acumen

/əˈkjuːmən//ˈækjʊmən/

معنی: تیز هوشی، تیز فهمی، فراست، ظرفیت، بینایی
معانی دیگر: سرعت و صحت در تصمیم گیری، ذکاوت، فکر سلیم، زیرکی، شم

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: superior insight; quickness and shrewdness of judgment, esp. in practical matters.
مترادف: astuteness, discernment, discrimination, keenness, perceptiveness, percipience, perspicacity, sagacity
متضاد: dullness
مشابه: brains, ingenuity, insight, intelligence, penetration, perception, smarts, wisdom

- Her business acumen made her the ideal choice to head the company.
[ترجمه بهروز مددی] شم تجاریش ( تیزهوش بودنش در تجارت ) او را به بهترین گزینه برای ریاست شرکت تبدیل کرد.
|
[ترجمه گوگل] هوش تجاری او او را به گزینه ایده آل برای ریاست شرکت تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان] فراست تجاری او او را انتخاب ایده آلی برای ریاست این شرکت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. political acumen
شم سیاسی

2. He had demonstrated considerable business acumen.
[ترجمه گوگل]او هوش تجاری قابل توجهی از خود نشان داده بود
[ترجمه ترگمان]فراست تجاری قابل ملاحظه ای را به اثبات رسانده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His sharp business acumen meant he quickly rose to the top.
[ترجمه گوگل]تیز هوش تجاری او باعث شد که به سرعت به اوج برسد
[ترجمه ترگمان]او به سرعت از بالا سر بلند کرد و گفت: تیزهوشی و ذکاوت تجاری او به این معنا بود که به سرعت از بالای سر بلند شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She has considerable business/financial acumen.
[ترجمه گوگل]او هوش تجاری/مالی قابل توجهی دارد
[ترجمه ترگمان]او فراست تجاری \/ مالی قابل توجهی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She has considerable business acumen.
[ترجمه گوگل]او هوش تجاری قابل توجهی دارد
[ترجمه ترگمان]اون acumen تجاری زیادی داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He lacked the judgment and political acumen for the post of chairman.
[ترجمه گوگل]او فاقد قضاوت و ذکاوت سیاسی برای پست ریاست بود
[ترجمه ترگمان]او قدرت داوری و فراست سیاسی برای پست ریاست را نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Mr Wade hid his legal acumen behind a cigar-chewing country-boy manner and a thick East Texas drawl.
[ترجمه گوگل]آقای وید ذکاوت قانونی خود را در پس رفتار پسران روستایی که سیگار می جوند و یک بازی غلیظ در شرق تگزاس پنهان کرده بود
[ترجمه ترگمان]آقای واده تیزهوشی قانونی خود را در پشت سیگار برگی که در حال جویدن تنباکو بود، و کش دار و کشیده تگزاس را پنهان کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Winterthur's prosperity was built on business acumen and new industries.
[ترجمه گوگل]رونق وینترتور بر پایه هوش تجاری و صنایع جدید بنا شد
[ترجمه ترگمان]رونق Winterthur با فراست تجاری و صنایع جدید ساخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Shrewd, methodical, and determined, Banks combined business acumen with political trimming.
[ترجمه گوگل]بانک‌های زیرک، روشمند و مصمم، هوش تجاری را با اصلاحات سیاسی ترکیب کردند
[ترجمه ترگمان]Shrewd، روشمند، و مصمم، فراست تجاری خود را با trimming سیاسی ترکیب کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Van Leer inherited some of his father's acumen but none of his money and certainly none of his love for money.
[ترجمه گوگل]ون لر مقداری از زیرکی پدرش را به ارث برد اما هیچ یک از پول او و قطعاً هیچ یک از عشق او به پول را به ارث نبرد
[ترجمه ترگمان]ون Leer فراست پدرش را به ارث برده بود، ولی هیچ یک از پولش نبود و مسلما هیچ یک از عشقش به پول نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Beyond his financial acumen, Grigsby knows how to stroke business and political movers.
[ترجمه گوگل]گریگزبی فراتر از ذکاوت مالی‌اش، می‌داند که چگونه فعالان تجاری و سیاسی را تحت تأثیر قرار دهد
[ترجمه ترگمان]Grigsby فراتر از فراست مالی اش، می داند چگونه کار و محرک های سیاسی را سکته کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Our focus is on the convergence of business acumen, strategy, technology directions, and capital requirements.
[ترجمه گوگل]تمرکز ما بر روی همگرایی زیرکی کسب و کار، استراتژی، جهت‌های فناوری و سرمایه مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]تمرکز ما بر روی هم گرایی فراست تجاری، استراتژی، مسیرهای فن آوری، و الزامات سرمایه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I've never possessed any business acumen.
[ترجمه گوگل]من هرگز زیرکی تجاری نداشتم
[ترجمه ترگمان]من هیچ وقت با زیرکی سر و کار نداشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I respect her business flair, her acumen.
[ترجمه گوگل]من به استعداد تجاری و زیرکی او احترام می گذارم
[ترجمه ترگمان]من به حرکات و فراست و فراست اون احترام میذارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تیز هوشی (اسم)
legerity, acuity, acumen

تیز فهمی (اسم)
acuity, acumen

فراست (اسم)
intelligence, acumen, physiognomy, sagacity, intuition, insight, flair, penetration, perspicacity

ظرفیت (اسم)
capacity, acumen, valence, valency, volume, span, gumption

بینایی (اسم)
acumen, insight, vision, sight, eyesight, eye, perspective, discernment, spectrum

انگلیسی به انگلیسی

• shrewdness, discernment, astuteness
acumen is the ability to make good judgements and quick decisions.

پیشنهاد کاربران

1. هوش. فراست. ذکاوت. 2. شم. بینش
مثال:
he allied his racing experience with business acumen
مثال؛
For example, a business leader might be praised for their financial acumen, meaning they have a deep understanding of financial matters and can make wise decisions.
In a discussion about problem - solving, someone might say, “It’s important to have acumen in order to come up with innovative solutions. ”
...
[مشاهده متن کامل]

A teacher might compliment a student by saying, “You have great acumen for understanding difficult concepts. ”

judgment, astuteness, cleverness, ingenuity, insight, intelligence, perspicacity, shrewdness
تیز هوشی، تیز فهمی، فراست
تیزهوشی، ذکاوت، فراست، تیز فهمی
شمّ - هوش - فراست
noun
[noncount] : the ability to think clearly and make good decisions
Her political acumen won her the election : تیزهوشی سیاسی او در انتخابات پیروز شد ( باعث پیروزی او شد ) / هوش سیاسی اش باعث پیروزی اش در انتخابات شد
...
[مشاهده متن کامل]

a lack of business/financial acumen : فقدان ( نبود ) هوش مالی
political acumen
- شم سیاسی
- business acumen
- هوش تجاری

۱ ) ذکاوت - تیز فهمی - تیزهوشی
۲ ) شَم - سرعت و صحت در تصمیم گیری
The only thing bigger than Trump’s personality is his business acumen
تیزهوشی
شم ( اقتصادی، سیاسی، . . . )
قضاوت درست و تصمیم گیری سریع
Business/financial acumen
خرد مالی - هوش تجاری

Business/financial/ political acumen
شم اقتصادی/ سیاسی

بپرس