اسم ( noun )
• (1) تعریف: an assigned task, such as a job or lesson.
• مترادف: taste
• مشابه: allotment, detail, duty, job, lesson, mission, stint, task
• مترادف: taste
• مشابه: allotment, detail, duty, job, lesson, mission, stint, task
- Her English teacher gives more homework assignments than the other teachers.
[ترجمه علی] معلم انگلیسی او تکالیف درسی بیشتری نسبت به سایر معلمان می دهد.|
[ترجمه N] معلم انگلیسی او ( مونث ) نسبت به معلمان دیگر تکالیف بیشتری می دهد|
[ترجمه مه. کریم.تنا] دبیر زبان انگلیسی آن دختر، در مقایسه با سایر دبیران انجام تکلیف بیشتری می خواهد|
[ترجمه گوگل] معلم انگلیسی او بیشتر از معلمان دیگر تکالیف می دهد[ترجمه ترگمان] معلم انگلیسی او تکالیف بیشتری را به معلمان دیگر می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I did the reading assignment on Saturday and the math assignment on Sunday.
[ترجمه N] من در روز شنبه تکالیف خواندن و در روز یکشنبه تکالیف ریاضی را انجام دادم|
[ترجمه گوگل] من شنبه تکلیف خواندن و یکشنبه تکلیف ریاضی را انجام دادم[ترجمه ترگمان] من تکالیف خواندن را در روز شنبه و تکلیف ریاضی در روز یکشنبه انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your first assignment is to report on the upcoming marathon.
[ترجمه محمدرضا] اولین ماموریت شما تهیه گزارش درمورد ماراتون آتی هست|
[ترجمه گوگل] اولین وظیفه شما این است که در مورد ماراتن آینده گزارش دهید[ترجمه ترگمان] اولین ماموریت شما این است که در ماراتن آینده گزارش تهیه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a position for which one is chosen.
• مترادف: position, post
• مشابه: appointment, designation
• مترادف: position, post
• مشابه: appointment, designation
- The magazine is giving him a new assignment as a reporter in Tokyo.
[ترجمه محمدرضا] دفتر مجله به او ماموریت جدیدی را بعنوان گزارشگر در توکیو اعطا کرد|
[ترجمه گوگل] این مجله به او ماموریت جدیدی به عنوان خبرنگار در توکیو می دهد[ترجمه ترگمان] این مجله به او ماموریت جدیدی را به عنوان خبرنگار در توکیو اهدا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the act of assigning.
• مترادف: assignation
• مشابه: appointment, apportionment, distribution, nomination, selection
• مترادف: assignation
• مشابه: appointment, apportionment, distribution, nomination, selection
• (4) تعریف: a legal transfer of interest, property, or rights.
• مترادف: transfer
• مترادف: transfer