صفت ( adjective )
مشتقات: affectionately (adv.)
مشتقات: affectionately (adv.)
• : تعریف: feeling or showing affection.
• مترادف: loving, tender
• متضاد: cold, undemonstrative
• مشابه: caring, compassionate, devoted, doting, fond, friendly, intimate, soft-hearted, tender-hearted, warm, warm-hearted
• مترادف: loving, tender
• متضاد: cold, undemonstrative
• مشابه: caring, compassionate, devoted, doting, fond, friendly, intimate, soft-hearted, tender-hearted, warm, warm-hearted
- His affectionate aunt planted kisses on his cheeks.
[ترجمه mamarez] خاله مهربان ( خون گرمش ) بر گونه های او بوسه زد|
[ترجمه گوگل] عمه مهربونش بوسه هایی روی گونه هایش کاشت[ترجمه ترگمان] عمه affectionate روی گونه هایش بوسه زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some people think that cats are not affectionate, but mine certainly is.
[ترجمه mamarez] بعضی از مردم فکر میکنند گربه ها مهربان نیستند ولی عقیده من قطعا متفاوت است|
[ترجمه گوگل] برخی از مردم فکر می کنند که گربه ها محبت آمیز نیستند، اما گربه من مطمئناً اینطور است[ترجمه ترگمان] بعضی از مردم فکر می کنند گربه ها مهربان نیستند، اما قطعا من این طور هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He was never openly affectionate with his children, but somehow they knew they were loved.
[ترجمه mamarez] او هرگز به طور آشکار مهربانیش را با فرزندانش تقسیم نمیکرد اما یجورایی اونها میدونستند که همدیگرو دوست دارند|
[ترجمه Haniyeh] او با فرزندانش آشکارا مهربان نبود اما آنها به نوعی می دانستند که یکدیگر را دوست دارند|
[ترجمه گوگل] او هرگز آشکارا با فرزندانش محبت نمی کرد، اما به نوعی آنها می دانستند که آنها را دوست دارند[ترجمه ترگمان] او هرگز علنا با فرزندانش رفتار نمی کرد، اما به هر حال آن ها می دانستند که آن ها را دوست دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید