اسم ( noun )
عبارات: into thin air, off the air, on the air, up in the air
عبارات: into thin air, off the air, on the air, up in the air
• (1) تعریف: the tasteless, odorless, and colorless mixture of nitrogen, oxygen, and other gases that forms the earth's atmosphere.
• مشابه: atmosphere, gas, oxygen, ozone, stratosphere
• مشابه: atmosphere, gas, oxygen, ozone, stratosphere
- Fish do not breathe air as humans do.
[ترجمه گوگل] ماهی ها مانند انسان ها هوا را تنفس نمی کنند
[ترجمه ترگمان] ماهی مثل انسان ها هوا را تنفس نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ماهی مثل انسان ها هوا را تنفس نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: all that is above the ground; sky.
• مترادف: heaven, sky
• مشابه: airspace, atmosphere, ether, stratosphere, welkin
• مترادف: heaven, sky
• مشابه: airspace, atmosphere, ether, stratosphere, welkin
- The kite flew high up in the air.
[ترجمه زهرا] بادبادک در هوا بلند شد|
[ترجمه گوگل] بادبادک در بالا در هوا پرواز کرد[ترجمه ترگمان] بادبادک هوا را بالا برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: movement of the atmosphere; breeze or wind.
• مترادف: airflow, wind
• مشابه: breath, breeze, current, draft, waft, zephyr
• مترادف: airflow, wind
• مشابه: breath, breeze, current, draft, waft, zephyr
- We enjoyed the cool air coming in through the window.
[ترجمه گوگل] از هوای خنکی که از پنجره وارد می شد لذت بردیم
[ترجمه ترگمان] از هوای خنک که از پنجره وارد شده بود لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از هوای خنک که از پنجره وارد شده بود لذت بردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the peculiar character, manner, bearing, or aspect of a person or thing.
• مترادف: ambiance, atmosphere, aura, character
• مشابه: address, appearance, aroma, aspect, bearing, cast, climate, complexion, demeanor, feel, impression, manner, mien, odor, spirit, style, tone
• مترادف: ambiance, atmosphere, aura, character
• مشابه: address, appearance, aroma, aspect, bearing, cast, climate, complexion, demeanor, feel, impression, manner, mien, odor, spirit, style, tone
- He has a strange air.
[ترجمه helia.sqb] او شخصیت عجیبی دارد.|
[ترجمه فاطمه] او حال و هوای عجیبی دارد.|
[ترجمه گوگل] او هوای عجیبی دارد[ترجمه ترگمان] هوای عجیبی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: (pl.) pretense or affectation.
• مترادف: affectation, affectedness, pretense
• مشابه: arrogance, pretension, swank
• مترادف: affectation, affectedness, pretense
• مشابه: arrogance, pretension, swank
- She is putting on airs.
[ترجمه تهمینه] اون افاده ایه یا کلاس میذاره|
[ترجمه گوگل] او در حال پخش است[ترجمه ترگمان] اون داره ادای خودش رو در میاره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: travel or transportation by aircraft.
• مترادف: airplane, plane
• مشابه: aircraft, jet, jetliner
• مترادف: airplane, plane
• مشابه: aircraft, jet, jetliner
- He sent them by air.
[ترجمه باران] ان ها را به هوا فرستاد نه او را به هوا فزستاد|
[ترجمه تهمینه] اون آنها را هوایی فرستاد یا با هواپیما فرستاد|
[ترجمه گوگل] آنها را با هوا فرستاد[ترجمه ترگمان] آن ها را به هوا فرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: airs, airing, aired
حالات: airs, airing, aired
• (1) تعریف: to expose to the air; place outdoors.
• مترادف: aerate, ventilate
• مشابه: fan, oxygenate, wind, winnow
• مترادف: aerate, ventilate
• مشابه: fan, oxygenate, wind, winnow
- The maid aired all the quilts.
[ترجمه گوگل] خدمتکار تمام لحاف ها را هوا زد
[ترجمه ترگمان] کلفت خانه را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلفت خانه را مرتب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to speak about, usu. in public.
• مترادف: expose, ventilate
• مشابه: broadcast, display, present, publicize, vent
• مترادف: expose, ventilate
• مشابه: broadcast, display, present, publicize, vent
- It felt good to air his problems to a sympathetic listener.
[ترجمه گوگل] احساس خوبی داشت که مشکلات او را برای شنونده دلسوز بیان کرد
[ترجمه ترگمان] احساس خوبی داشت که با یک شنونده همدرد مشکلات خود را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] احساس خوبی داشت که با یک شنونده همدرد مشکلات خود را حل کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید