• : تعریف: to cause physical or mental suffering to. • متضاد: comfort • مشابه: aggrieve, agonize, ail, anguish, annoy, beset, cloud, discomfort, distress, gnaw, harass, harm, hurt, oppress, pain, plague, scourge, torment, torture, trouble, vex, visit, wrench
- The flu afflicts many people every year.
[ترجمه Fahime] آنفولانزا هرساله افراد زیادی رامبتلا می کند
|
[ترجمه گوگل] آنفولانزا هر ساله افراد زیادی را مبتلا می کند [ترجمه ترگمان] آنفولانزا هر سال افراد زیادی رو درمان می کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. There are two main problems which afflict people with hearing impairments.
[ترجمه مریم سالک زمانی] مبتلایان به نقص شنیداری از دو مشکل عمده رنج می برند.
|
[ترجمه گوگل]دو مشکل اصلی وجود دارد که افراد مبتلا به اختلالات شنوایی را درگیر می کند [ترجمه ترگمان]دو مساله اصلی وجود دارد که افراد را با نقص شنوایی پریشان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه گوگل]قحطی و جنگ هنوز هم بشر را رنج می دهد [ترجمه ترگمان]قحطی و جنگ هنوز بشریت را پریشان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Of Headaches and Painkillers Headaches afflict millions of people every day.
[ترجمه محمد مومنی] سر دردها و داروهای مسکن آن هر روزه به میلیون ها نفر از مردم ضربه میزند
|
[ترجمه گوگل]از سردردها و مسکن ها سردرد روزانه میلیون ها نفر را مبتلا می کند [ترجمه ترگمان]از سردرد و سردرد، سردرد روزانه میلیونها نفر را پریشان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Other nasty details afflict specific balanced-budget proposals, but I think enough has been said to make the point.
[ترجمه گوگل]جزئیات ناخوشایند دیگر پیشنهادهای بودجه متعادل را تحت تأثیر قرار می دهد، اما من فکر می کنم برای نشان دادن این موضوع به اندازه کافی گفته شده است [ترجمه ترگمان]جزئیات زننده دیگر شامل طرح های مربوط به بودجه متوازن است، اما من فکر می کنم به اندازه کافی گفته شده است که این موضوع را مطرح کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Nerves afflict everyone in some way, and without them acting would be the poorer.
[ترجمه گوگل]اعصاب به نحوی همه را آزار می دهد و بدون آنها عمل کردن فقیرتر خواهد بود [ترجمه ترگمان]رشته های عصبی همه را پریشان می کند، و بی آن که آن ها بازیگری کنند، فقیرتر می شوند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They return to afflict the living, so they have to be sent packing.
[ترجمه گوگل]آنها برمیگردند تا زندهها را آزار دهند، بنابراین باید برای جمعآوری وسایل فرستاده شوند [ترجمه ترگمان]اونا برگشتن تا زندگی کردن رو afflict کنن واسه همین مجبور شدن که بسته بندی کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. And those are not problems that afflict politics only.
[ترجمه مریم سالک زمانی] این طور نیست که مسائل مذکور، فقط حوزۀ سیاست را درگیر خود سازد.
|
[ترجمه گوگل]و اینها مشکلاتی نیستند که فقط به سیاست مبتلا شوند [ترجمه ترگمان]و اینها مسائلی نیستند که تنها سیاست را پریشان می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Given the turbulent times which still afflict the industry, this is a remarkable achievement.
[ترجمه گوگل]با توجه به زمان های پرتلاطمی که هنوز صنعت را تحت تاثیر قرار می دهد، این یک دستاورد قابل توجه است [ترجمه ترگمان]با توجه به زمان آشفته که هنوز این صنعت را پریشان می کند، این یک دستاورد قابل توجه است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This particular example highlights two additional shortcomings which afflict our conventional political institutions.
[ترجمه گوگل]این مثال خاص دو کاستی دیگر را که نهادهای سیاسی متعارف ما را تحت تأثیر قرار می دهد برجسته می کند [ترجمه ترگمان]این مثال خاص دو کاستی اضافی را نشان می دهد که نهاده ای سیاسی متعارف ما را پریشان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Scripture: "And I will for this afflict the seed of David, but not for ever"(1 Kings 11:
[ترجمه گوگل]کتاب مقدس: "و من برای این امر نسل داوود را رنج خواهم داد، اما نه برای همیشه" (اول پادشاهان 11: [ترجمه ترگمان]\"کتاب مقدس\": \"و من برای این بیماری، بذر داوود را، اما نه برای همیشه\" (۱ پادشاه ۱۱) [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. And she began to afflict him, and his strength left him.
[ترجمه گوگل]و او شروع به آزار او کرد و قدرتش او را رها کرد [ترجمه ترگمان]و او هم او را پریشان کرده و نیرویش را از دست داده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. New medical technology will cure more ailments that afflict humanity.
[ترجمه گوگل]فناوری جدید پزشکی بیماری های بیشتری را که بشریت را رنج می دهد درمان می کند [ترجمه ترگمان]فن آوری جدید پزشکی، بیماری های بیشتری را درمان خواهد کرد که بشریت را پریشان می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. I wish you wouldn't afflict me with your constant complains.
[ترجمه گوگل]ای کاش مرا با گلایه های همیشگیت عذاب نمی دادی [ترجمه ترگمان]ای کاش تو منو با گله constant ناراحت نمی کردی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. He will also afflict and weaken the Latin Church with many heresies.
[ترجمه گوگل]او همچنین کلیسای لاتین را با بدعت های فراوان مبتلا و ضعیف خواهد کرد [ترجمه ترگمان]او همچنین کلیسای لاتین را با عقاید بدعتآمیز بسیاری دچار و تضعیف خواهد کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Though I have afflicted thee, I afflict thee no more.
[ترجمه گوگل]اگر چه من به تو مبتلا شده ام، اما دیگر تو را آزار نمی دهم [ترجمه ترگمان]اگر چه من به تو مبتلا شده ام، بیش از این تو را اذیت می کنم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[زمین شناسی] رنجورکردن، ازردن، پریشانکردن، مبتلا کردن
انگلیسی به انگلیسی
• distress; cause suffering, torment, torture if you are afflicted by pain, illness, or a disaster, it affects you badly and makes you suffer; a formal word.
پیشنهاد کاربران
بلا سر کسی اوردن
عباراتی که تقریباً یک مقصود و معنا را میرسانند 👇 1_ don't bother me اذیتم نکن 2_ don't mess with me سر به سرم نزار 3_ don't offend me آزارم نده 4_ don't annoy me عصبیم نکن 5_don't afflict me ... [مشاهده متن کامل]
اذیتم نکن _ پریشانم نکن 6_ don't mistreat me باهام بدرفتاری نکن 7_ don't abuse me باهام بدرفتاری نکن _ سو استفاده نکن 8_ don't suffer me عذابم نده 9_ don't aggravate me خشمگینم نکن _ عصبانیم نکن 10_ don't bug me اذیتم نکن