achieve

/əˈt͡ʃiːv//əˈt͡ʃiːv/

معنی: دست یافتن، رسیدن، انجام دادن، نائل شدن به، بانجام رسانیدن، تحصیل کردن، کسب موفقیت کردن اطاعت کردن
معانی دیگر: به اتمام رساندن، به انجام رساندن، از پیش بردن، به دست آوردن، رسیدن به، نائل شدن، کامیاب شدن، موفق شدن، به نتیجه رسیدن، به هدف رسیدن، توفیق یافتن، کسب موفقیت کردن حق، اطاعت کردن در برابر دریافت تیول

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: achieves, achieving, achieved
(1) تعریف: to reach or carry through successfully; accomplish.
مترادف: accomplish, attain, carry off, carry out, execute, fulfill, perform, realize
متضاد: fail
مشابه: actualize, complete, conclude, crown, dispatch, effect, effectuate, expedite, finish, hack, perfect, procure

- They worked hard to achieve their goals.
[ترجمه پیمان] من تمام تلاشم را میکنم تا به هدفم برسم
|
[ترجمه Teachers] آنها برای رسیدن به اهدافشان سخت کار کرده بودند
|
[ترجمه ترجمه گر] - آنها برای رسیدن به اهداف خود سخت کار کردند.
|
[ترجمه someone] آنها سخت کار کردند تا به اهدافشان برسند
|
[ترجمه ابوالفضل] آنها سخت کار کردند تا به اهدافشان برسند.
|
[ترجمه گوگل] آنها برای رسیدن به اهداف خود بسیار تلاش کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها سخت تلاش کردند تا به اهدافشان دست یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to gain or bring about through effort.
مترادف: acquire, attain, gain, manage, obtain, procure, realize
متضاد: fail, miss
مشابه: account, earn, fulfill, get, secure, win, wrest

- The fighter Muhammad Ali achieved greatness in his sport.
[ترجمه گوگل] رزمنده محمد علی در ورزش خود به عظمت دست یافت
[ترجمه ترگمان] مبارز محمد علی در ورزش خود به عظمت دست یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: achievable (adj.), achiever (n.)
• : تعریف: to be successful or produce results.
مترادف: produce
مشابه: make the grade, perform, produce, succeed

- The teachers are dedicated to helping their students achieve.
[ترجمه گوگل] معلمان متعهد به کمک به دانش آموزان خود هستند
[ترجمه ترگمان] معلمان به کمک به دانش آموزان خود اختصاص داده می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He hates to be idle and is not happy unless he is achieving.
[ترجمه گوگل] او از بیکاری متنفر است و خوشحال نیست مگر اینکه به موفقیت برسد
[ترجمه ترگمان] او از بی کار بودن متنفر است و خوشحال نیست مگر اینکه به آن دست یابد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to achieve one's goal
به هدف خود رسیدن

2. to achieve orgasm
به اوج لذت جنسی رسیدن

3. to achieve success
کامیاب شدن

4. to achieve the pious ends of life, one must mortify the flesh
برای دستیابی به هدف های پارسا منشانه ی زندگی،انسان باید نفس خود را خوار نگه دارد.

5. women can also achieve in activities monopolized by men
زن ها نیز می توانند در فعالیت هایی که در انحصار مردهاست موفق باشند.

6. we must try to achieve parity with our industrial competitors
باید سعی کنیم با رقبای صنعتی خود هم تراز شویم.

7. it is not wise to achieve economy at the expense of quality
صرفه جویی با فدا کردن کیفیت عاقلانه نیست.

8. some are born great and some achieve greatness
برخی ازافراد بزرگ زاده به دنیا می آیند و برخی بزرگی را کسب می کنند.

9. if we had the means, we could achieve marvels
اگر وسایل داشتیم اعجاز می کردیم.

10. the calculated use of violence and torture to achieve their goals
کاربرد حسابگرانه ی خشونت و زجر برای دستیابی به هدف هایشان

11. With a burning desire to achieve the dream as a backing, so that the desire to become enthusiastic, let it become your brain in one of the most important things.
[ترجمه گوگل]با اشتیاق سوزان برای رسیدن به رویا به عنوان پشتوانه، به طوری که میل به مشتاق شدن، اجازه دهید در یکی از مهمترین چیزها به مغز شما تبدیل شود
[ترجمه ترگمان]با اشتیاق سوزان برای رسیدن به رویا به عنوان یک پشتیبان، به طوری که تمایل به مشتاق شدن، اجازه دهید به مغز شما در یکی از مهم ترین چیزها تبدیل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Complete political unity is impossible to achieve.
[ترجمه گوگل]دستیابی به وحدت سیاسی کامل غیرممکن است
[ترجمه ترگمان]دستیابی به اتحاد سیاسی کامل غیر ممکن است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If you want to achieve a high goal, you're going to have to take some chances.
[ترجمه گوگل]اگر می‌خواهید به یک هدف عالی برسید، باید از چند فرصت استفاده کنید
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهید به یک هدف بالا دست پیدا کنید، باید کمی شانس داشته باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. They were able to achieve a settlement without using military force.
[ترجمه گوگل]آنها توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به یک توافق دست یابند
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون استفاده از نیروی نظامی توانستند بدون استفاده از نیروی نظامی به توافق برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The college's aim is to help students achieve their aspirations.
[ترجمه گوگل]هدف این کالج کمک به دانشجویان برای رسیدن به آرزوهایشان است
[ترجمه ترگمان]هدف این کالج، کمک به دانش آموزان برای رسیدن به آرزوهایشان می باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. This does not necessarily imply that children achieve better results in private schools.
[ترجمه گوگل]این لزوما به این معنا نیست که کودکان در مدارس خصوصی به نتایج بهتری دست می یابند
[ترجمه ترگمان]این امر لزوما به این معنا نیست که کودکان به نتایج بهتری در مدارس خصوصی دست می یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The only way to achieve the impossible is to believe that it is possible.
[ترجمه گوگل]تنها راه رسیدن به غیرممکن این است که باور کنیم که ممکن است
[ترجمه ترگمان]تنها راه دستیابی به این غیرممکن این است که باور کنیم امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. They could not achieve their target of less than 3% inflation.
[ترجمه 🦥Moonlight] آنها نتوانستند به هدف خود یعنی تورم کمتر از 3٪ برسند
|
[ترجمه گوگل]آنها نتوانستند به هدف خود برای تورم کمتر از 3 درصد برسند
[ترجمه ترگمان]آن ها نتوانستند به هدف خود در کم تر از ۳ درصد تورم دست یابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دست یافتن (فعل)
accede, achieve, attain

رسیدن (فعل)
accede, achieve, attain, get, arrive, come, gain, receive, land, aim, amount, maturate, pull up, strand, run up, ripen

انجام دادن (فعل)
accomplish, complete, achieve, do, perform, carry out, fulfill, make, implement, administer, administrate, put on, pay, char, consummate, do up, effectuate

نائل شدن به (فعل)
achieve, reach, gain

به انجام رساندن (فعل)
achieve

تحصیل کردن (فعل)
win, achieve, get, study, earn, procure

کسب موفقیت کردن اطاعت کردن (فعل)
achieve

تخصصی

[ریاضیات] انجام دادن، رسیدن، موفق شدن

انگلیسی به انگلیسی

• obtain, attain; perform, accomplish; succeed
if you achieve a particular aim or effect, you succeed in obtaining it.

پیشنهاد کاربران

یکی از معانیش که ندیدم کسی اشاره کنه رسیدن در وصال عشق است یعنی شما بعد از تحمل سختی های دشوار و رنج های عذاب آور و بدبختی های زیاد به عشق و مراد دلت میرسی و به قول شاعران پارسی گو به یار جان، دلدار، جان جانان و نگار.
...
[مشاهده متن کامل]

به مثال زیر توجه کنید:
Dreams bother me, My love feels difficult to achieve.
رویاها مرا میرنجاند، محبوب من عیان است که وصال ( به هم ) عسیر ( دشوار، سخت ) است.
دوستان عذر مرا پذیرا باشید مثال چون شعر بود و ترجمه ی شعر ها حتما و باید ادبی باشد.
سپاس از حسن توجه شما
بدرود

دستیابی، دستیابی به
مثال: She worked hard to achieve her goal of becoming a doctor.
او سخت کار کرد تا به هدف خود تبدیل شدن به یک دکتر برسد.
بدست آوردن، به انجام رساندن
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : achieve
✅️ اسم ( noun ) : achievement / achiever / avhievability
✅️ صفت ( adjective ) : achievable
✅️ قید ( adverb ) :
کسب کردن، رسیدن، به دست آوردن
نیل
اکتساب
احراز
استحصال
حصول
کسب
meet one's target of
جبران شدن
نَمشیدَن.
دست یابی ( بیشتر برای هدف استفاده می شود )
دَستاوَریدن.
عملی شدن
دست یافتن به
دستیابیدن/دستیافتن
دستیابی به

نائل گردیدن/گشتن
غلبه کردن
کسب کردن
رسیدن به چیزی ( اغلب با سخت کار کردن )
یا
سخت به چیزی رسیدن
to get good grades = به دست آوردن نمره های خوب
to achieve good grades = به دست آوردن نمره های خوب ( ولی با تلاش زیاد )
دست یافتن ، نائل شدن
You spent a lot of time applying the linkage
I will wait according to your plan logically and get rid of emotional worries ( Achieve ) It just depends on your movement.
It is not your effort and will. This good deed by me and your family will end with your laziness, lack of will and courage
...
[مشاهده متن کامل]

زمان طولانی را صرف اعمال پیوند کردید
من طبق برنامه ریزی شما بصورت منطقی و رهایی از دغدغه های عاطفی درانتظار خواهم ماند
تنها به حرکت تو بستگی دارد.
تلاش و اراده تو نباشد این کار خیر از جانب من و خانواده تو با تنبلی و بی اراده و بی شهامتی تو به اتمام می رسد

1 - رسیدن به هدف، به دست اوردن، نایل شدن ( به مقام و هدفی بزرگ بعد از تلاش فراوان
its crystal clear that i would achieve my goal of becoming first rank of accounting master degree admission test
در انگلیسی روز مره واژه get بکار میرود
...
[مشاهده متن کامل]

he got good grades
2 - موفق بودن ( در کاری )
Elon Musk achieves in his career

رسیدن به هدف، رسیدن به آرزو، رسیدن به نتیجه دلخواه
تحقق یافتن
دست یافتن
به نظر من برای معنی achieve ( کسب کردن ) بهتر باشه😞
To successfully complete something or get a good result especially by working hard
دستاورد
با شرمندگی متن بالا rech اشتباه تایب است کلمه reach صحیح می باشد. . . . . ( rech ) نادرست است .
Achieve عموما معنی رسیدن یا نایل شدن هدف را می رساند دستیابی یه هدف است . . نیاید باrech اشتباه کرد که معنی رسیدن است . . . . . . کلمه مورد نظربشتر معنی حصول کردن است واسم این فعل معنی دستاورد می دهدachievement =دستاورد
به دست آوردن
انجام دادن، انجام شدن
رسیدن
( به چیزی ) دست پیدا کردن
به بار آوردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس