اسم ( noun )
• (1) تعریف: in chemistry, any of a group of substances that usu. dissolve in water, have a sour taste, and form salts in reaction with bases. (Cf. base.)
• مشابه: caustic, corrosive
• مشابه: caustic, corrosive
- Vinegar contains an acid called acetic acid.
[ترجمه گوگل] سرکه حاوی اسیدی به نام اسید استیک است
[ترجمه ترگمان] سرکه حاوی یک اسید به نام استیک اسید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سرکه حاوی یک اسید به نام استیک اسید است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Acids in the stomach begin to break down the food.
[ترجمه گوگل] اسیدهای موجود در معده شروع به تجزیه غذا می کنند
[ترجمه ترگمان] اسیدها در معده شروع به شکستن غذا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اسیدها در معده شروع به شکستن غذا می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a substance that tastes sour.
• متضاد: sweet
• مشابه: vinegar
• متضاد: sweet
• مشابه: vinegar
• (3) تعریف: a scornful tone; sarcasm.
• مترادف: acerbity, causticity, mordancy, sarcasm, sting
• مشابه: acrimony, asperity, astringency, venom
• مترادف: acerbity, causticity, mordancy, sarcasm, sting
• مشابه: acrimony, asperity, astringency, venom
- There was a great deal of acid in the speaker's remarks.
[ترجمه قاسم آباده ای] در صحبتهای سخنران، فرازهای بسیار گزنده ای وجود داشت. .|
[ترجمه گوگل] در سخنان سخنران مقدار زیادی اسید وجود داشت[ترجمه ترگمان] در سخنان سخنران مقدار زیادی اسید وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: (slang) LSD.
• مترادف: LSD
• مشابه: hallucinogen
• مترادف: LSD
• مشابه: hallucinogen
صفت ( adjective )
مشتقات: acidly (adv.), acidness (n.)
مشتقات: acidly (adv.), acidness (n.)
• (1) تعریف: in chemistry, of or pertaining to an acid; acidic.
• مترادف: acidic, caustic, corrosive, mordant
• متضاد: alkaline
• مترادف: acidic, caustic, corrosive, mordant
• متضاد: alkaline
- The teacher immersed the copper wire in the acid solution.
[ترجمه گوگل] معلم سیم مسی را در محلول اسید فرو برد
[ترجمه ترگمان] معلم سیم مسی را در محلول اسید غوطه ور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] معلم سیم مسی را در محلول اسید غوطه ور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: sour in taste.
• مترادف: acerbic, pungent, sour, tart, vinegary
• متضاد: sweet
• مشابه: acerbate, acidic, acidulous, astringent, harsh, sharp
• مترادف: acerbic, pungent, sour, tart, vinegary
• متضاد: sweet
• مشابه: acerbate, acidic, acidulous, astringent, harsh, sharp
- The acid taste of the salad dressing was too much for me.
[ترجمه 🦥Moonlight] مزه ترش سس سالاد برای من خیلی زیاد بود|
[ترجمه گوگل] طعم اسیدی سس سالاد برای من خیلی زیاد بود[ترجمه ترگمان] مزه سس سالاد برای من خیلی زیاد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: scornful; sarcastic.
• مترادف: acerbic, acidulous, acrid, astringent, biting, mordant, sarcastic, scornful, sharp, vinegary, vitriolic
• متضاد: sweet
• مشابه: caustic, ironic, pungent, sardonic, scathing, tart
• مترادف: acerbic, acidulous, acrid, astringent, biting, mordant, sarcastic, scornful, sharp, vinegary, vitriolic
• متضاد: sweet
• مشابه: caustic, ironic, pungent, sardonic, scathing, tart
- The debaters threw acid remarks at each other.
[ترجمه گوگل] مناظره کنندگان به یکدیگر سخنان اسید پرتاب کردند
[ترجمه ترگمان] The به یکدیگر متلک می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] The به یکدیگر متلک می گفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید