at once

/æt wʌns//æt wʌns/

معنی: یکسره، فورا، یک بارهای
معانی دیگر: بیدرنگ، باخم، باهم، یک دفعه

بررسی کلمه

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: at the same time.

- Everyone arrived at once.
[ترجمه امین جهانگرد] همه با هم رسیدن
|
[ترجمه داریوش] همه همزمان رسیدند.
|
[ترجمه گوگل] همه به یکباره رسیدند
[ترجمه ترگمان] همه فورا رسیدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: now; immediately; without any delay.

- We must leave at once.
[ترجمه گوگل] ما باید فورا ترک کنیم
[ترجمه ترگمان] باید فورا حرکت کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Better deny at once than promise long.
[ترجمه گوگل]بهتر است یکباره انکار کنید تا اینکه وعده طولانی بدهید
[ترجمه ترگمان]بهتر است فورا انکار کنی تا قول بدهی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He that doth most at once doth least.
[ترجمه گوگل]کسي که بيش از همه انجام مي دهد، کمترين کار را انجام مي دهد
[ترجمه ترگمان]در هر حال این طور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. No man can do two things at once.
[ترجمه گوگل]هیچ مردی نمی تواند دو کار را همزمان انجام دهد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند دو کار را یکجا انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. No man ever became thoroughly bad all at once.
[ترجمه گوگل]هیچ مردی هرگز به یکباره بد نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی در آن واحد به هیچ وجه بد خلق نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. No man ever became thoroughly bad at once.
[ترجمه گوگل]هیچ مردی هرگز به یکباره بد نبود
[ترجمه ترگمان]هیچ مردی در آن واحد به هیچ وجه بد خلق نشده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Who undertakes many things at once, seldom does anything well.
[ترجمه گوگل]کسی که خیلی کارها را همزمان انجام می دهد، به ندرت کاری را خوب انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]چه کسی همه کارها را فورا انجام می دهد، به ندرت کار خوبی انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. One cannot be in two place at once.
[ترجمه گوگل]یک نفر نمی تواند همزمان در دو مکان باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی تواند در آن واحد در دو جا باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. If necessary I can come at once.
[ترجمه گوگل]در صورت لزوم می توانم یکباره بیایم
[ترجمه ترگمان]اگر لازم شد فورا بیایم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We must appoint a new teacher at once to the mountain school.
[ترجمه گوگل]ما باید بلافاصله یک معلم جدید برای مدرسه کوهستان تعیین کنیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک معلم جدید را بلافاصله به مدرسه کوهستان منصوب کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I took the hint and left at once.
[ترجمه امین جهانگرد] من نکترو گرفتم و بلافاصله رفتم
|
[ترجمه گوگل]اشاره را گرفتم و بلافاصله رفتم
[ترجمه ترگمان]اشاره کردم و فورا حرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She determined to go at once.
[ترجمه گوگل]تصمیم گرفت که فوراً برود
[ترجمه ترگمان]تصمیم گرفت فورا برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The President fastened on the idea at once.
[ترجمه گوگل]رئیس جمهور به یکباره بر این ایده تاکید کرد
[ترجمه ترگمان]رئیس دادگاه فورا به این فکر افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The receptionist recognized him at once.
[ترجمه گوگل]مسئول پذیرش بلافاصله او را شناخت
[ترجمه ترگمان]متصدی پذیرش فورا او را شناخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He suggests you leave here at once.
[ترجمه گوگل]او به شما پیشنهاد می کند که فوراً اینجا را ترک کنید
[ترجمه ترگمان]اون پیشنهاد میده که فورا اینجا رو ترک کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

یکسره (قید)
exactly, across, indiscriminately, altogether, all, at once, non-stop

فورا (قید)
at once, anon, instantly, right away, straightway, forthwith, hastefully, therewith

یک بارهای (قید)
suddenly, at once

تخصصی

[ریاضیات] فورا، مستقیما

انگلیسی به انگلیسی

• immediately, right now; all at once, all together, at the same time

پیشنهاد کاربران

Immediately
هرچه زودتر
به یک باره
در آن واحد
بلافاصله، فوری
خانم ها و آقایون گل،
یکی از مترادف های این عبارت at the same time است پس در بعضی از جملات در عین حال ترجمه میشه.
گاهی به جای بلافاصله یا بی درنگ باید در آن واحد تر جمه شود.
این نکته در ترجمه سلیس بسیار حائز اهمیت است.
on the instant
At once; immediately
به سرعت
simultaneously
immediately
یکدفعه، با هم، همزمان
سریع، بلافاصله
In no time
در جا، همان لحظه
مثال:
I knew at once
در جا فهمیدم. در جا شناختم.
۱. الساعه - فوراً - فِلفور
۲. همزمان یا بطور همزمان - در یک زمان
1. immediately
◀️ "I fell asleep at once"
⬛SIMILAR :
immediately / right away / right now / now / straight away
instantly / instantaneously / directly / suddenly / abruptly
...
[مشاهده متن کامل]

summarily / forthwith / promptly / without delay - hesitation
without further ado / quickly / as fast as possible
as soon as possible / fast / speedily / with all speed
like a shot / in - like a flash
⬛OPPOSITE :
later / in due course
2. At the same time; simultaneously
◀️ "computers that can do many things at once"
⬛SIMILAR :
at the same time / at one and the same time / at the same instant - moment / ( all ) together / simultaneously
as a group / in unison / in concert / in chorus
⬛ Opposite :
singly / in dribs and drabs
◀️ Join me to see it's possible to learn multiple languages at once

در عین حال
یه دفعه
بهترین ترجمش میشه بنظرم
Right away
یک مرتبه/دفعه،
با هم
1 ) Everyone began talking at once
2 ) Can you run both of these programs at once?
توامان
به طور همزمان
الان
سریع . زود
با دو معنی
1. بلافاصله، فورا ( immediately )
When I saw him I recognized him at once
2. همزمان
Don’t all talk at once
suddenly
بلافاصله

ناگهان
یکدفعه، یهویی
یک باره
به طور همزمان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس