حرف اضافه ( preposition )
• (1) تعریف: by or through the length of; next to.
• مشابه: down
• مشابه: down
- We ran along the path by the river.
[ترجمه S.a.f.n] ما از کنار رودخانه گذشتیم|
[ترجمه زهرا رحمانی] ما در امتداد مسیر کنار رودخانه دویدیم.|
[ترجمه نمیگم] ما در طول رودخانه حرکت کردیم|
[ترجمه اصلی ترین لاور جیمین] ما در موازی رودخانه، از پیاده رو گذشتیم|
[ترجمه .............] ما دویدیم از امتداد خیابان|
[ترجمه گوگل] در مسیر کنار رودخانه دویدیم[ترجمه ترگمان] مسیر رودخانه را طی کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They walked along the edge of the cliff.
[ترجمه David] ما طولِ مسیرِ کنارِ رودخانه را دویدیم.|
[ترجمه گوگل] آنها در امتداد لبه صخره قدم زدند[ترجمه ترگمان] آن ها در کنار صخره راه می رفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: at a point on.
- They made two stops along the way.
[ترجمه R] آن ها در طول را دو بار توقف کردند|
[ترجمه مظفر موحدنیا] آنها در مسیرشان دوبار توقف داشتند ( مثلا برای استراحت )|
[ترجمه Moonlight] آن ها در طول مسیر، دو بار توقف کردند.|
[ترجمه گوگل] در طول مسیر دو توقف داشتند[ترجمه ترگمان] آن ها دو سر راهشان را متوقف کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
عبارات: all along
عبارات: all along
• (1) تعریف: in close proximity; as a companion (often fol. by "with").
- He walked along with his mother to her car.
[ترجمه گلی افجه] او همراه مادرش به سمت اتومبیل او رفتند|
[ترجمه Azizullah] او با مادرش در امتداد ماشینش رفت|
[ترجمه گوگل] همراه مادرش به سمت ماشینش رفت[ترجمه ترگمان] با مادرش به طرف اتومبیلش رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why don't you come along with us to the movie tonight?
[ترجمه مجید] چرا امشب همراه ما به سینما نمی آید ؟|
[ترجمه گوگل] چرا امشب با ما به فیلم نمی آیی؟[ترجمه ترگمان] چرا امشب با ما به سینما نمیای؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The dog usually goes along with the family on their trips.
[ترجمه گلی افجه] سگ خانواده معمولا همراه انها به سفر میرود|
[ترجمه گوگل] سگ معمولاً همراه خانواده در سفرهایشان می رود[ترجمه ترگمان] سگ معمولا همراه با خانواده به سفره ای خود می رود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: in a progressive motion; forward.
- The police told the crowd to move along.
[ترجمه David] پلیس به جمعیت گفت به جلو حرکت کنند. / به پیش بروند.|
[ترجمه گوگل] پلیس به جمعیت گفت که حرکت کنند[ترجمه ترگمان] پلیس به مردم گفت که حرکت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: in concert or agreement; together (usu. fol. by "with").
- He was a little unsure about their plan, but he went along with them on it nonetheless.
[ترجمه گوگل] او در مورد برنامه آنها کمی نامطمئن بود، اما با این وجود با آنها همراه شد
[ترجمه ترگمان] او در مورد برنامه آن ها مطمئن نبود، اما با این وجود با آن ها همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در مورد برنامه آن ها مطمئن نبود، اما با این وجود با آن ها همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید