اسم ( noun )
• (1) تعریف: the geometric figure made by two lines extending out from a single point.
• مشابه: bend, convergence, corner, focus, intersection
• مشابه: bend, convergence, corner, focus, intersection
- Every triangle has three angles.
[ترجمه گوگل] هر مثلث دارای سه زاویه است
[ترجمه ترگمان] هر مثلث سه زاویه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر مثلث سه زاویه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the space between the lines of such a figure as measured in degrees, the number of which reflects the amount of turning that would be required to move one of the lines so that it meets and overlaps the other.
- Each angle in a square measures 90 degrees.
[ترجمه ماه] در هر مربع یک زاویه 90 درجه است.|
[ترجمه گوگل] هر زاویه در یک مربع 90 درجه است[ترجمه ترگمان] هر زاویه در یک مربع دارای ۹۰ درجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the degree to which a line or plane slants with respect to a horizontal or vertical plane.
• مترادف: pitch, slant, slope
• مترادف: pitch, slant, slope
- The angle of their driveway is so steep that they cannot drive up safely in the winter.
[ترجمه گوگل] زاویه مسیر آنها به قدری شیب دار است که در زمستان نمی توانند با خیال راحت بالا بروند
[ترجمه ترگمان] زاویه راه ماشین رو آن ها آنقدر پرشیب است که نمی توانند در زمستان با امنیت بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] زاویه راه ماشین رو آن ها آنقدر پرشیب است که نمی توانند در زمستان با امنیت بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: a corner that projects outward or inward.
• مترادف: elbow, jag, zigzag
• مشابه: crook, spike
• مترادف: elbow, jag, zigzag
• مشابه: crook, spike
• (5) تعریف: the standpoint from which something is considered; point of view.
• مترادف: perspective, point of view, position, viewpoint
• مشابه: approach, aspect, bias, light, outlook, side, view
• مترادف: perspective, point of view, position, viewpoint
• مشابه: approach, aspect, bias, light, outlook, side, view
- The Christmas tree looks beautiful from this angle.
[ترجمه گوگل] درخت کریسمس از این زاویه زیبا به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] درخت کریسمس از این زاویه خیلی زیبا به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] درخت کریسمس از این زاویه خیلی زیبا به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why don't we look at the problem from another angle?
[ترجمه گوگل] چرا از زاویه دیگری به مسئله نگاه نمی کنیم؟
[ترجمه ترگمان] چرا از یه زاویه دیگه به مشکل نگاه نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] چرا از یه زاویه دیگه به مشکل نگاه نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your proposal doesn't seem very advantageous from our angle.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد شما از زاویه ما چندان سودمند به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد شما از زاویه ما به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد شما از زاویه ما به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: in journalism, the particular way in which an article is slanted, as for a specific audience.
• مترادف: slant
• مشابه: bias, focus, perspective
• مترادف: slant
• مشابه: bias, focus, perspective
- Make sure you give it a strong Hollywood angle.
[ترجمه گوگل] مطمئن شوید که زاویه هالیوود قوی به آن می دهید
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که یک زاویه قوی هالیوودی به آن بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که یک زاویه قوی هالیوودی به آن بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: a side or aspect of something.
• مترادف: aspect, side
• مشابه: element, facet, part
• مترادف: aspect, side
• مشابه: element, facet, part
- The editor likes a story with a lot of angles.
[ترجمه گوگل] ویراستار داستانی را با زوایای زیاد دوست دارد
[ترجمه ترگمان] ویراستار داستان را با زاویه زیادی دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ویراستار داستان را با زاویه زیادی دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: angles, angling, angled
حالات: angles, angling, angled
• (1) تعریف: to move, bend, or adjust at an angle.
• مترادف: slant
• مشابه: bend, hook, incline, lean, manipulate, traverse, turn, zigzag
• مترادف: slant
• مشابه: bend, hook, incline, lean, manipulate, traverse, turn, zigzag
- I need to angle that outside mirror so I can see better behind me.
[ترجمه گوگل] من باید آن آینه بیرون را زاویه دهم تا بتوانم پشت سرم را بهتر ببینم
[ترجمه ترگمان] من نیاز دارم که اون بیرون آینه رو زاویه دید، تا بتونم بهتر ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] من نیاز دارم که اون بیرون آینه رو زاویه دید، تا بتونم بهتر ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to write in a manner that will appeal to a specific audience.
• مترادف: pitch, slant
• مشابه: target
• مترادف: pitch, slant
• مشابه: target
- He angled his speech at the young voters.
[ترجمه گوگل] او زاویه سخنرانی خود را متوجه رای دهندگان جوان کرد
[ترجمه ترگمان] او سخنرانی خود را با رای دهندگان جوان تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او سخنرانی خود را با رای دهندگان جوان تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: at an angle
عبارات: at an angle
• : تعریف: to move at an angle.
• مترادف: bend
• مشابه: hook, sidle, zigzag
• مترادف: bend
• مشابه: hook, sidle, zigzag
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: angles, angling, angled
حالات: angles, angling, angled
• (1) تعریف: to fish with hook and line.
• مترادف: fish
• مشابه: cast, trawl, troll
• مترادف: fish
• مشابه: cast, trawl, troll
- We were angling for trout yesterday.
[ترجمه گوگل] دیروز برای ماهی قزل آلا ماهیگیری می کردیم
[ترجمه ترگمان] دیروز ماهی قزل آلا گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دیروز ماهی قزل آلا گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to seek artfully or slyly.
• مترادف: finagle, fish
• مشابه: contrive, hint, manipulate, scheme
• مترادف: finagle, fish
• مشابه: contrive, hint, manipulate, scheme
- She tried to hide it, but I could tell she was angling for a promotion.
[ترجمه گوگل] او سعی کرد آن را پنهان کند، اما میتوانستم بگویم که برای ارتقاء شغلی میخواست
[ترجمه ترگمان] سعی کرد آن را مخفی کند، اما من می توانستم بگویم که او برای ترفیع مقام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سعی کرد آن را مخفی کند، اما من می توانستم بگویم که او برای ترفیع مقام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید