apprehension

/ˌæprəˈhenʃn̩//ˌæprɪˈhenʃn̩/

معنی: هراس، خوف، درک، فهم، دلهره، دستگیری، بیم، توقیف
معانی دیگر: بازداشت، ادراک، دریابی، دلواپسی، نگرانی، واهمه، تاسه، تلواسه، تشویش

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: anxiety about future events.
مترادف: alarm, anxiety, apprehensiveness, dread, fear, misgiving, nervousness, the jitters
متضاد: confidence
مشابه: care, concern, disquiet, foreboding, the creeps, trepidation, worry

- Thoughts of the surgery filled her with apprehension.
[ترجمه ساناز] فکر جراحی دلش و آشوب کرد.
|
[ترجمه محمد قدیمی] آنوقت هر چه توالی در ادراک هست، فقط در دریافت* خلاصه می شود. *= apprehension
|
[ترجمه گوگل] افکار جراحی او را پر از نگرانی کرد
[ترجمه ترگمان] فکر این عمل او را با وحشت پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the act or condition of understanding intuitively.
مترادف: feeling, intuition, perception
مشابه: cognition, cognizance, comprehension, grasp, insight, ken, realization, sense, understanding

- Their immediate apprehension of the seriousness of the problem was critical to solving it.
[ترجمه گوگل] نگرانی فوری آنها از جدی بودن مشکل برای حل آن بسیار مهم بود
[ترجمه ترگمان] نگرانی فوری آن ها از جدی بودن مساله برای حل آن حیاتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He has little apprehension of how children learn.
[ترجمه گوگل] او درک کمی از نحوه یادگیری کودکان دارد
[ترجمه ترگمان] او درک کمی از نحوه یادگیری کودکان دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the act of catching and placing under arrest.
مترادف: arrest, collar
مشابه: capture, detainment, detention, restraint, seizure

- The apprehension of the suspect took place this morning.
[ترجمه Meysam] دستگیری مظنون امروز صبح اتفاق افتاد
|
[ترجمه گوگل] دستگیری مظنون صبح امروز صورت گرفت
[ترجمه ترگمان] فکر مظنون امروز صبح اتفاق افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. fatemeh clasped her hands in apprehension
فاطمه دست های خود را از شدت نگرانی در هم جفت کرد.

2. the news of the two murderers' apprehension was printed in the newspapers
خبر دستگیری دو آدمکش در روزنامه ها چاپ شد.

3. She is a girl of weak apprehension.
[ترجمه گوگل]او دختری است با دلهره ضعیف
[ترجمه ترگمان]او دختری است از بیم و هراس
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. They were filled with apprehension as they approached the building.
[ترجمه گوگل]وقتی به ساختمان نزدیک می شدند، مملو از دلهره بودند
[ترجمه ترگمان]همچنان که به ساختمان نزدیک می شدند، از ترس آکنده شده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It reflects real anger and apprehension about the future.
[ترجمه گوگل]این نشان دهنده خشم و دلهره واقعی از آینده است
[ترجمه ترگمان]این نشان دهنده خشم و هراس واقعی در مورد آینده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. It's normal to feel a little apprehension before starting a new job.
[ترجمه گوگل]این طبیعی است که قبل از شروع یک کار جدید کمی دلهره داشته باشید
[ترجمه ترگمان]طبیعیه که قبل از شروع یه شغل جدید، یه کمی احساس نگرانی داشته باشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. School reports are always received with some apprehension.
[ترجمه گوگل]گزارش های مدرسه همیشه با نگرانی دریافت می شود
[ترجمه ترگمان]گزارش های مدرسه همیشه با ترس و لرز به گوش می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There is growing apprehension that fighting will begin again.
[ترجمه گوگل]این نگرانی در حال افزایش است که جنگ دوباره آغاز خواهد شد
[ترجمه ترگمان]نگرانی فزاینده وجود دارد مبنی بر اینکه مبارزه دوباره آغاز خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The change in the law has caused apprehension among many people.
[ترجمه گوگل]تغییر قانون باعث نگرانی بسیاری از مردم شده است
[ترجمه ترگمان]تغییر در قانون موجب اضطراب بسیاری از مردم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Beneath the festive mood there is an underlying apprehension.
[ترجمه گوگل]در زیر حال و هوای جشن، دلهره ای نهفته است
[ترجمه ترگمان]در زیر فضای جشن، نگرانی زیربنایی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He watched the election results with some apprehension.
[ترجمه گوگل]او با کمی دلهره نتایج انتخابات را تماشا کرد
[ترجمه ترگمان]او نتایج انتخابات را با نگرانی تماشا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I tensed every muscle in my body in apprehension.
[ترجمه گوگل]از ترس تمام ماهیچه های بدنم را منقبض کردم
[ترجمه ترگمان]تمام عضلات بدنم منقبض شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I woke before the alarm, filled with apprehension.
[ترجمه گوگل]قبل از زنگ هشدار از خواب بیدار شدم، پر از دلهره
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه صدای آژیر از خواب بلند شود از خواب بیدار شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There were still areas of doubt and her apprehension grew.
[ترجمه گوگل]هنوز زمینه های شک وجود داشت و نگرانی او بیشتر شد
[ترجمه ترگمان]هنوز جای شک و تردید وجود داشت و نگرانی او بیشتر می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She felt a shiver of apprehension.
[ترجمه گوگل]لرزی از دلهره احساس کرد
[ترجمه ترگمان]لرزه ای بر اندامش افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

هراس (اسم)
fear, panic, feeze, alarm, alarum, apprehension, fright, funk

خوف (اسم)
scare, fear, dread, phobia, terror, horror, apprehension, funk, anxiety, awe, windup, boggle, trepidity

درک (اسم)
imbibition, apprehension, apperception, perception, realization, discernment, percept, uptake, gusto, percipience, sentience

فهم (اسم)
understanding, consciousness, intelligence, insight, apprehension, appreciation, realization, comprehension, grasp, conception, uptake

دلهره (اسم)
apprehension, presentiment

دستگیری (اسم)
apprehension, charity, capture

بیم (اسم)
scare, fear, dread, phobia, care, apprehension, funk, awe, misgiving, scrupulosity, qualm, scruple

توقیف (اسم)
suppression, execution, custody, apprehension, arrest, detention, internment, arrestment, seizing, constraint, sequestration, holdup, lockup, nabbing

انگلیسی به انگلیسی

• arrest; fear, concern; anticipation
apprehension is a feeling of fear that something terrible may happen.

پیشنهاد کاربران

لانگمن دیکشنری : دلواپسی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : apprehend
اسم ( noun ) : apprehension
صفت ( adjective ) : apprehensive
قید ( adverb ) : apprehensively
درک ( به انگلیسی: Apprehension ) درک به معنی پیوستن به شیء، رسیدن به آن و آگاه شدن از آن و عمل کردن به آن است. در فلسفه مدرسی درک به هر شناختی اطلاق می گردد که به موضوعی تعلق گیرد و از این جهت که فعل شخص مدرک است، می تواند توسط آن، به موضوع دست یابد.
...
[مشاهده متن کامل]

درک از نظر توماس آکویناس اولین مرحله عملیات سه گانه عقل است.
این عملیات سه گانه عبارت است از:
تصور، حکم و استدلال. در این مرحله، درک، ادراک مفرد نامیده می شود که عبارت است از تصور بسیط یا علم اولی که همراه تصدیق نیست، برخلاف مفهوم که علم مرکب است.
به بیانی دیگر فهم ثانوی به درک است، یعنی تأخیری تر از درک می باشد؛ و ابتدا باید درک و دریافتی صورت پذیرد، ( فرد ادراک کننده – ادراک مفرد ) مُدرک، ادراک کند و پس از آن، موضوع را شاید فهم کند و شاید هم نکند
Understanding : فهم
Awareness : آگاهی
Knowledge : دانش یا معرفت

وحشتی که آدمو میخ کوب می کنه و نمی تونی کاری کنی.
There was a great temptation to scatter into the other rooms, but apprehension is the strangest thing they couldn't move.
در پزشکی تست وحشت دررفتگی شانه است
در ارتوپدی تست وحشت شانه است
نگرانی، دلهره
استرس
توفیق و بازداشت
دلهره ، اضطراب
تصور
فهم، درک
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس