assimilate

/əˈsɪməˌlet//əˈsɪməleɪt/

معنی: وفق دادن، در بدن جذب کردن، همانند ساختن، یکسان کردن، تلفیق کردن، هم جنس کردن، شبیه ساختن، تحلیل رفتن
معانی دیگر: گواریدن، هضم کردن، جذب کردن، درآشامیدن، تحلیل بردن، همانند کردن، همسان کردن یا شدن، کاملا درک کردن، جز وجود خود کردن، (نادر) تشبیه کردن، مقایسه کردن، سازش کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: assimilates, assimilating, assimilated
(1) تعریف: to absorb and incorporate (knowledge, experience, or the like).
مترادف: absorb, digest, incorporate
مشابه: appropriate, consume, imbibe

- She'd studied a great deal, but she needed more time to assimilate the information before the oral exam.
[ترجمه پیمان] او خیلی مطالعه کرده بود ولی زمان بیشتری برای درک و تحلیل اطلاعات . . . نیاز داشت.
|
[ترجمه Mohsen] اد مطالعه زیادی کرده بود، اما برای امتحان شفاهی به زمان بیشتری برای درک مطالب ( اطلاعات ) داشت.
|
[ترجمه گوگل] او بسیار مطالعه کرده بود، اما برای جذب اطلاعات قبل از امتحان شفاهی به زمان بیشتری نیاز داشت
[ترجمه ترگمان] او یک معامله بزرگ را مطالعه کرده بود، اما برای جذب اطلاعات قبل از امتحان شفاهی به زمان بیشتری نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to absorb and incorporate (an ethnically distinct group) into the prevailing culture.
مترادف: acculturate, integrate, naturalize
مشابه: accustom, amalgamate, blend, convert, transform, unite

- The villagers were forcibly assimilated into the society of the conquerors.
[ترجمه داود] روستاییان ( بومیان ) را به زور در اجتماع فاتحان گنجاندند.
|
[ترجمه Mohsen] روستاییان را اجبارا وارد گروه فاتحان کردند.
|
[ترجمه گوگل] روستاییان به زور در جامعه فاتحان جذب شدند
[ترجمه ترگمان] روستاییان به زور وارد اجتماع فاتحان شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to metabolize (food); digest.
مترادف: digest, metabolize
مشابه: consume, convert, eat, ingest

- The body assimilates some foods more completely than others.
[ترجمه گوگل] بدن برخی از غذاها را به طور کامل تر از سایرین جذب می کند
[ترجمه ترگمان] بدن به طور کامل با برخی غذاها مرتبط است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: in phonetics, to modify (a sound) to make it resemble a linguistically adjacent sound.

- The /p/ sound in the word "grandpa" tends to assimilate the preceding /n/ sound so that /n/ becomes /m/.
[ترجمه گوگل] صدای /p/ در کلمه "بزرگ" تمایل به جذب صدای /n/ قبلی دارد به طوری که /n/ تبدیل به /m/ می شود
[ترجمه ترگمان] صدا \/ P \/ h در کلمه \"پدربزرگ\" تمایل دارد قبل \/ n \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m \/ m
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: assimilative (adj.), assimilator (n.)
(1) تعریف: to be or become absorbed or incorporated.
مترادف: adjust
مشابه: naturalize

- Some groups, such as the Amish, have never assimilated into American society.
[ترجمه masome ayazi] برخی از گروه ها مانند آمیش ها هرگز با جامعه آمریکاسازگارنمی شوند
|
[ترجمه گوگل] برخی از گروه ها مانند آمیش ها هرگز در جامعه آمریکا جذب نشده اند
[ترجمه ترگمان] برخی گروه ها مانند the هرگز به جامعه آمریکایی جذب نشده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to adapt and conform.
مترادف: acclimate, adapt, adjust, conform
مشابه: accommodate, convert

- Adult immigrants tended to hang on to their language and traditional ways, whereas the children usually assimilated.
[ترجمه گوگل] مهاجران بزرگسال تمایل داشتند به زبان و روش های سنتی خود پایبند باشند، در حالی که کودکان معمولاً جذب می شدند
[ترجمه ترگمان] مهاجران بالغ تمایل داشتند به زبان و روش های سنتی خود ادامه دهند در حالی که معمولا کودکان جذب می شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of food, to be or become absorbed into an organism's system.
مترادف: digest, metabolize
مشابه: convert

- These types of food assimilate quickly in the body.
[ترجمه گوگل] این نوع غذاها به سرعت در بدن جذب می شوند
[ترجمه ترگمان] این نوع غذا در بدن به سرعت جذب می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: of a speech sound, to become modified by a linguistically adjacent sound.

- The /n/ sound assimilates to the following /p/ sound and becomes /m/ in the pronunciation.
[ترجمه گوگل] صدای /n/ با صدای /p/ زیر ترکیب می شود و در تلفظ به /m/ تبدیل می شود
[ترجمه ترگمان] صدا \/ n \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/ \/
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to assimilate food
گواریدن خوراک

2. to assimilate new ideas
جذب کردن عقاید جدید

3. to assimilate racial minorities through marriage
جذب کردن اقلیت های نژادی از راه ازدواج

4. Some foreigners assimilate easily into our way of life.
[ترجمه فرزانه] برخی خارجی ها به راحتی با شیوه زندگی ما وفق پیدا می کنند
|
[ترجمه گوگل]برخی از خارجی ها به راحتی در سبک زندگی ما جذب می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی خارجی ها به راحتی وارد روش زندگی ما می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Some foods assimilate/ are assimilated more easily than others.
[ترجمه گوگل]بعضی از غذاها راحت تر از بقیه جذب می شوند
[ترجمه ترگمان]برخی از غذاها به راحتی جذب می شوند و بیشتر از دیگران جذب می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It will take time to assimilate all these facts.
[ترجمه Nurammm] زمان خواهد برد که همه این حقایق هضم بشن
|
[ترجمه گوگل]جذب همه این حقایق زمان می برد
[ترجمه ترگمان]زمان جذب همه این واقعیت ها را فرا خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The European Union should remain flexible enough to assimilate more countries quickly.
[ترجمه گوگل]اتحادیه اروپا باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باقی بماند تا کشورهای بیشتری را به سرعت جذب کند
[ترجمه ترگمان]اتحادیه اروپا باید به اندازه کافی انعطاف پذیر باقی بماند تا به سرعت کشورهای بیشتری را جذب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Children assimilate new information very quickly.
[ترجمه گوگل]کودکان اطلاعات جدید را خیلی سریع جذب می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکان اطلاعات جدیدی را به سرعت جذب می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Children in school are expected to assimilate what they have been taught.
[ترجمه گوگل]از بچه ها در مدرسه انتظار می رود آنچه را که به آنها آموزش داده شده، جذب کنند
[ترجمه ترگمان]انتظار می رود که کودکان در مدرسه آنچه آموخته اند را جذب کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You shouldn't expect immigrants to assimilate into an alien culture immediately.
[ترجمه گوگل]شما نباید انتظار داشته باشید که مهاجران بلافاصله در یک فرهنگ بیگانه جذب شوند
[ترجمه ترگمان]شما نباید انتظار داشته باشید که مهاجران فورا وارد یک فرهنگ بیگانه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. As a qualified lawyer, he has to assimilate the facts, not just remember them.
[ترجمه گوگل]به عنوان یک وکیل واجد شرایط، او باید حقایق را جذب کند، نه اینکه فقط آنها را به خاطر بسپارد
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک وکیل واجد شرایط، او باید واقعیت ها را جذب کند، نه فقط آن ها را به خاطر داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The newcomers tried to assimilate into the community.
[ترجمه گوگل]تازه واردها سعی کردند در جامعه جذب شوند
[ترجمه ترگمان]تازه واردان تلاش کردند تا وارد جامعه شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. New arrivals find it hard to assimilate, and may not wish to.
[ترجمه گوگل]تازه واردان جذب آن سخت است و ممکن است تمایلی به این کار نداشته باشند
[ترجمه ترگمان]تازه واردان آن را به سختی جذب می کنند و ممکن است مایل نباشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. His family tried to assimilate into the white and Hispanic communities.
[ترجمه گوگل]خانواده او سعی کردند در جوامع سفیدپوست و اسپانیایی تلفیق شوند
[ترجمه ترگمان]خانواده او تلاش کردند تا به جوامع سفیدپوست و اسپانیایی جذب شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He tried to assimilate himself into the new community.
[ترجمه masome ayazi] او سعی کرد خودرابه جامعه جدید وفق دهد
|
[ترجمه گوگل]او سعی کرد خود را در جامعه جدید جذب کند
[ترجمه ترگمان]او سعی کرد خودش را در جامعه جدید تطبیق دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Many newcomers from foreign countries did not assimilate with the local population.
[ترجمه گوگل]بسیاری از تازه واردان از کشورهای خارجی با جمعیت محلی هماهنگ نشدند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از تازه واردان از کشورهای خارجی با مردم محلی همخوانی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

وفق دادن (فعل)
accord, adapt, reconcile, suit, tune, attune, adjust, conform, square, assimilate, jump

در بدن جذب کردن (فعل)
assimilate

همانند ساختن (فعل)
assimilate

یکسان کردن (فعل)
assimilate

تلفیق کردن (فعل)
assimilate

هم جنس کردن (فعل)
assimilate

شبیه ساختن (فعل)
assimilate

تحلیل رفتن (فعل)
dwindle, gnaw, consume, assimilate, die down, eat, emaciate

انگلیسی به انگلیسی

• incorporate, take in, absorb; adopt the cultural characteristics of another group
if you assimilate ideas, customs, or methods, you learn them and make use of them.
when immigrants assimilate or are assimilated into a community, they become a part of it and often lose some of their own traditions and culture.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: To absorb or integrate 🧽
🔍 مترادف: Incorporate, integrate
✅ مثال: Immigrants often take time to assimilate into the new culture
فهمیدن و پذیرفتن چیزی تازه ( جا افتادن آن )
It will take time to assimilate all these facts.
These changes were gradually assimilated into everyday life.
گنجاندن
عضو گروه شدن
assimilate ( v ) ( əˈsɪməˌleɪt ) =to become, or allow sb to become, a part of a country or communit, e. g. New arrivals find it hard to assimilate. assimilation ( n )
assimilate
جذب کردن یا شدن ، سازگار کردن یا شدن ، سازگاری
Definition : take in and accept ( foods , ideas
( foreign people , etc
به نظرم مثلا وقتی یک محصولی یا عقیده ای مشابه در چند کشور مختلف یافت میشه ، پدیده سازگاری اتفاق میفته مثلا کاشف ماکارونی ، ایتالیایی ها بودن اما این محصول در بسیاری از کشور ها به عنوان غذا طبخ میشه یا اینکه بسیاری از مکاتب مختلف مانند آنارشیسم ، پوزیتویسم ، فمنیست و غیره در کشور های مختلف و نژاد های مختلف طرفدار داره که باعث سازگار شدن آنها با یکدیگر میشه .
...
[مشاهده متن کامل]

simulate= شبیه سازی کردن
assimilate= جذب کردن، تلفیق کردن، همانند ساختن
سازگار شدن
to become part of a group, country, society, etc. , or to make someone or something become part of a group, country, society, etc
بخشی از یک گروه، کشور، جامعه و غیره شدن، یا اینکه کسی یا چیزی بخشی از یک گروه، کشور، جامعه و غیره شود.
...
[مشاهده متن کامل]

همسان سازی فرهنگی یا همگون سازی فرهنگی کردن/ شدن، همانند سازی کردن
The European Union should remain flexible enough to assimilate more countries quickly.
You shouldn't expect immigrants to assimilate into an alien culture immediately.

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/assimilate
جاسازی کردن
کاملا درک کردن، جز وجود خود کردن، درونی سازی، شیر فهم شدن، فرا گرفتن، جذب کردن، هضم کردن ( به معنای هضم کردن یک موضوع ) ، وارد شدن در یک کار یا موضوع، بلدِ کار شدن
🔴 معنی
◀️ مثال
⬛ طبق دیکشنری لرنرز:
verb
🔴 1 [ obj] : to learn ( something ) so that it is fully understood and can be used
◀️Children need to assimilate new ideas/concepts.
◀️There was a lot of information/material to assimilate at school
...
[مشاهده متن کامل]

🔴 2 a [ obj] : to cause ( a person or group ) to become part of a different society, country, etc.
◀️ Schools were used to assimilate the children of immigrants
◀️ She was thoroughly/completely assimilated to/into her new country. [=she had completely adapted to her new country]
🔴 b [no obj] : to adopt the ways of another culture : to fully become part of a different society, country,
◀️ They found it hard to assimilate to/into American society
🔴 3 [ obj] : to adopt ( something ) as part of a larger thing
◀️ The language is constantly assimilating new words. [=making new words part of itself; the language is constantly getting new words]
◀️ Many of these religious traditions have been assimilated into the culture
◀️ The Turkish government pays some Kurds to keep quiet in an attempt of assimilation
◀️ Amomg the 4 countries dividing Kurdistan, T�rkiye is the most racist country. The sad truth ia that those who are racist are usually other minorities that are assimilated, people who think they are Turkish but have nothing to do with being Turkish. Since there is a large Kurdish population in Turkey, the Kemalists tried to assimilate them after the republic, but they were not as successful as they wanted. Unfortunately, our people in Bakur could not be conscious of education due to these reasons. I promise to spend my life in politics for an enlightened Kurdish youth and our usurped rights
◀️ to assimilate food : گواریدن خوراک
◀️ to assimilate new ideas : جذب کردن عقاید جدید
◀️ to assimilate racial minorities through marriage : جذب اقلیت های نژادی از راه ازدواج
⬛ طبق گوگل:
🔴 to become part of a group, country, society, etc. , or to make someone or something become part of a group, country, society, etc.
◀️ You shouldn't expect immigrants to assimilate into an alien culture immediately.
◀️The European Union should remain flexible enough to assimilate more countries quickly.
🔴 to understand and remember new information and make it part of your basic knowledge so that you can use it as your own
◀️ It's hard to assimilate so much information.
🔴 to absorb food or a substance into the tissue of a living organism
◀️ In this form vitamins can be easily assimilated by the body.
🔴 ( of a speech sound ) to be influenced by the sound that comes before or after it; ( of a speaker ) to pronounce a speech sound in a way that is influenced by the sound that comes before or after it
◀️ Here, in the sound [tʃ], the initial dental sound [t] is lost and assimilated to [ʃ].
◀️ They found that velar and labial consonants sometimes assimilate in English.
◀️ In their analysis, they find that speakers prefer not to assimilate sibilants or labials
🔴 to take in and make a part of your basic knowledge something learned from others, so that you can use it as your own
◀️ We hoped the students would assimilate the information contained in the lecture.
🔴 People who are or become assimilated in a society become similar to others by learning and using the customs and culture of the new society
◀️ Once outsiders, they had now been assimilated into the cultural mainstream

معنای دوستمون
✔️شبیه کل شدن
✔️ ( به نوعی ) همرنگ جماعت شدن
✔️ ( در مورد فرهنگ و آداب و رسوم ) هضم کردن، جذب کردن، جز وجود خود کردن
:Meaning
✔️if you assimilate ideas, customs, or methods, you learn them and make use of them
...
[مشاهده متن کامل]

✔️when immigrants assimilate or are assimilated
into a community, they become a part of it and often lose some of their own traditions and culture
. e. g
Some feel that individuals should try to assimilate
completely to the country where they live while others feel it is more important to preserve their native culture

ادغام
to completely understand and begin to use new ideas, information etc
وارد شدن، بلدِ کار شدن
assimilate ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: همگون شدن
تعریف: تغییر مشخصه یا مشخصه‏های یک واحد آوایی برای مطابقت با مشخصه یا مشخصه‏های واحد آوایی دیگرِ پیش یا پس از آن
وفق دادن
جذب کردن , فرا گرفتن ؛ جذب شدن , وارد شدن
# to assimilate racial minorities through marriage
# Children assimilate new information very quickly
# These vitamins assimilate quickly in the body
# These changes were gradually assimilated into everyday life
جذب بدن شدن
هضم کردن ( به معنای هضم کردن یک موضوع )
akin
همگون کردن
جذب و دغم کردن
تلفیق کردن
هضم کردن
ترکیب فرهنگی
شیرفهم شدن
شبیه سازی
همانند سازی
درونی سازی
شبیه کل شدن
همرنگ جماعت شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣١)

بپرس