appraisal

/əˈpreɪzl̩//əˈpreɪzl̩/

معنی: ارزیابی کردن، ارزیابی، تعیین قیمت، تقویم
معانی دیگر: برآورد، ارزیابی (در بررسی میزان خسارت و یا تعیین ارزش چیزی)، تخمین، ارزشیابی، تعیین قیمت کردن، دید زدن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a judgment about the nature, quality, or value of someone or something.
مترادف: appreciation, assessment, estimate, estimation, evaluation, judgment, valuation
مشابه: calculation, determination, reckoning

- He gave a grim appraisal of working conditions in the factory.
[ترجمه گوگل] او شرایط کار در کارخانه را بسیار بد ارزیابی کرد
[ترجمه ترگمان] او یک ارزیابی ناخوشایند از شرایط کاری در کارخانه انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her appraisal of the film was more positive than that of the other critics.
[ترجمه Kraz] ارزیابی او از این فیلم نسبت به دیگر منتقدان مثبت تر بود.
|
[ترجمه گوگل] ارزیابی او از فیلم مثبت تر از سایر منتقدان بود
[ترجمه ترگمان] ارزیابی او از فیلم بسیار مثبت از دیگر منتقدان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an estimate, esp. by an official or expert, of the value of property, such as a house, land, work of art, or jewelry for the purpose of taxation, sale, or the like.
مترادف: assessment, estimate, valuation
مشابه: approximation, determination, estimation, evaluation, judgment, pricing, reckoning, survey

- We took the diamond necklace to the jeweler for an appraisal.
[ترجمه آلما] ما گردن بند الماس را برای تعیین ارزش، به جواهرفروشی بردیم.
|
[ترجمه گوگل] گردنبند الماس را برای ارزیابی نزد جواهرفروش بردیم
[ترجمه ترگمان] ما اون گردن بند الماس رو از جواهر فروشی گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. his appraisal of the international markets
برآورد او از وضع بازارهای بین المللی

2. rude appraisal
برآورد نسنجیده

3. an eagle-eyed appraisal of the situation
برآورد موشکافانه ای از وضعیت

4. She has written a major critical appraisal/study of Saul Bellow's novels.
[ترجمه زباری] او یک ارزیابی منتقدانه/مقاله جامعی درباره رمانهای سال بلو به رشته تحریر درآورده است.
|
[ترجمه گوگل]او یک ارزیابی انتقادی/مطالعه عمده درباره رمان های ساول بلو نوشته است
[ترجمه ترگمان]او یک ارزیابی انتقادی بزرگ از رمان \"سول Bellow\" نوشته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. We should make an objective appraisal of his job.
[ترجمه زباری] ما باید ارزیابی بی غرضانه ای نسبت به کار او داشته باشیم.
|
[ترجمه گوگل]ما باید یک ارزیابی عینی از شغل او داشته باشیم
[ترجمه ترگمان]ما باید یک ارزیابی عینی از کار او ایجاد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A detailed appraisal of the scheme will now be carried out.
[ترجمه گوگل]اکنون یک ارزیابی دقیق از این طرح انجام خواهد شد
[ترجمه ترگمان]اکنون ارزیابی دقیقی از این طرح انجام خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The new appraisal scheme is only a taste of things to come.
[ترجمه زباری] تمهید یک ارزیابی جدید فقط نمونه ای از طرح های آینده می باشد.
|
[ترجمه گوگل]طرح جدید ارزیابی فقط طعم چیزهای آینده است
[ترجمه ترگمان]طرح ارزیابی جدید تنها یک مزه از چیزهایی است که باید بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. What's your appraisal of the situation?
[ترجمه گوگل]ارزیابی شما از وضعیت چیست؟
[ترجمه ترگمان]ارزیابی شغلی شما از چه قرار است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The appraisal system seeks to assess employees' strengths and weaknesses.
[ترجمه گوگل]سیستم ارزیابی به دنبال ارزیابی نقاط قوت و ضعف کارکنان است
[ترجمه ترگمان]سیستم ارزیابی به دنبال ارزیابی نقاط قوت و ضعف کارکنان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It needed a calmer appraisal of her situation.
[ترجمه زباری] باید نسبت به موقعیت او ارزیابی ملایم تری انجام می دادی.
|
[ترجمه گوگل]نیاز به ارزیابی آرام تری از وضعیت او داشت
[ترجمه ترگمان]به یک ارزیابی آرام تر از وضعیت او نیاز داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He was asked to give an independent appraisal.
[ترجمه گوگل]از او خواسته شد که یک ارزیابی مستقل ارائه دهد
[ترجمه ترگمان]از او خواسته شد که یک ارزیابی مستقل انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Appraisal has traditionally been seen as most applicable to those in management and supervisory positions.
[ترجمه گوگل]ارزیابی به طور سنتی برای کسانی که در پست های مدیریتی و نظارتی هستند، کاربرد بیشتری دارد
[ترجمه ترگمان]ارزیابی به طور سنتی به عنوان بیش ترین کاربرد برای افراد در سمت های مدیریت و نظارت دیده شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We are holding staff appraisal interviews.
[ترجمه گوگل]در حال برگزاری مصاحبه های ارزیابی کارکنان هستیم
[ترجمه ترگمان]ما مصاحبه ارزیابی پرسنل را در دست داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Vigorous appraisal of a problem and tenacious pursuit of its solution characterized Edward's whole life.
[ترجمه گوگل]ارزیابی جدی یک مشکل و پیگیری سرسختانه برای حل آن مشخصه تمام زندگی ادوارد بود
[ترجمه ترگمان]ارزیابی شدید یک مشکل و پی گیری شدید راه حل آن، تمام زندگی ادوارد را مشخص کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I have my appraisal today .
[ترجمه گوگل]من امروز ارزیابی خود را دارم
[ترجمه ترگمان] امروز ارزیابی خودم رو دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزیابی کردن (اسم)
appraisal

ارزیابی (اسم)
estimate, cost accounting, indiction, appraisal, evaluation, assessment, valuation, appraisement

تعیین قیمت (اسم)
appraisal

تقویم (اسم)
estimate, calendar, appraisal, assessment, valuation

تخصصی

[حقوق] ارزیابی، ارزشیابی، تقویم
[ریاضیات] ارزیابی، تقویم، تعیین قیمت، تعیین قیمت، ارزشیابی، برآورد قیمت، برآورد، تقویم، ارزیابی
[آب و خاک] ارزیابی مرتع

انگلیسی به انگلیسی

• estimation of value, assessment
if you make an appraisal of something, you consider it carefully and form an opinion about it.

پیشنهاد کاربران

قبل از اینکه به باطن و ریشه ی کلمه appraisal ورود کنیم و این کلمه رو تفسیر کنیم و ببینیم این کلمه چه حرفی برای گفتن به ما دارد یک نگاهی به کلمه پارس و یا فارس داشته باشیم.
اگر از قانون اولویت آوا و تلفظ نسبت به نگارگری و صورتگری حروف در زبانهای مختلف به این مقوله ورود کنیم با توجه به قانون چرخش و تغییر شکل حروف در غالب کلمه که باعث می شود کلمات به سمت مفاهیم جدید در جایگاه های کاربردی مختلف خیز بردارد کلماتی مثل پارس فارس فرض رِفرِنس فرانسه پرایس سپرینگ پرافیس پروفسشنال پروفسور پرافیت پاریس پیریس پارادایس پُرسش پُرس پِریز سیراف سُفره سَفر اَسفور سَفیر مسافرت از فرض ظرف حتی کلمه صفر از یک ریشه می باشند که هر کدام کاربرد خودشان را در جایگاه خودشون ولی از یک راسته مفهومی دارند. کُلاً پارس یعنی سرزمین نور و نیرو سرزمین انرژی و کسب انرژی. حالا چطور این مفهوم در این دل کلمه وجود دارد به این صورت که کلمه ی پارادایس که تحت عنوان باغ بهشت و باغ پرندگان بهشتی از اون تفسیر شده از همین مفهوم شکل گرفته. کلمه پِریز یا و پیریس در لهجه های محلی که ما در امکانات امروزی از اون انرژی الکتریکی دریافت می شود نیز همین رویه موجود است.
...
[مشاهده متن کامل]

البته اگر در بُعد ادبیاتی هم نگاهی داشته باشیم کلمه پُرسش نیز یعنی کسب علم و حل مسئله.
و در بُعد و تفسیر و کاربرد مواد غذایی نیز اصطلاح صرف یک پرس غذا بر روی سفره و حتی کلمه پذیرایی و پذیرفتن و پذیرش همین مفهوم یعنی گرفتن و دادن انرژی را در دل خودش دارد.
کلمه سیراف نیز که یکی از اماکن سرزمین فارسی ما می باشد شاخه ای دیگر از جریان مفهوم انرژی را در خود دارد.
یا کلمه پروفسور که به شخصی که در مرزهای علم پیچ و تابی خورده و مشغول دادن اطلاعات به جامعه بشری می باشد. به طوری که پُر در کلمه پرفسور از پر بودن و در شکل دیگر همان تغییر شکل یافته فر خودمان در زبان فارسی می باشد و به معنای پیچ و تاب خوردن در همه زوایای علمی مفهوم می رساند و در کلمات زیادی در زبان فارسی هم موجود هست و بخش دوم که فسور می باشد منشعب از کلمه فارس به مفهوم انرژی دهنده که ذات حرف و در میان این کلمه دارا بودن جریان انرژی در عالم واقع می رساند.
یا کلمه فِرْنِس با ترجمه کوره و تنور نیز خود گویای شرح حال خود می باشد. کلمات دیگری که رِفرِنسی از کلمه فِرنِس با ترجمه و برگردان کوره می باشد دو مدل اجاق حرارتی که در قدیم الایام از اون استفاده می شد به نام پِریموس و فارسنگه یا فارسونگا می باشد که با شارژ هوای فشرده با اهرم دستی بر روی سوخت مایع داخل مخزن میزان پرتاب شعله رو بیشتر می کرد.
و یا کلمه پرافیت که در زبان لاتین تحت عنوان پیامبر ترجمه گردیده یعنی شخصی که انرژی را از مخزن اصلی خود که ذات پاک خداوند متعال باشد به جامعه بشری می رساند. لذا با این تفاسیر کلمه appraisal که تحت عنوان ارزیابی برای دادن امتیاز، درجه و پاداش ترجمه شده نیز از همین مفهوم شکل گرفته.
حتی کلمه ابزار یا اپزار و آپارات که با مفهوم پنچرگیری در زمانه ما در اذهان جا افتاده است منشعب از همین مفهوم می باشند.
همچنین کلمه پرنسس که با ترجمه شاهزاده خانم برای ما ترجمه گردیده است منشعب از مفهوم پارس می باشد که در قوانین و قواعد کلامی دو حرف س در یک کلمه قانون باب ها برای ایجاد اسم در اینجا اعمال گردیده است. قانون باب ها یا قانون استفاده از باب ورود به کلمه در باب خروجی کلمه و یا قانون استفاده از باب خروجی در باب خروجی مانند یک دالان در یک ساختمان برای ایجاد اسم در کاربردی خاص مثل فلسفه فیلسوف بیتوته محتشم پرنسس
یک توضیحی هم برای فلسفه ی پیدایش کلمه صفر اگر داشته باشیم این است که در زبان ترکی امروزی و فارسی قدیم و لهجه های موجود محلی به صفر که عدم عدد در درس ریاضی است، نول گفته می شود. کلمه نول بُعد نبودن چیزی را تداعی می کند که در صنعت برق اصطلاح فاز و نول هم در حال استفاده می باشد. ولی کلمه صفر بُعد دایره بودن و نقاشی اون عدد می باشد که اون نماد یعنی صفر که به صورت دایره میان تهی می باشد، دایره هم نماد گردش و چرخش و سفر و مسافرت و سفیر یا اَسفور که عرب ها به گنجشک می گویند و انگلیسی های امروزی Sparrow که با لهجه عرب های خودمان همان اَسفور به مفهوم پرنده مسافر می باشد. علت اینکه حرف س در کلمه صفر به ص تبدیل شده به علت اشتباه نکردن این مفهوم در مکاتبات در دو کاربرد مختلف هست. مثل کلمه سَد در رشته عمران و صَد در ریاضیات که هر دو یک مفهوم در دل خود دارد ولی در دو جایگاه کاربردی در حال استفاده می باشد. یا مثل دو کلمه صوت و صدا که از یک خانواده ولی در دو جایگاه کاربردی متفاوت در حال استفاده می باشد. به این صورت که با توجه به ذات حرف ( و ) و ( آ ) در کلمه صوت و صدا دارا بودن یک جریان رو به افزایش را در کلمه بیان می کند و صدا عمل ایجاد جریان صوت را بیان می کند.
کلمه فَرَس هم در عربی که به معنی اسب ترجمه شده از همین مفهوم به معنای پُرنیرو پرانرژی می باشد. نمونه مشابه همین کلمه در انگلیسی Horse می باشد که حرف ف در این کلمه phorse حذف شده است.
البته یک کلمه هم خانواده با کلمه appraisal کلمه approve می باشد که اصطلاحاً با ترجمه ی تایید کردن باب شده است و حرف s برای تلفظ راحت تر تغییر شکل داده است. نمونه موازی این دو کلمه در زبان ما کلمه آری هست که هم خانواده با آرمان آرمانیا آرزو آرتش ایران آریا آرام آرامش آرارات و غیره می باشد. یعنی با آری گفتن و approve کردن مقوله ی انرژی دادن و ایجاد حس مثبت برقرار می گردد.
فرض؛ اصطلاح فرض گرفتن یعنی یک محدوده و ظرفیتی را به صورت ذهنی در نظر گرفتن. ظرفی را به صورت ذهنی ایجاد کردن، یک محدوده ای رو مشخص کردن برای پُرس گرفتن از یک پریز با یک پرسش.
یا اگر با برداشت های امروزی مطرح کنیم یعنی مظروف کردن یک مقوله علمی جهت رسیدن به جواب و حل مسأله. یا اگر با یک تعبیر دیگر بخواهیم کلمه فرض رو تعریف کنیم فرض کردن یعنی کوانتیته کردن. یعنی به صورت کُنتوریک و قابل شمارش و قابل محاسبه شدن بررسی کردن.
در دو کلمه ظرف و فرض قانون حروف معکوس اعمال و قانون مفاهیم انطباقی اعمال گردیده است. مثل؛ قَدَح حَدقه، متافیزیک اتم فیزیک، کلاف فلک فلکه، کلاغ قُلَّک، فَلس سِلف صَلّاف، کاسه ساک، شییٔ عیش،
قانون مفاهیم موازی و مفاهیم انطباقی به گونه ای است که مثلاً اگر کلمه ی مخزن رو با کلمه ظرف تعریف کنیم کلمه ظرف یک مفهوم موازی و غیر ریشه ای می باشد ولی اگر برای تعریف کلمه مخزن از کلمه خزینه و خزانه استفاده کنیم از قانون مفاهیم انطباقی بهره گیری کرده ایم.
در مجموع تمام این کلمات مرتبط با کلمه پارس حول محور انرژی و گرفتن و دادن انرژی می باشد. البته در تمام این کلمات با توجه به ذات حرف ر که در این کلمات وجود دارد نشان دهنده برقرار بودن جریان مداوم و مکرر انرژی نهفته و نمایانگر است.

ارزش سنجی، ارزیابی، برآورد، تخمین، قیمت گذاری
تعبیر، تفسیر، سنجش، ارزیابی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : appraise
✅️ اسم ( noun ) : appraisal / appraisee
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
appraisal ( مدیریت )
واژه مصوب: ارزش سنجی
تعریف: سنجش بی طرفانة کار و شرایط و کیفیت براساس معیارهای مشخص
[Noun]
ارزیابی،
برآورد،
بررسی
The recordings that surfaced of Mohammad Javad Zarif, including a blunt appraisal of the country’s internal power struggles
AP. com@
برانگیختگی
ارزیابی, بررسی
Assessment
Evaluation
سنجش و ارزیابی ( شفاهی یا کتبی )
سنجش، برآورد
ارزیابی
ارزشیابی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس