annoying

/əˌnɔɪɪŋ//əˈnɔɪɪŋ/

معنی: مزاحم، رنجش اور
معانی دیگر: یکساله، سالیانه، هر ساله، سالانه، (کتاب یا مجله) سالنامه، سالی یک بار، (گیاه شناسی) تک ساله، سالپای، یکسال زی، رنج آور، اذیت کننده، آزار دهنده، آزارگر، ناراحت کننده، مصدع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: annoyingly (adv.)
• : تعریف: causing annoyance; irritating; bothersome.
مترادف: irritating
متضاد: agreeable, calming, delightful, enjoyable, pleasant, soothing
مشابه: aggravating, bothersome, disagreeable, inconvenient, mischievous

- I don't enjoy his teasing; in fact, I find it quite annoying.
[ترجمه گوگل] من از مسخره کردن او لذت نمی برم در واقع، من آن را کاملا آزاردهنده می دانم
[ترجمه ترگمان] از دست انداختن او لذت نمی برم، در واقع، خیلی آزار دهنده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her roommate has an annoying habit of borrowing her clothes without asking.
[ترجمه محمد م] هم اتاقیش عادت بدی دارد و لباس های او را بدون درخواست قرض میگیرد
|
[ترجمه گوگل] هم اتاقی او عادت آزاردهنده ای دارد که لباس هایش را بدون درخواست قرض می گیرد
[ترجمه ترگمان] هم اتاقیش یه عادت آزار دهنده داره که لباساشو از خودش قرض بگیره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The allergy causes a very annoying itchiness of the eyes.
[ترجمه Amir] آلژی باعث خارش چشم خیلی ازار دهنده می شود
|
[ترجمه گوگل] آلرژی باعث خارش بسیار آزاردهنده چشم می شود
[ترجمه ترگمان] حساسیت باعث خیلی آزار دهنده چشم ها میشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. the annoying noise of the loudspeaker
صدای آزار دهنده ی بلندگو

2. he and his annoying friends
او و دوستان مزاحمش

3. do you take pleasure in annoying others?
آیا از اذیت کردن دیگران لذت می بری ؟

4. It's annoying that the chimneys of those plants in the city eject a lot of smoke every day.
[ترجمه kebria] آزار دهنده است که آن دودکشها روزانه گیاهان زیادی را در شهر از بین میبرند.
|
[ترجمه گوگل]آزاردهنده است که دودکش های آن گیاهان در شهر هر روز دود زیادی را بیرون می زند
[ترجمه ترگمان]آزار دهنده است که دودکش آن گیاهان در شهر هر روز یک عالمه دود بیرون می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. He's never more annoying than when he's trying to help.
[ترجمه گوگل]او هرگز آزاردهنده تر از زمانی نیست که سعی دارد کمک کند
[ترجمه ترگمان]اون هیچ وقت بیشتر از وقتی که سعی می کنه کمک کنه آزار دهنده نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Jane's always annoying her and she takes it out on me sometimes.
[ترجمه گوگل]جین همیشه او را اذیت می کند و گاهی اوقات آن را از من بیرون می آورد
[ترجمه ترگمان]جین همیشه او را آزار می دهد و بعضی وقت ها آن را به من می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It is annoying when stockings ladder.
[ترجمه Queen Sanaz] هنگامی که از نردبان بالا می رود آزار دهنده است
|
[ترجمه گوگل]وقتی جوراب از نردبان بالا می رود آزاردهنده است
[ترجمه ترگمان]این خیلی آزار دهنده است که از نردبان طنابی آویزان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I wish she would stop annoying us and push off.
[ترجمه 1] من آرزو می کنم او اذیت کردن ما را کنار بگذارد و بیخیالش شود
|
[ترجمه گوگل]ای کاش دست از اذیت کردن ما بردارد و هول کند
[ترجمه ترگمان]ای کاش اون جلوی ما رو می گرفت و هل می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's so annoying,the way she keeps fiddling about with her hair.
[ترجمه گوگل]این خیلی آزار دهنده است، روشی که او مدام با موهایش دست و پنجه نرم می کند
[ترجمه ترگمان]خیلی آزار دهنده است، طوری که مدام با موهایش ور می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There are some annoying loose ends in the plot.
[ترجمه گوگل]برخی از پایان های شل و آزار دهنده در طرح وجود دارد
[ترجمه ترگمان]یه سری کاره ای احمقانه تو این نقشه وجود داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The annoying thing is he's usually right.
[ترجمه 1] چیز آزاردهنده این است که او معمولا درست می گوید
|
[ترجمه ❤B.T.S❤] این آزار دهنده است که او معمولا حرف هایش درست است.
|
[ترجمه گوگل]نکته آزاردهنده این است که او معمولاً حق دارد
[ترجمه ترگمان]چیز آزار دهنده اینه که اون معمولا درست میگه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She has an annoying predisposition to find fault wherever she goes.
[ترجمه گوگل]او استعداد آزاردهنده ای دارد که هر جا می رود عیب جویی کند
[ترجمه ترگمان]یه تمایلی آزار دهنده برای پیدا کردن هر جایی که اون میره، پیدا میکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He swatted a fly that was annoying him.
[ترجمه خوبیییییی] . مگسی را دید که آزارش می داد
|
[ترجمه beham] او مکسی که آزارش می داد را با مگس کش زد
|
[ترجمه گوگل]مگسی را ندید که آزارش می داد
[ترجمه ترگمان]ضربه محکمی زد که باعث رنجش او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Nothing could have been more annoying.
[ترجمه گوگل]هیچ چیز آزاردهنده تر از این نمی توانست باشد
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز نمی توانست بیش از پیش آزار دهنده باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مزاحم (صفت)
troublesome, annoying, pesky, obtrusive, bothersome, molesting, tiresome, troublous, importunate, hindering, worrisome

رنجش اور (صفت)
annoying

انگلیسی به انگلیسی

• harassing, bothersome
an annoying person or action makes you feel fairly angry and impatient.

پیشنهاد کاربران

importunate
معنای سالانه برایannual هست نه annoying ! لطفا اصلاح شود
اعصاب خورد کن آزار دهنده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : annoy
اسم ( noun ) : annoyance
صفت ( adjective ) : annoying / annoyed
قید ( adverb ) : annoyingly
یکی از کاربردهای استفاده از Present Continuous همین مبحث اذیت و ازار هست که مثل مثال های سایت
اعصاب خوردکن - رو مخ - آزار دهنده - مزاحم
A : I'm ugly. Omg. I'm so much ugly
B : You're more annoying than you're ugly
رو مُخ
You are so annoying
خیلی مسخره آیی
Do not bother me سربه سرم نذار
Stop bother me اذیتم نکن
Go to sleep بگیر بخواب
You won't let me sleep نمی ذاری که من بخوابم
Move over there برو اونور تر
Do you go to sleepy خابت، میادیا چرتی، شدی
be a pain in the ass/arse/backside/butt
حرص درآور، که کُفر ( آدم ) را درمی آورد
annoying ( adj ) = intrusive ( adj )
به معناهای : مخل، مزاحم، مداخله گر، فضول
Irritating
همون معنای Disturb رو داره یعنی آزار دهنده ، مزاحم شدن
Disturb
اعصاب خوردکن، مزاحم
اعصاب خورد کن
رو مخ هستی
مزاحمی
فوضولی
دلخور
آزار دهنده
اذییت کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس