فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: advances, advancing, advanced
حالات: advances, advancing, advanced
• (1) تعریف: to move or send forward.
• متضاد: back, delay, reverse, stay, stop
• مشابه: assert, drive, forward, impel, move, propel, shove, urge
• متضاد: back, delay, reverse, stay, stop
• مشابه: assert, drive, forward, impel, move, propel, shove, urge
- The commander advanced the troops.
[ترجمه الهه مختار آبادی] رهبر نیرو ها را به پیش کرد|
[ترجمه گوگل] فرمانده نیروها را پیش برد[ترجمه ترگمان] فرمانده قشون را پیش راند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The quarterback advanced the ball ten yards.
[ترجمه کیوان نیک] بازیکن مهاجم توپ را ده متر پرتاب کرد.|
[ترجمه الهه مختار آبادی] کوارترپک توپ را ده یارد پرتاب کرد|
[ترجمه گوگل] کوارتربک توپ را ده یارد جلو برد[ترجمه ترگمان] بازیکن مهاجم توپ را ده متر جلوتر برد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to propose or put forth; suggest.
• مترادف: offer, propose, propound, suggest
• متضاد: retract
• مشابه: introduce, moot, pose, raise, recommend
• مترادف: offer, propose, propound, suggest
• متضاد: retract
• مشابه: introduce, moot, pose, raise, recommend
- She advanced an idea for improving the city center.
[ترجمه گوگل] او ایده ای را برای بهبود مرکز شهر مطرح کرد
[ترجمه ترگمان] او ایده بهبود مرکز شهر را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او ایده بهبود مرکز شهر را مطرح کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He is always nervous about advancing his proposals to his colleagues.
[ترجمه گوگل] او همیشه نگران پیشبرد پیشنهاداتش به همکارانش است
[ترجمه ترگمان] او همیشه نگران پیشرفت پیشنهادها خود با همکارانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او همیشه نگران پیشرفت پیشنهادها خود با همکارانش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Isaac Newton advanced that light is made up of bands of color.
[ترجمه کیوان نیک] نیوتون بود که کشف کرد نور از نوارهای رنگارنگی ساخته شده است.|
[ترجمه گوگل] اسحاق نیوتن اظهار داشت که نور از نوارهای رنگی تشکیل شده است[ترجمه ترگمان] اسحاق نیوتن پیش رفت که نور از نوارهای رنگی تشکیل شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to raise in rank or position.
• مترادف: promote, raise
• متضاد: degrade, demote
• مشابه: elevate, exalt
• مترادف: promote, raise
• متضاد: degrade, demote
• مشابه: elevate, exalt
- They will advance him to captain soon.
[ترجمه کیوان] او بزودی به درجه کاپتانی ارتقا پیدا میکنه.|
[ترجمه علیسان] آنها بزودی او را به درجه کاپیتانی ارتقا خواهند داد.|
[ترجمه علیرضا] ایشان بزودی وی را به درجه سرهنگی ارتقا خواهند داد.|
[ترجمه گوگل] آنها به زودی او را به سمت کاپیتان خواهند رساند[ترجمه ترگمان] بزودی او را به فرمانده خواهند سپرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: to increase the degree or rate of.
• مترادف: augment, increase
• متضاد: lower, slow
• مشابه: accelerate, elevate, expedite, quicken, speed up
• مترادف: augment, increase
• متضاد: lower, slow
• مشابه: accelerate, elevate, expedite, quicken, speed up
- The manufacturer advanced the price of the goods.
[ترجمه گوگل] سازنده قیمت کالا را افزایش داد
[ترجمه ترگمان] تولید کننده قیمت کالاها را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] تولید کننده قیمت کالاها را افزایش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The mass demonstrations advanced the pressure on the government to bring about reform.
[ترجمه کیوان نیک] تظاهرات انبوه مردم عامل پذیرفتن اصلاحات توسط دولت بود.|
[ترجمه گوگل] تظاهرات توده ای فشار بر دولت را برای انجام اصلاحات افزایش داد[ترجمه ترگمان] تظاهرات انبوه، فشار بر دولت را افزایش داد تا اصلاحات را به ارمغان بیاورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• (1) تعریف: to move or come forward.
• مترادف: progress
• متضاد: back, recede, retire, retract, retreat, withdraw
• مشابه: come, continue, forge, go, move, proceed, travel
• مترادف: progress
• متضاد: back, recede, retire, retract, retreat, withdraw
• مشابه: come, continue, forge, go, move, proceed, travel
- The army advanced only three miles before it was pushed back.
