afraid

/əˈfreɪd//əˈfreɪd/

معنی: ترسیده، هراسان، ترسان، متوحش، سراسیمه، ترسنده
معانی دیگر: (این واژه برای بیان تاسف یا معذوریت یا نفی به کار می رود)، از روی بیمیلی غالبا با of میاید، متاسف

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: feeling fear or apprehension.
مترادف: alarmed, fearful, frightened, nervous, scared, tremulous, worried
متضاد: brave, fearless, intrepid
مشابه: aghast, anxious, apprehensive, craven, distrustful, fearsome, jittery, jumpy, panic-stricken, scared, terror-stricken, timorous, uneasy

- Many people are afraid of snakes.
[ترجمه الناز۲۷] تعداد زیادی از مردم از مارها میترسند
|
[ترجمه یاسر] بیشتری مردم از مارها می ترسند
|
[ترجمه انیب] بیشتر مردم از مار ها می ترسند
|
[ترجمه alireza] خیلی از مردم از مارها هراسانند !
|
[ترجمه اسماعیل] مردم زیادی از مارها می ترسند.
|
[ترجمه Dorna] مردم زیادی از مار ها میترسند
|
[ترجمه Rahab.84] بیشتر مردم از مار میترسند
|
[ترجمه ماندانا قدیانی] بیشتر مردم از مار وحشت دارند .
|
[ترجمه Parham] بیشتر مردم از مار ها می ترسند.
|
[ترجمه جات خالی سردار] تعداد زیادی از مردم ترس از مارها دارند
|
[ترجمه پارسا میریوسفی] عده زیادی از مردم از مارها می ترسند
|
[ترجمه PRIU] اکثریت مردم از مار ها می ترسند
|
[ترجمه Jimini] تعداد زیادی از مردم از مار می ترسند
|
[ترجمه uiijj] تقریبا همه مردم از مارها میترسند
|
[ترجمه رادوین] تعداد زیادی از مردم از مار ها میترسند.
|
[ترجمه امیر fr] بسیاری از مردم از این مار ها میترسند
|
[ترجمه میترا افزوده] خیلی از مردم از مارها میترسند
|
[ترجمه امیرمحمد] بسیاری از مردم از مار ها می ترستند.
|
[ترجمه گوگل] بسیاری از مردم از مار می ترسند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از مردم از مارها می ترسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- When I heard the noise downstairs, I was very afraid.
[ترجمه الناز۲۷] وقتی سرو صدای طبقه پایین را شنیدم خیلی ترسیدم
|
[ترجمه یاسر] وقتی از پایین سروصدا را شنیدم خیلی ترسیده بودم
|
[ترجمه H] وقتی سر و صدای طبقه پایین را شنیدم خیلی ترسیده بودم
|
[ترجمه Jk] خیلی ترسیدم زمانی که سر و صدای طبقه ی پایین را شنیدم
|
[ترجمه علی] وقتی از طبقه پایین سر و صدا شنیدم خیلی ترسیده بودم
|
[ترجمه گوگل] وقتی صدای طبقه پایین را شنیدم خیلی ترسیدم
[ترجمه ترگمان] وقتی سر و صدای طبقه پایین را شنیدم، خیلی ترسیدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: feeling polite sorrow or regret.
مترادف: regretful, sorry
مشابه: apologetic, remorseful

- I'm terribly sorry, but I'm afraid I can't attend this evening.
[ترجمه h.ghz] من خیلی عذر میخوام، متاسفم که نمی تونم امشب حضور پیدا کنم
|
[ترجمه گوگل] خیلی متاسفم، اما می ترسم که نتوانم امروز عصر شرکت کنم
[ترجمه ترگمان] خیلی متاسفم، اما متاسفانه امشب نمی توانم به آنجا بروم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We're afraid that we cannot offer you a position at this time.
[ترجمه h.ghz] ما متاسفیم که نمی تونیم این سمت در حال حاضر به شما پیشنهاد بدیم
|
[ترجمه گوگل] ما می ترسیم که در حال حاضر نتوانیم موقعیتی را به شما پیشنهاد دهیم
[ترجمه ترگمان] متاسفانه ما نمی توانیم در این زمان به شما یک مقام بدهیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: feeling great reluctance, esp. because of fear.
مترادف: timid, timorous
متضاد: unafraid
مشابه: cautious, hesitant, reluctant, wary

- He's afraid to go in the water.
[ترجمه Sasa55] او از رفتن به اب می ترسد
|
[ترجمه Parham] او از رفتن به دریا میترسد
|
[ترجمه پارسا میریوسفی] او از رفتن به درون آب میترسد
|
[ترجمه الهه ناز] از تو آب رفتن می ترسه!
|
[ترجمه گوگل] او از رفتن در آب می ترسد
[ترجمه ترگمان] از رفتن به آب می ترسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. afraid of the lion, he clambered up the hill
از ترس شیر چهار دست و پا از تپه بالا رفت.

2. i'm afraid i'm not quite with you
متاسفانه منظورت را نمی فهمم.

3. don't be afraid of my dog, he likes children
از سگ من نترس بچه ها را دوست دارد.

4. everyone was afraid of tammerlane's anger
همه از خشم تیمور لنگ می ترسیدند.

5. he is afraid to swim
از شنا کردن می ترسد.

6. he was afraid lest his kindness toward his stepmother be construed as disloyalty to his own mother
می ترسید که مبادا مهربانی او به نامادریش نوعی بی وفایی نسبت به مادرش تلقی شود.

7. he was afraid of the fatality that haunted his family
از سرنوشت شومی که در تعقیب خانواده ی او بود می ترسید.

8. howard was afraid of air travel
هاوارد از مسافرت هوایی می ترسید.

9. i am afraid i can't go
متاسفانه نمی توانم بروم.

10. i am afraid i talked too much
مثل این که خیلی حرف زدم،ببخشید.

11. i am afraid not!
متاسفانه نه !

12. i was afraid lest he should fall
می ترسیدم که نکند بیافتد.

13. i was afraid to touch the hot iron
می ترسیدم به اطوی داغ دست بزنم.

14. pari is afraid of mice
پری از موش می ترسد.

15. people were afraid of the possibility of global annihilation
مردم از امکان نابودی جهان واهمه داشتند.

16. she is afraid of mice
او از موش می ترسد.

17. to be afraid of
ترسیدن از

18. i am admittedly afraid
اذعان می کنم که می ترسم.

19. i am not afraid of the dark
از تاریکی نمی ترسم.

20. suddenly she looked afraid
ناگهان به نظر وحشت زده آمد.

21. the lad was afraid his father would find out
پسر بچه می ترسید که پدرش بفهمد

22. if a diver is afraid of a whale's jaws, he will never grab ahold of precious pearls
غواص گر اندیشه کند کام نهنگ / هرگز نکند در گرانمایه به چنگ

23. be a man and don't be afraid of anything!
مرد باش و از هیچ چیز نترس !

24. he was not in the slightest degree afraid
او اصلا نمی ترسید.

25. when i was a child, i was afraid of bugbears
بچه که بودم از لولو می ترسیدم.

26. when i was a child, i was afraid of monsters and bugbears
بچه که بودم از دیو و لولو می ترسیدم.

27. the dry rot of a government that is more afraid of criticism than its own inefficiency
درون تباهی حکومتی که از انتقاد بیشتر می ترسد تا از بیعرضگی خود

28. get ahold of the steering wheel firmly and don't be afraid
فرمان اتومبیل را محکم بگیر و نترس.

29. We were afraid he might relapse into a coma.
[ترجمه گوگل]می ترسیدیم که دوباره به کما برود
[ترجمه ترگمان]ما می ترسیدیم که ممکنه دوباره به کما رفته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. I am not afraid I am afraid spend courage tattle and prate.
[ترجمه گوگل]من نمی ترسم، می ترسم شجاعت خود را به حرف زدن و حرف زدن بپردازم
[ترجمه ترگمان]متاسفانه متاسفانه من از این که courage و prate را با هم prate
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ترسیده (صفت)
afraid

هراسان (صفت)
afraid, frit

ترسان (صفت)
fearful, tremulous, afraid, scarey, scary, tremulant, trepid

متوحش (صفت)
afraid

سراسیمه (صفت)
confused, headlong, afraid, frightened

ترسنده (صفت)
afraid

انگلیسی به انگلیسی

• fearful; frightened
if you are afraid of someone or afraid to do something, you are frightened because you think that something horrible is going to happen.
if you are afraid that something unpleasant will happen, you are worried that it may happen.
if you are afraid for someone or something, you are worried because you think that something horrible is going to happen to them.
when you want to apologize to someone or to disagree with them in a polite way, you can begin by saying i'm afraid.

پیشنهاد کاربران

ترس ، ترسیدن
She was afraid to make him angry.
🔸می ترسید او را عصبانی کند.
She was afraid of making him angry.
🔹متأسف بود از اینکه او را عصبانی کرده است.
یکی از معانی I'm Afraid میشه معذرت می خوام یا ببخشید.
به عنوان مثال. یکی از آشنایان پدرتون میاد در خونه رو می زنن و میگه پدرت رو صدا کن کارش دارم. اما چون پدرت نیستش و شما در جواب بهش میگید
I'm afraid he is not here
معذرت می خوام اینجا نیست
be afraid for نگران بودن
be afraid of ترسیدن
. . . I'm afraidمتاسفانه
I'm afraid notمتاسفانه نه /خیر
I'm afraid so متاسفانه بله
. She's afraid for her children
. I'm afraid of heights
...
[مشاهده متن کامل]

. I'm afraid you couldn't pass the test
. Do you like the room?It's pretty small, I'm afraid not
. Did they leave the office?I'm afraid so
. Milly is afraid to do what she likes

ترسیده / مترسک
مثال: He's afraid of spiders.
او از عنکبوت ها می ترسد.
ترسیده، هراسان
متاسّف، شرمنده
واژه afraid یعنی ترسیدن یا هراسان
برای مثال be afraid یعنی بترس
ترسو
بیمناک
People are not afraid anymore. .
در جواب سوال �واقعا درسته؟�
!?Is that really true
بله متاسفانه. .
!Afraid so
وحشت زده
در معذوریت چیزی قرار گرفتن
شک داشتن
. I can't lm afraid 😳 lm going to help my dad
من نمیتونم من متاسفانه باید به کمک پدرم بروم
Afraid =متاسفانه
ترس - ترسیدن
Why are you afraid
چرا شما ها نرسیده اید
یا
We are afraid
ما ترسیده ایم
fearful
Iam afraid so
متاسفانه
I'm not afraid of anyone except God
( یک معنی عامیانه ولی قشنگ )
واهمه
people are not afraid anymore =مردم دیگه واهمه ای ندارند.
Afraid /frightened/scared "of" something
ترسیدن از چیزی
Afraid for something /someone
نگران کسی یا چیزی بودن
Afraid means worried
نگران ، ترسیده
نگران بودن ترسیدن یا حتی تاسف
جسارتا
نگران بودن - ترسیدن
e. g.
I didn't think he would disappear.
Now where do I take this poor man?
Find someone else.
She's worked here all her life. . . And still afraid of a corpse!
...
[مشاهده متن کامل]

. . . چه میدونستم میذاره میره.
خب پس من این بیچاره رو کجا ببرمش؟
اووو. . . کجا. . .
ییکی دیگه رو پیدا کن.
یه عمره داری تو این خراب شده کار می کنه. . . هنوز از مُرده می ترسه!

ترسیده، هراسان
Are you afraid of snakes
آیا از مارها می ترسی ؟ 🛄
I'm afraid of living
از زندگی کردن میترسم
طراوت عشق - قلب دیوار - ایوان بند
متاسف بودن
I'm afraid = I'm sorry
هراسیدنــــ ـــــ ، ترسیدنــــ ـــــ ،
afraid for نگران
parents afraid for ( the safety of ) their children
پدر و مادرها نگران ( سلامتی ) فرزندانشان هستند
i was afraid of dark rooms
sorry
متاسف
ترسیده
afraid means worried
بی میل بودن

ترسیدن
متاسف بودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس