alignment

/əˈlaɪnmənt//əˈlaɪnmənt/

معنی: تنظیم، هم ترازی، صف بندی
معانی دیگر: میزان، توازن، هم صف بودن، هم راستایی، هم محوری، همکاری، پیوند، اتحاد، خط محور، ردیف، مسیر، خطکشی، خرند

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of arranging, adjusting, or forming into a straight line, logical sequence, or coordinated system.
مشابه: adjustment

(2) تعریف: the state of being aligned; arrangement in a straight line or logical order.
مشابه: true

(3) تعریف: the state of being in proper adjustment for efficient coordinated function.
مشابه: adjustment, true

- When the wheels are in alignment the car doesn't swerve.
[ترجمه Masu] وقتی چرخ ها در هم تراز باشن ماشین منحرف نمیشه
|
[ترجمه گوگل] وقتی چرخ‌ها در یک راستا هستند، ماشین منحرف نمی‌شود
[ترجمه ترگمان] زمانی که چرخ ها در هم تراز هستند، اتومبیل تغییر نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the appropriate or expected relationship of one thing to another or others.

- His actions are not in alignment with his professed beliefs.
[ترجمه چکامه] رفتارش با اعتقاداتی که ادعا می کند، همخوانی ندارد
|
[ترجمه گوگل] اعمال او با اعتقاداتش همخوانی ندارد
[ترجمه ترگمان] اعمال او با اعتقادات خود همخوانی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. wheel alignment
بالانس چرخ

2. a new alignment of european nations
اتحاد نوین ملت های اروپایی

3. the steering wheel is out of alignment
فرمان ماشین میزان نیست.

4. The door needs to be in alignment with the frame before you start work on it.
[ترجمه گوگل]قبل از شروع کار روی درب باید با چارچوب هماهنگ باشد
[ترجمه ترگمان]در باید قبل از شروع کار روی آن، در هم تراز با کادر باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It is very difficult to maintain the alignment between the two countries since the trade dispute.
[ترجمه گوگل]حفظ همسویی بین دو کشور از زمان مناقشه تجاری بسیار دشوار است
[ترجمه ترگمان]حفظ همسویی بین دو کشور از زمان اختلاف تجاری بسیار مشکل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Britain formed a close alignment with Egypt in the last century.
[ترجمه گوگل]بریتانیا در قرن گذشته همسویی نزدیک با مصر ایجاد کرد
[ترجمه ترگمان]بریتانیا در قرن گذشته یک اتحاد نزدیک با مصر را شکل داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The church should have no political alignment.
[ترجمه امیررضا محمدی] کلیسا نباید گرایش سیاسی داشته باشد.
|
[ترجمه گوگل]کلیسا نباید همسویی سیاسی داشته باشد
[ترجمه ترگمان]کلیسا نباید هیچ اتحاد سیاسی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The wheels were out of alignment.
[ترجمه Nasrin] چرخ ها تنظیم نبودند.
|
[ترجمه گوگل]چرخ ها از هم تراز نبودند
[ترجمه ترگمان]چرخ ها از هم دور بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Press Shift-F8 6 $ to change the alignment character to the dollar sign.
[ترجمه گوگل]برای تغییر کاراکتر تراز به علامت دلار، Shift-F8 6 $ را فشار دهید
[ترجمه ترگمان]تبدیل فشار - F۸ ۶ دلار برای تغییر ویژگی های همترازسازی با علامت دلار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Task alignment is easiest in small units. . . where goals and tasks are clearly defined.
[ترجمه گوگل]تراز وظایف در واحدهای کوچک ساده ترین است که در آن اهداف و وظایف به وضوح تعریف شده است
[ترجمه ترگمان]همترازی مجدد وظیفه در واحدهای کوچکی است که در آن اهداف و وظایف به وضوح تعریف شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. A plumb bob is useful to check the alignment of the header with the sill.
[ترجمه گوگل]شاقول برای بررسی تراز بودن هدر با آستانه مفید است
[ترجمه ترگمان]یک مدل plumb برای چک کردن همترازی سر سیلندر با درگاه مفید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Another reason for such sharp changes of alignment in otherwise straight enclosure roads is parish boundaries.
[ترجمه گوگل]دلیل دیگر برای چنین تغییرات شدید تراز در جاده‌های محصور مستقیم، مرزهای محله است
[ترجمه ترگمان]دلیل دیگر برای چنین تغییرات شدید همترازی در مناطق محصور شده، مرزه ای ناحیه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Check the wheel alignment on the car.
[ترجمه گوگل]تراز چرخ خودرو را بررسی کنید
[ترجمه ترگمان]the چرخ را بررسی کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Those arguments then assert that functional alignment is the only logical answer.
[ترجمه گوگل]سپس آن آرگومان ها ادعا می کنند که هم ترازی عملکردی تنها پاسخ منطقی است
[ترجمه ترگمان]سپس این بحث ها نشان می دهند که همترازی کارکردی تنها پاسخ منطقی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The Colorado Buffaloes use a 3-4 defensive alignment.
[ترجمه گوگل]بوفالوهای کلرادو از خط دفاعی 3-4 استفاده می کنند
[ترجمه ترگمان]The کلرادو از هم تراز دفاعی ۳ - ۴ استفاده می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تنظیم (اسم)
adjustment, arrangement, regulation, alignment, alinement, set-out

هم ترازی (اسم)
alignment

صف بندی (اسم)
alignment, alinement, queuing

تخصصی

[سینما] خط بندی
[عمران و معماری] صحیح جاگذاری قطعه - صف آرایی - صف بندی - مسیر در سطح - همبادکردن - همبادبودن - مسیر
[کامپیوتر] تنظیم ؛ هم ترازی.
[دندانپزشکی] چینش، هم ترازی، صف بندی
[برق و الکترونیک] همترازی فرایند همتراز کردن . - هم ترازی
[مهندسی گاز] تنظیم، صف بندی
[صنعت] هم ترازی
[نساجی] مسیر - یکطرفه کردن مسیر - تنظیم - امتداد - به خط شدن
[ریاضیات] صف بندی، صف، ردیف، همراستایی، راستگی، همطرازی، امتداد، همترازی
[پلیمر] صف آرایی، به خط شدن، صف بندی

انگلیسی به انگلیسی

• act of forming into a line, act of straightening; positioning, arrangement; placement and direction of text or graphics in relation to the document margin (computers, printing)
an alignment is support for a particular group, especially in politics, or for a side in a quarrel or a struggle.
the alignment of something is its position in relation to something else or its correct position.

پیشنهاد کاربران

سرجای خود
در جای صحیح که باید باشد اعم از جدول اکسل به معنی در یک ردیف بودن و یا موقعیت صحیح ستون فقرات در ناحیه کمری
Alignment؛ ترجمه ای که از این کلمه برای زبان فارسی برگردان شده به معنی هم محوری تراز نمودن و تنظیم نمودن و غیره.
ولی به لحاظ سخن خود کلمه یعنی لقی گیری یا ثبت لقی
یک لغت در مفاهیم مکانیک به معنی هم راستا سازی دو محور که بیشتر در مکانیک صنعتی استفاده میشه
1. خط. ردیف. صف 2. تنظیم 3. اتحاد
مثال:
astronomical alignments
خطوط ( مسیرها و جاده های ) نجومی
همسویی، قرارداد همکاری
New alignments are being formed within the business community
هماهنگی
هم راستایی
اتحاد، صف بندی، گروه بندی، صف آرایی
همسویی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : align
✅️ اسم ( noun ) : alignment
✅️ صفت ( adjective ) : aligned
✅️ قید ( adverb ) : _
قران شدن. . . . قران کردن.
تنظیم
ترازیابی ( در ناوبری )
alignment ( رایانه و فنّاوری اطلاعات )
واژه مصوب: تراز 1
تعریف: نحوۀ قرار گرفتن متن در صفحۀ وب یا بر صفحۀ کاغذ
هم قطاری
در اصطلاح فنی میزان کردن
خطی مشی
alignment between
همخوانی بین، همخوانی میان، سازگاری بین
in alignment with
در چهارچوب ( با ) ، در همخوانی با، در هماهنگی با، در راستای
a position of agreement or alliance
پیمان
قرارداد
توازن، تعادل
توالی، ترتیب
طبق

همسویی
چگونه یک سازمان می تواند راهبرد خود را با ساختار، فناوری، شرایط بازار، منابع انسانی و سایر مؤلفه های سازمانی هماهنگ کند
ردیف شدن
تقارن
ترازبندی
وضعیت
The alignment of something is its position in relation to something else or to its correct position
e. g: allow your spine to settle into a comfortable alignment
اجازه بدبد ستون فقراتتون در یک وضعیت راحت قرار بگیرد
در پژوهش
هم سویی، هم راستایی
تطابق
نقشه تاسیسات مهندسی
خط مسیر
میزان
همخوانی، مطابقت
قرار گیری در موقعیت مناسب
هماهنگ، هماهنگی
چینش
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس