advisability


معنی: مطلوبیت چیزی بخاطرسودمندی ان
معانی دیگر: اقتضا، مصلحت بودن، مناسبت

جمله های نمونه

1. they discussed the advisability of buying a house
آنها مصلحت بودن خرید منزل را مورد بحث قرار دادند.

2. They discussed the advisability of building so near to the airport.
[ترجمه گوگل]آنها در مورد توصیه ساختن بسیار نزدیک به فرودگاه بحث کردند
[ترجمه ترگمان]آن ها درباره مصلحت ساختمانی در نزدیکی فرودگاه صحبت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. I have doubts about the advisability of surgery in this case.
[ترجمه گوگل]من در مورد توصیه جراحی در این مورد تردید دارم
[ترجمه ترگمان]من در مورد صلاح عمل در این پرونده شک دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The advisability of using antique furniture in a hotel bedroom is debatable.
[ترجمه گوگل]استفاده از مبلمان آنتیک در اتاق خواب هتل قابل بحث است
[ترجمه ترگمان]توصیه به استفاده از مبلمان عتیقه در اتاق خواب هتل قابل بحث است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Objective To explore the advisability of treating hydrocephalus after chronic tubercular tuberculous meningitis with conservative methods.
[ترجمه گوگل]هدف: بررسی امکان درمان هیدروسفالی پس از مننژیت سلی مزمن با روش های محافظه کارانه
[ترجمه ترگمان]هدف بررسی مصلحت درمان hydrocephalus بعد از سل مزمن سل با روش های محافظه کارانه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. They questioned the advisability of our policy.
[ترجمه گوگل]آنها قابليت سياست ما را زير سؤال بردند
[ترجمه ترگمان]آن ها مصلحت سیاست ما را زیر سوال بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The advisability of this since near future chooses, also be long - term strategy decision - making.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که آینده ای نزدیک انتخاب می کند، توصیه می شود، تصمیم گیری استراتژی بلندمدت نیز باشد
[ترجمه ترگمان]توصیه این کار از زمان نزدیک به آینده، تصمیم گیری استراتژی بلند مدت نیز خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Use smooth, uninterrupted presswork digitize working flow is advisability to lift.
[ترجمه گوگل]استفاده از پرس صاف و بدون وقفه برای بالا بردن دیجیتالی کردن جریان کار توصیه می شود
[ترجمه ترگمان]استفاده از جریان کار صاف و بدون وقفه، توصیه است بلند شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Maintain forthright perhaps is the advisability of Yahoo to choose.
[ترجمه گوگل]حفظ صریح شاید توصیه یاهو برای انتخاب است
[ترجمه ترگمان]حفظ خود را شاید مصلحت دانست که یاهو انتخاب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He talked of the advisability of getting rid of him.
[ترجمه گوگل]او از صلاحدید خلاص شدن از شر او صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]بیشتر از این حرف می زد که از شر او خلاص شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. This advisability of deuteration is unnecessary with single crystale.
[ترجمه گوگل]این توصیه دوتراسیون با تک کریستال غیر ضروری است
[ترجمه ترگمان]این مصلحت of با تک crystale غیر ضروری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Why to do be a kind of advisability to lift so?
[ترجمه گوگل]چرا باید یک نوع توصیه برای بلند کردن آن باشد؟
[ترجمه ترگمان]چرا این قدر اصرار دارید که من را بلند کنید؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Advisability is nothing but the fragrance of rose that is flowering in your heart.
[ترجمه گوگل]نصیحت چیزی نیست جز عطر گل رز که در دل شما می شکوفه است
[ترجمه ترگمان]advisability چیزی نیست جز بوی گل رز که در قلبت پر گل است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The outcome of these patients is uncertain and the advisability of restorative proctocolectomy is, therefore, controversial.
[ترجمه گوگل]نتیجه این بیماران نامشخص است و بنابراین توصیه پروکتوکولکتومی ترمیمی بحث برانگیز است
[ترجمه ترگمان]نتیجه این بیماران نامشخص است و توصیه به proctocolectomy ترمیمی نیز بحث برانگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مطلوبیت چیزی به خاطر سودمندی ان (اسم)
advisability, desirability, desirableness

انگلیسی به انگلیسی

• profitability, worthwhileness

پیشنهاد کاربران

مصلحت آمیز بودن
As the two friends woke up, it was wet and stormy, so they discussed the "advisability" of going to the mountains
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : advise
✅️ اسم ( noun ) : advice / advisement / advisability / adviser / advisor / advisory
✅️ صفت ( adjective ) : advisable / advisory
✅️ قید ( adverb ) : advisedly
مصلحت، معقول بودن، توصیه
مصلحت

بپرس