[ترجمه کیوان نیک] ارتش پس از 3 مایل پیشروی عقب نشینی کرد.|
[ترجمه گوگل] ارتش قبل از عقب راندن فقط سه مایل پیشروی کرد[ترجمه ترگمان] ارتش فقط سه مایل جلوتر بود و به عقب رانده می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make progress or grow.
• مترادف: develop, improve, progress
• متضاد: defer, retard
• مشابه: flourish, grow, rise, thrive
• مترادف: develop, improve, progress
• متضاد: defer, retard
• مشابه: flourish, grow, rise, thrive
- I hope to advance in wisdom as I get older.
[ترجمه گوگل] امیدوارم با بزرگتر شدن در خرد پیشرفت کنم
[ترجمه ترگمان] امیدوارم وقتی بزرگ تر شدم پیشرفت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] امیدوارم وقتی بزرگ تر شدم پیشرفت کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His piano teacher says he is advancing nicely.
[ترجمه گوگل] معلم پیانوی او می گوید که به خوبی در حال پیشرفت است
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو می گوید که او به خوبی پیشرفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم پیانو می گوید که او به خوبی پیشرفت می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: in advance
عبارات: in advance
• (1) تعریف: a forward movement in space.
• مترادف: advancement, progress
• متضاد: recession
• مشابه: headway
• مترادف: advancement, progress
• متضاد: recession
• مشابه: headway
- The runner made a quick advance to the finish line.
[ترجمه گوگل] دونده به سرعت به خط پایان رسید
[ترجمه ترگمان] دونده به سرعت به خط پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دونده به سرعت به خط پایان رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: progress or improvement.
• مترادف: improvement, progress
• متضاد: down, regression
• مشابه: breakthrough, discovery, finding, innovation, refinement
• مترادف: improvement, progress
• متضاد: down, regression
• مشابه: breakthrough, discovery, finding, innovation, refinement
- Great advances have been made in the field of medicine.
[ترجمه Moonlight] پیشرفت های عظیمی در زمینه پزشکی ایجاد شده است.|
[ترجمه گوگل] پیشرفت های بزرگی در زمینه پزشکی حاصل شده است[ترجمه ترگمان] پیشرفت عظیم در زمینه پزشکی ساخته شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a raising in rank or position.
• مترادف: advancement, promotion
• متضاد: demotion
• مشابه: elevation, exaltation, raise
• مترادف: advancement, promotion
• متضاد: demotion
• مشابه: elevation, exaltation, raise
- His advance to the rank of captain was cause for celebration.
[ترجمه گوگل] پیشروی او به درجه کاپیتانی باعث شادی شد
[ترجمه ترگمان] پیشرفت او به درجه سروانی برای جشن گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیشرفت او به درجه سروانی برای جشن گرفتن بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (sometimes pl.) an approach or proposition, often sexual.
• مترادف: overture, pass, proposition
• مشابه: approach, invitation
• مترادف: overture, pass, proposition
• مشابه: approach, invitation
- He was fired for repeatedly making unwelcome advances toward the female staff members.
[ترجمه گوگل] او به دلیل پیشروی های مکرر ناخواسته نسبت به کارکنان زن اخراج شد
[ترجمه ترگمان] او به خاطر making ناخواسته به سمت اعضای زن اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او به خاطر making ناخواسته به سمت اعضای زن اخراج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a monetary payment beforehand, esp. before work is finished.
• مترادف: prepayment, retainer
• مشابه: binder, deposit, loan
• مترادف: prepayment, retainer
• مشابه: binder, deposit, loan
- She asked for an advance on her salary.
[ترجمه فاطمه] او تقاضای افزایش حقوق کرد|
[ترجمه گوگل] او برای حقوقش پیش پرداخت خواست[ترجمه ترگمان] او تقاضای حقوق خود را کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
مشتقات: advancer (n.)
مشتقات: advancer (n.)
• (1) تعریف: going in front of.
• مترادف: forward
• متضاد: rear
• مشابه: first, lead, precedent, preceding, prior
• مترادف: forward
• متضاد: rear
• مشابه: first, lead, precedent, preceding, prior
- They sent in the advance guard.
[ترجمه گوگل] گارد پیشرو فرستادند
[ترجمه ترگمان] آن ها از قبل از آن ها محافظت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] آن ها از قبل از آن ها محافظت کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: provided beforehand.
• متضاد: belated
• مشابه: early, preliminary
• متضاد: belated
• مشابه: early, preliminary
- It was good to get advance notice of his visit this time.
[ترجمه Pouya] خوب شد که ایندفعه یک اطلاعیه ی قبلی از دیدارش دریافت کردم.|
[ترجمه گوگل] خوب بود که این بار از بازدید او از قبل مطلع شدم[ترجمه ترگمان] این بار از دیدار او خوشحال شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید