight attendant
حاضر، موجود ( کسی که حضور دارد ) - صفت
All members attendantخدمتکار، متصدی ( کسی که خدمات ارائه می دهد ) - اسم
A parking attendant guided usملازم، همراه ( کسی که همراه دیگری است ) - اسم
... [مشاهده متن کامل]
The queen and her attendants
مربوطه، وابسته ( عامل یا نتیجه ) - صفت
Attendant circumstance
مراقب، نگهبان ( کسی که مراقبت می کند ) - اسم
He works as a flight attendant
شرکت کننده ( در یک رویداد ) - اسم
The fire was attendant
با توجه با کتاب High intermediate 1 کانون زبان ایران
متصدی، somebody whose job is to help customers or people who visit a public place
Gas station attendant که میشه متصدی پمپ بنزین
در پناه حضرت دوست باشید
✅ کلمه "attendant" یک اسم است و به معنی شخصی که در انجام کارهای خاص یا خدمات به دیگران کمک می کند. این کلمه می تواند به کارکنان خدمات مختلف اشاره داشته باشد، مانند خدمه هواپیما، پیشخدمت ها یا مسئولان پارکینگ.
... [مشاهده متن کامل]
⬇️مثال ⬇️
- Flight attendant: مهماندار هواپیما
The flight attendant served drinks to the passengers
مهماندار هواپیما به مسافران نوشیدنی سرو کرد.
- Parking attendant: مسئول پارکینگ
The parking attendant helped me find a spot
مسئول پارکینگ به من کمک کرد تا جای پارک پیدا کنم.
✅ نکته:
"Attendant" در جملات مختلف می تواند به اشخاصی که نقش کمک رسانی و خدمات دارند، اشاره کند.
- - - - - - - - - - - - -
⬇️مثال های دیگر ⬇️
Flight Attendant👈 مهماندار هواپیما
Parking Attendant👈پارکبان
Parking Lot Attendant👈پارکبان
Hotel Attendant👈 خدمتکار هتل
Gas Station Attendant 👈متصدی پمپ بنزین
Restroom Attendant👈نظافتچی دستشویی
Baggage Attendant👈باربر یا مسئول حمل بار
Valet Attendant👈پارکبان شخصی / خدمتکار پارک خودرو ( مسئول پارک خودرو مشتریان، معمولاً در هتل ها و رستوران ها )
Theater Attendant👈 مسئول تئاتر / راهنمای سالن تئاتر ( کمک به تماشاگران در پیدا کردن صندلی ها یا خدمات دیگر )
Hospital Attendant👈خدمتکار بیمارستان
Laundry Attendant👈 مسئول خشکشویی / لباسشویی
a flight attendant is a person who looks after passengers on a plane
مهماندار شخصی است که در هواپیما از مسافران مراقبت می کند.
attendant در نقش اسم و صفت استفاده می شود .
attendant ( noun ) به معنی سرپرست، ملازم
attendant ( adjective ) به معنای وابسته، و همراه. مثلا،
debt and its attendant problems. بدهی و مشکلات وابسته به آن.
attendant stuff اعضای ملازم ( کمک کننده )
1 - خدمتکار - ملازم - همراه
2 - وابسته - مربوطه ( رسمی )
کمک راننده
🔸 معادل فارسی:
اسم: خدمتکار / همراه / مسئول / کارمند خدمات
صفت: همراه / وابسته / ملازم / مرتبط
________________________________________
🔸 تعریف ها:
1. ** ( اسم – خدماتی ) :**
فردی که وظیفه ی کمک یا ارائه ی خدمات در یک مکان عمومی دارد.
... [مشاهده متن کامل]
مثال: The flight attendant helped the passengers.
مهماندار به مسافران کمک کرد.
2. ** ( اسم – همراه/ملازم ) :**
کسی که همراه یا ملازم فرد دیگری است.
مثال: The prince entered with his attendants.
شاهزاده با ملازمانش وارد شد.
3. ** ( صفت – وابسته/مرتبط ) :**
چیزی که همراه یا وابسته به چیز دیگری است.
مثال: The risks attendant on such decisions are serious.
خطرات همراه با چنین تصمیماتی جدی هستند.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
اسم: servant – aide – helper – assistant – steward – staff – companion
صفت: accompanying – associated – connected – related – consequent
👈agent noun
Attendant
خدمه، ملازم
Chief Attendant
سر خدمه
این واژه معادل واژه ایست که در گذشته در کشور چین برای کنیز به کار میبردن ( نه دقیقا کنیزها. این شخص اصلا کارگر نیست. پایین رتبه ترین بانویی که امپراطور باهاش همخوابه میشه رو بهش میگفتن attendant )
طبق گفته ی کتاب کانون زبان ایران level reach1
میشه گفت a person who serves or helps peaple in place is 🔬📚سرپرست، همراه، ملازم، وابسته
پرستار، تیمارگر، رسیدگی کننده، مربوطه، همایند، ملتزم، متصدی، حاضر، در جلسه، مواظب
dependent
( صفت ) وابسته، همراه، following
accompanying as a consequence
adulthood and its attendant obligations
سرپرست
خدمتکار. پرستار
همراه ، یار کسی که در فروشگاه ها میتونه به ما کمک کنه
مغاذه دار و سرپرست. همان طور که در کتاب های کانون زبان نوشته A person who serves or helps people in place
پرستار. خدمتکار ^_^
شرکت کننده ( در رویدادها )
حاضرین ( در نمایشگاه ها، رویدادها و . . . )
همراه خرید
خدمتکار
یار کمک دهنده
وابسته
related
همان طور که تارا جان گفتندattendant میشه خدمتکار . و در کتاب های کانون زبان ایران به این معنی اشاره شده a person who serves or help people in a place
یار.
کسی که چیزی را سرو میکند
به نظرم میشه خدمتکار
a person who serves or helps people in a place
مهماندار
کمک دهنده . یار . همراه
کمک یار . سرپرست. کسی که به ما کمک میکند.
پرستار. یار
مراقبت خدمتکار. یا افرادی که در مارکت ها به شما در پیدا کردن کالای مورد نظر کمک می کنند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٣)