فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attempts, attempting, attempted
حالات: attempts, attempting, attempted
• : تعریف: to try or seek; undertake.
• مترادف: essay, try, undertake, venture
• مشابه: aim, aspire, seek, tackle
• مترادف: essay, try, undertake, venture
• مشابه: aim, aspire, seek, tackle
- They attempted to force their way in, but the security guards overpowered them.
[ترجمه A.A] آنها سعی کردند با زور راه خود را بازکنند اما پاسداران امنیتی آنها را سرکوب کردند|
[ترجمه گوگل] آنها سعی کردند به زور وارد شوند، اما ماموران امنیتی بر آنها غلبه کردند[ترجمه ترگمان] سعی کردند راهشان را به داخل باز کنند، اما نگهبان های امنیتی بر آن ها غلبه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I think you're attempting an impossible task.
[ترجمه گوگل] من فکر می کنم شما در حال انجام یک کار غیر ممکن هستید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم تو داری یه کار غیر ممکن رو انجام میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من فکر می کنم تو داری یه کار غیر ممکن رو انجام میدی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He attempted to escape from prison, but he was caught.
[ترجمه 😊MIRSMH] او تلاش کرد که از زندان فرار کند اما او دستگیر شد .|
[ترجمه Alireza] او تلاش کرد تا از زندان فرار کند، اما دستگیر شد|
[ترجمه Mary] او از زندان فرار کرد ولی گرفتار شد.|
[ترجمه پرهام] او ( مرد ) تلاش کرد از زندان فرار کند، اما دستگیر شد.|
[ترجمه گوگل] او قصد فرار از زندان را داشت اما دستگیر شد[ترجمه ترگمان] سعی کرد از زندان فرار کنه اما دستگیر شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: an effort put forth in order to achieve or accomplish an end.
• مترادف: effort, endeavor, essay, try
• مشابه: bid, crack, go, pass, push, trial, undertaking, venture
• مترادف: effort, endeavor, essay, try
• مشابه: bid, crack, go, pass, push, trial, undertaking, venture
- Many attempts to climb Mount Everest have failed.
[ترجمه گوگل] بسیاری از تلاش ها برای صعود به قله اورست شکست خورده است
[ترجمه ترگمان] بسیاری از تلاش ها برای صعود از کوه اورست ناموفق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بسیاری از تلاش ها برای صعود از کوه اورست ناموفق بوده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I was amazed that my first attempt at making a souffl� was successful.
[ترجمه گوگل] از اینکه اولین تلاشم برای درست کردن سوفله موفقیت آمیز بود شگفت زده شدم
[ترجمه ترگمان] تعجب کرده بودم که اولین تلاشم برای درست کردن بستنی موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تعجب کرده بودم که اولین تلاشم برای درست کردن بستنی موفق بوده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The bystanders made no attempt to help the victim.
[ترجمه گوگل] اطرافیان هیچ تلاشی برای کمک به قربانی نکردند
[ترجمه ترگمان] تماشاچیان هیچ تلاشی برای کمک به قربانی انجام ندادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تماشاچیان هیچ تلاشی برای کمک به قربانی انجام ندادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: an act of violence, usu. unsuccessful.
• مترادف: attack
• مشابه: assault
• مترادف: attack
• مشابه: assault
- An attempt was made on the mayor's life last night.
[ترجمه A.A] شب گذشته برای جان شهردار تلاش شد|
[ترجمه محسن پاشنا] شب گذشته به جان شهردار سو قصد شد|
[ترجمه گوگل] دیشب حمله به شهردار انجام شد[ترجمه ترگمان] دیشب یه تلاش برای زندگی شهردار ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید