alluvial

/ˌæˈluːviəl//əˈluːviəl/

معنی: رسوبی، ابرفتی، مربوط به رسوب و تهنشین
معانی دیگر: آبرفتی، ته نشستی، ته نشینی، ته نشین شده، وابسته به ته نشین

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
• : تعریف: of or pertaining to a flood plain or to sediment deposited by flowing water.

- Prospectors went panning for alluvial gold in the streams of southwestern Montana.
[ترجمه mohammadali] معدن جویان برای استخراج طلای آبرفتی از رسوبات آبراهه ای در جنوب غربی مونتانا، از روش لاوک شویی ( طلاشویی ) استفاده کردند.
|
[ترجمه گوگل] کاوشگران به دنبال طلای آبرفتی در نهرهای جنوب غربی مونتانا بودند
[ترجمه ترگمان] Prospectors در جریان streams مونتانا که در جنوب غربی مونتانا رخ داد، پنینگ را برای alluvial طلا انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. Some alluvial deposits are a rich source of diamonds.
[ترجمه گوگل]برخی از رسوبات آبرفتی منبع غنی الماس هستند
[ترجمه ترگمان]برخی از رسوبات alluvial یک منبع غنی از الماس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The farmers found the alluvial deposits at the mouth of the river very fertile.
[ترجمه گوگل]کشاورزان رسوبات آبرفتی در دهانه رودخانه را بسیار حاصلخیز یافتند
[ترجمه ترگمان]کشاورزان رسوبات alluvial را در دهانه رودخانه پیدا کردند که بسیار حاصلخیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Neither is to be found in alluvial sands or gravels and both have to be mined from the parent rock.
[ترجمه گوگل]هیچ کدام در ماسه های آبرفتی یا شن یافت نمی شوند و هر دو باید از سنگ مادر استخراج شوند
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از این دو نباید در alluvial یا gravels یافت شوند و هر دو باید از سنگ پدر استخراج شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. There was deposition in large alluvial fans stretching out from the mountains in the south and the north-east into the flat plain.
[ترجمه گوگل]در مخروط افکنه‌های بزرگی که از کوه‌های جنوب و شمال شرقی به سمت دشت هموار کشیده شده بودند، رسوب‌گذاری وجود داشت
[ترجمه ترگمان]در alluvial وسیعی که از کوه ها در جنوب و شمال شرقی به دشت هموار امتداد داشتند، رسوب داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Altdorf is sited on alluvial soil where the Schachen side valley enters the Reuss valley from the east.
[ترجمه گوگل]آلتدورف روی خاک آبرفتی است که دره جانبی شاخن از شرق وارد دره رئوس می شود
[ترجمه ترگمان]Altdorf در خاک alluvial که دره پهلوی Schachen از شرق وارد دره Reuss می شود، دیده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The alluvial soil on which the city stood was frozen all year round but thawed a few feet down during the summer.
[ترجمه گوگل]خاک آبرفتی که شهر روی آن قرار داشت در تمام طول سال یخ زده بود اما در طول تابستان چند فوت پایین تر آب می شد
[ترجمه ترگمان]The که شهر در اطراف آن قرار داشت، سراسر سال یخ زده بود، اما در طول تابستان چند قدم پایین تر آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Geologically, this area is an alluvial fan of a giant rock slide of granitic gneisses.
[ترجمه گوگل]از نظر زمین شناسی، این منطقه آبرفتی یک سرسره سنگی غول پیکر از گنیس های گرانیتی است
[ترجمه ترگمان]Geologically، این منطقه یکی از fan slide سنگی بزرگ of gneisses است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The alluvial tin, from the Malayan river gravels, is almost exhausted.
[ترجمه گوگل]قلع آبرفتی از شن های رودخانه مالایا تقریباً از بین رفته است
[ترجمه ترگمان]قلع alluvial، از رودخانه Malayan، تقریبا خسته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Peaty alluvial soils characteristically have an O horizon which usually occurs at the surface but can be interbedded with freshwater alluvial sediments.
[ترجمه گوگل]خاکهای آبرفتی ذغال سنگ نارس مشخصاً دارای افق O هستند که معمولاً در سطح ظاهر می شوند اما می توانند با رسوبات آبرفتی آب شیرین در هم قرار گیرند
[ترجمه ترگمان]دشت سیلابی دارای افق O است که معمولا در سطح زمین رخ می دهد اما می تواند با رسوبات آب شیرین interbedded شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Saline alluvial soils have high levels of exchangeable sodium and the effects of gleying are clearly evident.
[ترجمه گوگل]خاک های آبرفتی شور دارای سطوح بالایی از سدیم قابل تعویض هستند و اثرات گلی شدن به وضوح مشهود است
[ترجمه ترگمان]alluvial Saline سطح بالایی از سدیم exchangeable دارند و اثرات gleying به وضوح مشهود است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Carrying alluvial sands from the Rocky Mountains, they helped make the plains.
[ترجمه گوگل]آنها با حمل ماسه های آبرفتی از کوه های راکی، به ساخت دشت ها کمک کردند
[ترجمه ترگمان]در حال حمل شن های alluvial از کوه های راکی، آن ها به ساختن دشت کمک کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mineral alluvial soils have an A horizon and the effects of gleying can be present.
[ترجمه گوگل]خاک های آبرفتی معدنی دارای افق A هستند و اثرات گلی شدن می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه ترگمان]دشت سیلابی دارای یک افق است و اثرات of می تواند وجود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Thus, alluvial channel flows are simultaneously sculptor and sculpture.
[ترجمه گوگل]بنابراین، جریان های کانال آبرفتی به طور همزمان مجسمه ساز و مجسمه هستند
[ترجمه ترگمان]بنابراین، جریان alluvial به طور همزمان مجسمه سازی و مجسمه سازی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Must we really clamber up every alluvial fan, map every desert canyon, and slap a name on every dry lake and rocky outcropping?
[ترجمه گوگل]آیا واقعاً باید از هر مخروط افکنه ای بالا بریم، از هر دره بیابانی نقشه برداری کنیم، و نامی بر هر دریاچه خشک و رخنمون سنگی بگذاریم؟
[ترجمه ترگمان]ما واقعا باید از هر پنکه سقفی استفاده کنیم، نقشه هر کوه desert را نقشه بزنیم و به نام هر دریاچه خشک و سنگی سیلی بزنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

رسوبی (صفت)
alluvial, sedimentary, residual, residuary

ابرفتی (صفت)
alluvial

مربوط به رسوب وته نشین (صفت)
alluvial

تخصصی

[عمران و معماری] آبرفتی - رسوبی
[زمین شناسی] آبرفتی، رسوبی
[نساجی] رسوبی
[خاک شناسی] آبرفتی
[آب و خاک] آبرفتی

انگلیسی به انگلیسی

• pertaining to alluvium, containing mud or sand deposits
alluvial soils are soils which consist of earth and sand left behind on land which has been flooded or where a river once flowed; a technical term.

پیشنهاد کاربران

✨ از مجموعه لغات GRE ✨
✍ توضیح: Related to river deposits 🌊
🔍 مترادف: Sedimentary
✅ مثال: The alluvial soil in the river valley is very fertile.
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : alluvium
✅️ صفت ( adjective ) : alluvial
✅️ قید ( adverb ) : _
alluvial ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: آبرفتی
تعریف: وابسته یا مربوط به آبرفت
رسوبات ، آبرفت

بپرس