alleviate

/əˈliːviˌet//əˈliːvieɪt/

معنی: ارام کردن، کم کردن، سبک کردن
معانی دیگر: تسکین دادن، آرام کردن، تخفیف دادن، فرونشاندن، گساریدن، کاهش دادن، کاستن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: alleviates, alleviating, alleviated
• : تعریف: to make more bearable; ease.
مترادف: allay, assuage, ease, mitigate, relieve, soothe
متضاد: aggravate, compound, exacerbate
مشابه: abate, ameliorate, appease, calm, comfort, console, diminish, lessen, lighten, mollify, palliate, reduce, relax, release, slacken, smooth, solace, succor

- A good nurse alleviates suffering.
[ترجمه فواد بهمنی] یک پرستار خوب رنج را کاهش می دهد.
|
[ترجمه فاطمه‌] یک پرستار خوب باعث تسکین رنج و درد می شود
|
[ترجمه گوگل] یک پرستار خوب رنج را کاهش می دهد
[ترجمه ترگمان] یک پرستار خوب رنج می برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The medication will alleviate the pain, but it will not eliminate it.
[ترجمه گوگل] دارو درد را کاهش می دهد، اما آن را از بین نمی برد
[ترجمه ترگمان] این دارو درد را تسکین خواهد داد اما از بین نخواهد رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to alleviate poverty
کم کردن فقر

2. to help alleviate the food shortage in africa
برای کمک به برطرف کردن کمبود غذا در افریقا

3. a drug to alleviate a toothache
دارویی برای تسکین دندان درد

4. Helping to alleviate poverty in developing countries also helps to reduce environmental destruction.
[ترجمه گوگل]کمک به کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه به کاهش تخریب محیط زیست نیز کمک می کند
[ترجمه ترگمان]کمک به کاهش فقر در کشورهای در حال توسعه نیز به کاهش تخریب محیط زیست کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The organization works to alleviate world hunger and disease.
[ترجمه گوگل]این سازمان برای کاهش گرسنگی و بیماری در جهان کار می کند
[ترجمه ترگمان]سازمان برای کاهش گرسنگی و گرسنگی جهانی تلاش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A cold compress can alleviate your pain.
[ترجمه گوگل]کمپرس سرد می تواند درد شما را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]کمپرس سرد می تواند درد شما را کم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Nowadays, a great deal can be done to alleviate back pain.
[ترجمه محمد] امروزه تلاش های زیادی برای کاهش درد کمر انجام شده
|
[ترجمه شان] امروزه کارهای زیادی را می توان برای تسکین ( کاهش ) درد کمر انجام داد.
|
[ترجمه گوگل]امروزه می توان کارهای زیادی برای کاهش کمردرد انجام داد
[ترجمه ترگمان]امروزه، یک معامله بزرگ می تواند برای تسکین درد کمر انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The doctor gave her an injection to alleviate the pain.
[ترجمه شان] پزشک برای کاهش درداو، تزریقی انجام داد.
|
[ترجمه گوگل]دکتر برای کاهش درد به او آمپول زد
[ترجمه ترگمان]پزشک به او تزریق کرد تا درد را تسکین دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Her words did little to alleviate his fears.
[ترجمه گوگل]سخنان او نتوانست ترس او را کاهش دهد
[ترجمه ترگمان]حرف های او کم مانده بود تا ترس هایش را کم کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The drugs did nothing to alleviate her pain/suffering.
[ترجمه گوگل]داروها هیچ کاری برای کاهش درد/رنج او نداشتند
[ترجمه ترگمان]داروها برای تسکین درد و رنج او کاری انجام نمی دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. These measures are designed to alleviate the situation.
[ترجمه Peter Strahm] این اقدامات به منظور آرام کردن وضعیت طراحی شده اند.
|
[ترجمه گوگل]این اقدامات برای کاهش وضعیت طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]این اقدامات برای کاهش وضعیت طراحی شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. A number of measures were taken to alleviate the problem.
[ترجمه گوگل]تعدادی از اقدامات برای کاهش این مشکل انجام شد
[ترجمه ترگمان]تعدادی از تدابیر برای کاهش این مشکل اتخاذ شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. People who feel unloved and depressed often alleviate those stressful feelings by going out and buying things.
[ترجمه گوگل]افرادی که احساس می کنند مورد بی مهری و افسردگی قرار می گیرند، اغلب با بیرون رفتن و خرید وسایل، این احساسات استرس زا را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]افرادی که احساس unloved و دلتنگی می کنند اغلب با بیرون رفتن و خریدن چیزها، احساس استرس زا را کم می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The best way to alleviate stress is to remove the stressor.
[ترجمه گوگل]بهترین راه برای کاهش استرس، حذف عامل استرس زا است
[ترجمه ترگمان]بهترین راه برای کاهش استرس، حذف استرس زا است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The intercorporate dividend exclusion was designed to alleviate just this problem.
[ترجمه گوگل]حذف سود سهام بین شرکتی برای کاهش این مشکل طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]حذف سود سهام به گونه ای طراحی شد که تنها این مشکل برطرف شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The moves are designed to alleviate Lonrho's estimated £1 billion debts.
[ترجمه گوگل]این اقدامات برای کاهش بدهی های تخمینی 1 میلیارد پوند لونرو طراحی شده است
[ترجمه ترگمان]این حرکت برای کاهش بدهی های ۱ میلیارد پوندی Lonrho شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارام کردن (فعل)
assuage, acquiesce, conciliate, calm, appease, soothe, quiet, gentle, still, cool, allay, alleviate, solace, silence, pacify, smooth, becalm, lull, mollify, placate, quieten

کم کردن (فعل)
diminish, reduce, bate, cut, alleviate, subtract, deduct, rebate, thin, extenuate, weaken, shade, soften, deduce, detract, relax, disqualify, draw off, retrench

سبک کردن (فعل)
mitigate, simplify, alleviate, lighten, ease, attenuate

تخصصی

[نساجی] ساده کردن - رقیق کردن

انگلیسی به انگلیسی

• allay, soothe, relieve; moderate, soften; lessen, diminish
if you alleviate pain, suffering, or an unpleasant condition, you make it less severe.

پیشنهاد کاربران

۱. تسکین دادن. آرام کردن ۲. کم کردن. کاهش دادن. کاستن از
مثال:
an anesthetic to alleviate the pain.
یک داروی بیهوشی برای تسکین دادن درد.
مثال؛
For instance, if someone is feeling stressed, they might say, “I need to do something to alleviate this stress. ”
In a medical context, a doctor might say, “Taking this medication will alleviate your pain. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A person experiencing financial difficulties might say, “Finding a part - time job will help alleviate some of my financial stress. ”

Relief, ease
:SYN
1 ) reduce - lessen
2 ) lighten - moderate
3 ) soothe
Verb
👈🏿 [اِلیٖ ویٖ اِیْت]
بهبود دادن
کم کردن، کمتر کردن
Lessen
کم کردن، کاهش دادن
🔹️🔸️For example:
This medicine alleviates allergy symptoms
التیام دادن، تسلّی دادن
تسهیل کردن
تقلیل دادن
simplify
Means mitigate/reduceکاهش دادن
*Alleviate also has this sense of lightening a burden such as physical pain or emotional duress.
سبک کردن assuage, palliate, relieve
برطرف کردن
تخفیف دادن
فرونشاندن
تکسن دادن
to be alleviated = فروکش کردن، فرونشستن
کاهش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس