• : تعریف: having personal knowledge or familiarity (often fol. by "with"). • مشابه: conversant, familiar
- I am not acquainted with his music.
[ترجمه rezoud] من با موسیقیش آشناییت ندارم .
|
[ترجمه گوگل] من با موسیقی او آشنایی ندارم [ترجمه ترگمان] من با موسیقی او آشنا نیستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She and I became acquainted when we were working at the bank.
[ترجمه گوگل] من و او زمانی که در بانک کار می کردیم با هم آشنا شدیم [ترجمه ترگمان] او و من وقتی در بانک کار می کردیم با هم آشنا شدیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. are you acquainted with my brother?
با برادرم آشنایی دارید؟
2. he soon became acquainted with the complexities of political life
به زودی با پیچیدگی های زندگی سیاسی آشنا شد.
3. he was not acquainted with modern farming
او از کشاورزی نوین اطلاع نداشت.
4. To be acquainted with the merit of ministry, we need only observe the condition of the people.
[ترجمه گوگل]برای آشنایی با شایستگی وزارت، فقط باید احوال مردم را رصد کنیم [ترجمه ترگمان]برای آشنایی با محاسن این وزارتخانه، ما تنها باید شرایط مردم را مشاهده کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. I am not personally acquainted with the gentleman in question.
[ترجمه گوگل]من شخصا با آقای مورد نظر آشنایی ندارم [ترجمه ترگمان]من شخصا با این آقا آشنا نیستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I am acquainted of the facts.
[ترجمه گوگل]من با واقعیت ها آشنا هستم [ترجمه ترگمان]من از حقایق اطلاع دارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He was well acquainted with the literature of France, Germany and Holland.
[ترجمه گوگل]با ادبیات فرانسه، آلمان و هلند به خوبی آشنا بود [ترجمه ترگمان]او به خوبی با ادبیات فرانسه، آلمان و هلند آشنا بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The students are already acquainted with the work of Shakespeare.
[ترجمه گوگل]دانش آموزان از قبل با آثار شکسپیر آشنا شده اند [ترجمه ترگمان]دانش آموزان از قبل با آثار شکسپیر آشنا هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. It'strue we were acquainted, but no more than that.
[ترجمه محمد رومزی] درسته که با هم آشنا بودیم، اما فقط در حد آشنایی بود نه بیشتر.
|
[ترجمه گوگل]درست است که ما آشنا بودیم، اما نه بیشتر از این [ترجمه ترگمان]ما با هم آشنا شدیم، اما نه بیشتر از این [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. He brought me acquainted with her.
[ترجمه گوگل]مرا با او آشنا کرد [ترجمه ترگمان]مرا با او آشنا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The lawyer acquainted himself with the details of his client's business affairs.
[ترجمه گوگل]وکیل در جریان جزئیات امور تجاری موکلش قرار گرفت [ترجمه ترگمان]وکیل خود را با جزئیات کاره ای تجاری مشتریان خود آشنا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He acquainted his classmate with my sister.
[ترجمه کمیل] او همکلاسیش را با خواهر من آشنا کرد
|
[ترجمه گوگل]همکلاسی اش را با خواهرم آشنا کرد [ترجمه ترگمان]classmate را با خواهرم آشنا کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. You will soon become fully acquainted with the procedures.
[ترجمه گوگل]به زودی به طور کامل با رویه ها آشنا خواهید شد [ترجمه ترگمان]شما به زودی با این روش ها آشنا خواهید شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. We would like to get better acquainted.
[ترجمه تو رو سننه] ما دوست داریم بهتر با هم آشنا شویم.
|
[ترجمه گوگل]دوست داریم بهتر با هم آشنا شویم [ترجمه ترگمان]می خواهیم با هم آشنا بشویم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• familiar, close, intimate; knowledgeable, informed, aware if you are acquainted with someone, you know them slightly but they are not a close friend.