association

/əˌsoʊʃiˈeɪʃn̩//əˌsəʊʃiˈeɪʃn̩/

معنی: اتحاد، پیوستگی، وابستگی، تجمع، امیزش، انجمن، مشارکت، شرکت، تداعی معانی، ائتلاف
معانی دیگر: همکاری، پیوند، هم پیوندی، همنشینی، مصاحبت، همدمی، رابطه، هم خوانی، تداعی، (گیاه شناسی - زیست شناسی - گروهی گیاه یا سازواره ی یکجور که در پرگیر واحدی زیست می کنند) جامعه ی پایدار همباش، هامه، همزیگاه، (شیمی) اضافه شدن دو یا چند ملکول به مجموعه ی بزرگتری از ملکول ها (مثلا در پولیمرها)، وابسته سازی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: associational (adj.)
(1) تعریف: a group of people joined together for a common purpose or by a mutual interest.
مترادف: alliance, coalition, consortium, league, organization, society
مشابه: bloc, combine, company, corporation, crowd, fellowship, guild, order, partnership, party, union

(2) تعریف: the connecting or combining of ideas, feelings, emotions, or the like.
مترادف: combination, connection, identification, linkage, relationship
مشابه: contact, correlation

(3) تعریف: the state of being associated.
مترادف: combination, connection, identification
متضاد: disassociation, dissociation
مشابه: affiliation, alliance, community, kinship, relation

(4) تعریف: friendship or companionship.
مترادف: companionship, friendship, relationship
مشابه: company, connection, fellowship, kinship

جمله های نمونه

1. association psychology
روان شناسی تداعی گرا

2. association reflex
بازتاب هم خوانی

3. auditory association area
پهنه ی همباش شنوایی

4. backward association
تداعی وارونه

5. bar association
کانون وکلای دادگستری

6. parent-teacher association
انجمن خانه و مدرسه

7. an incorporated association
انجمن به ثبت رسیده

8. articles of association
اساسنامه ی شرکت

9. an oak forest association
همزیگاه جنگلی درختان بلوط

10. the story of hassan's association with the blonde lady
داستان رابطه ی حسن با آن خانم مو بور

11. it was in london that he started his long association with communists
در لندن بود که همبستگی دراز مدت خود با کمونیست ها را آغاز کرد.

12. i will cooperate with him as long as our business association lasts
تا هنگامی که وابستگی تجاریمان ادامه داشته باشد با او همکاری خواهم کرد.

13. Recently he enrolled in the Chinese Medical Association.
[ترجمه گوگل]او اخیراً در انجمن پزشکی چین ثبت نام کرده است
[ترجمه ترگمان]او اخیرا در انجمن پزشکی چین ثبت نام کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The British Medical Association is/are campaigning for a complete ban on tobacco advertising.
[ترجمه گوگل]انجمن پزشکی بریتانیا در حال مبارزه برای ممنوعیت کامل تبلیغات تنباکو است
[ترجمه ترگمان]انجمن پزشکی بریتانیا در حال تبلیغ برای ممنوعیت کامل تبلیغات تنباکو است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I benefited much from my association with his brother.
[ترجمه محمد حیدری] من از همکاریم با برادر او سود زیادی بردم ( توجه احتمالا سودش مالی نبوده سود مالی : profit )
|
[ترجمه گوگل]از معاشرت با برادرش بسیار بهره بردم
[ترجمه ترگمان]از هم کاری من با برادرش خیلی لذت بردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. She held the presidency of the association for three years.
[ترجمه گوگل]او به مدت سه سال ریاست انجمن را بر عهده داشت
[ترجمه ترگمان]او مدت سه سال ریاست انجمن را بر عهده داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The association works to promote the status of retired people as useful members of the community.
[ترجمه گوگل]این انجمن برای ارتقای جایگاه افراد بازنشسته به عنوان اعضای مفید جامعه فعالیت می کند
[ترجمه ترگمان]این انجمن تلاش می کند تا وضعیت افراد بازنشسته به عنوان اعضای مفید جامعه را ارتقا دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The Association holds an annual reunion.
[ترجمه گوگل]انجمن سالانه یک گردهمایی مجدد برگزار می کند
[ترجمه ترگمان]انجمن تجدید دیدار سالانه می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The school is affiliated with a national association of driving schools.
[ترجمه گوگل]این مدرسه به انجمن ملی آموزشگاه های رانندگی وابسته است
[ترجمه ترگمان]این مدرسه وابسته به اتحادیه ملی آموزشگاه های رانندگی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اتحاد (اسم)
consolidation, sodality, accretion, alliance, union, solidarity, association, unison, incorporation, marriage, confederation, band, injunction, league, confederacy

پیوستگی (اسم)
affinity, connection, conjugation, juncture, alliance, union, association, incorporation, adherence, cohesion, continuity, conjunction, affiliation, bond, unity, coalition, concrescence, connexion, zygosis, joinder

وابستگی (اسم)
affinity, connection, attachment, association, dependence, dependency, coherence, coherency, affiliation, interdependence, vassalage, pertinence, pertinency, relation, relationship, contiguity, kindred, connexion, interdependency

تجمع (اسم)
association, aggregation

امیزش (اسم)
association, combination, mixture, hash, fusion, amalgamation, intercourse, converse, haunt, farrago, intercommunion

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

مشارکت (اسم)
partnership, association, collectivity, intercommunity, entirety, co-ownership

شرکت (اسم)
firm, hand, association, society, company, unity, corporation, body corporate, cahoot, consociation

تداعی معانی (اسم)
association

ائتلاف (اسم)
union, association, integration, trust, coalition, pool

تخصصی

[حسابداری] پیوستگی
[شیمی] تجمع، اضافه شدن دو یا چند ملکول به مجموعه ى بزرگترى از ملکول ها (مثلا در پولیمرها)
[بهداشت] رابط - ارتباط
[حقوق] انجمن، شرکت
[نساجی] موسسه - شرکت - انجمن - ارتباط - پیمان - جامعه - اتحادیه - تجمع یونی - پیوستگی - مولکولها - انباشتگی - تجمع
[ریاضیات] شرکت، اتحاد، پیوند، ربط، انجمن، پیوند، ترکیب، وابستگی، مربوط کردن، ارتباط
[پلیمر] تجمع
[آمار] پیوند

انگلیسی به انگلیسی

• organization; society; union; coalition; connection of ideas
an association is an official group of people with a common occupation, aim, or interest.
your association with a person, group, or organization is the connection that you have with them.
if something has a particular association for you, it is connected in your mind with a particular memory or feeling.

پیشنهاد کاربران

مجموعه
انجمن
✍ توضیح: A connection or relationship between people, ideas, or things 🌐
🔍 مترادف: Connection
✅ مثال: The association between diet and health is widely recognized.
An association is a group or organization formed for a specific purpose or to pursue common interests. It often consists of individuals or entities with similar goals or interests.
گروه یا سازمانی که برای هدفی خاص یا برای پیگیری منافع مشترک تشکیل شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

اغلب شامل افراد یا نهادهایی با اهداف یا منافع مشابه است.
انجمن
مثال؛
The American Medical Association represents doctors across the country.
In a discussion about professional organizations, one might say, “Joining an association can provide networking opportunities and professional development. ”
A news article might report, “The association of farmers is advocating for better agricultural policies. ”

یکی از معانی این کلمه
تداعی
یا تداعی معانی می باشد
a feeling or memory that is related to a particular place, event, word etc:
Scotland has all kinds of happy associations for me.
انجمن
مثال: She's a member of the local historical association.
او عضو انجمن تاریخی محلی است.
کانون
A feeling/ memory /thought that is related to a particular place or event or etc
Ex
Los Angeles has happy associations for me
Scotland has all kind of happy associations for me
حرفه ای
For example:
national basketball association

لیگ بسکتبال حرفه ای
که مخففش میشه NBA
معاشرت
انجمن، اتحادیه، کانون
انجمن، کانون، اتحادیه، سازمان، نهاد = organization
ارتباط، رابطه = connection
شراکت
همکاری، همراهی، association with = همراهی ( همکاری ) با
Do you belong to any professional or trade associations?
...
[مشاهده متن کامل]

The association meets four times a year.
She became famous through her association with the group of poets.
The book was published in association with ( = together with ) English Heritage.
Studies have shown strong associations between housing conditions and health.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : associate
اسم ( noun ) : associate / association
صفت ( adjective ) : associate / associated / associative
قید ( adverb ) : _
همراهی
association with = همراهی با
Association of art
فوق دیپلم ، کاردانی
انجمنامه
ارتباط
طرفین قرارداد
وجهه
هم آیی
تداعی
مثال ) free association: تداعی آزاد ( مربوط به روانشناسی )
ارتباطی
Association study مطالعات رویدادی
association ( آمار )
واژه مصوب: پیوند 1
تعریف: مفهومی عام برای بیان رابطۀ بین دو یا چند متغیر که معمولاً در مورد متغیرهای کیفی به کار می‏رود
هیات
The Football Association = هیات فوتبال
یکی از معنی های فارسی کلمه association ، ارتباط است . مثال :
positive meanings and associations
انجمن . اتحادیه
an organization of persons having a common interest
تجمع
تداعی ( در روانشناسی )
حسابداری: انجمن
تداعی ذهنی
ارتباطی
Organization
حس نسبت به یک چیز، انجمن
در علوم ارتباطات و مدیریت رسانه به تداعی معانی اطلاق می شود.
اتحادیه

همکاری
۱_ انجمن _ اجتماع
۲_ ارتباط_تداعی ( در روانشناسی )
در ایمنی شناسی به معنی مسیر
به عنوان مثال
Class I MHC pathway
مسیر کلاس یک MHC
کاذب
Institute
شراکت
کانون، انجمن
سازمان - ارتباط
ارتباط _رابطه
همنشینی
نهاد و ائتلاف
انجمن
همبستگی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٨)

بپرس