- He was caught by the police and accused of murder.
[ترجمه عسل] پلیس دسگیرش و متهم به قتل ش کرد.
|
[ترجمه گوگل] او توسط پلیس دستگیر شد و متهم به قتل شد [ترجمه ترگمان] او توسط پلیس دستگیر شد و متهم به قتل شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His sister accused him of reading her diary.
[ترجمه A.A] خواهرش وی را بخاطر خواندن دفتر خاطرات او سرزنش کرد
|
[ترجمه Arash_kurd] خواهرش اونو به خواندن دفتر خاطراتش متهم کرد
|
[ترجمه گوگل] خواهرش او را به خواندن دفتر خاطراتش متهم کرد [ترجمه ترگمان] خواهرش او را به خواندن خاطراتش متهم کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. the english accuse the scottish of being stingy
انگلیسی ها اسکاتلندی ها را خسیس می دانند.
2. I thought the doctor was going to accuse me of hypochondria.
[ترجمه مهناز] فکر میکردم دکتر مرا به بیماری مالیخولیایی نسبت میدهد
|
[ترجمه گوگل]فکر می کردم دکتر می خواهد مرا به هیپوکندری متهم کند [ترجمه ترگمان]خیال می کردم که دکتر مرا به مالیخولیا خواهد انداخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Republicans accuse Democrats of using delaying tactics to prevent a final vote on the bill.
[ترجمه گوگل]جمهوریخواهان دموکراتها را متهم میکنند که از تاکتیکهای تاخیری برای جلوگیری از رایگیری نهایی در مورد این لایحه استفاده میکنند [ترجمه ترگمان]جمهوری خواهان، دموکرات ها را به استفاده از تاکتیک به تاخیر انداختن رای برای جلوگیری از رای گیری نهایی در این لایحه متهم می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Politicians accuse the media of talking up the possibility of a riot.
[ترجمه مهناز] سیاستمداران رسانه هایی که در باب شورش احتمالی سخن میگوییند را متهم میکنند
|
[ترجمه گوگل]سیاستمداران رسانه ها را به صحبت درباره احتمال وقوع شورش متهم می کنند [ترجمه ترگمان]سیاستمداران رسانه ها را به صحبت درباره احتمال شورش متهم می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Unions accuse the government of dismantling the National Health Service.
[ترجمه گوگل]اتحادیه ها دولت را به برچیدن سرویس بهداشتی ملی متهم می کنند [ترجمه ترگمان]اتحادیه ها دولت را به خلع سلاح خدمات بهداشت ملی متهم می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. I've been wrong to accuse him.
[ترجمه سعید] من اشتباه کردم به او تهمت زدم.
|
[ترجمه Bahare] من به اشتباه به او تهمت زدم.
|
[ترجمه گوگل]من اشتباه کردم که او را متهم کردم [ترجمه ترگمان]من اشتباه کردم که او را متهم کردم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه پارسا خرمی] چطور جرات می کنی منو متهم به دروغ گفتن کنی!
|
[ترجمه گوگل]چطور جرات کردی منو متهم کنی به دروغ! [ترجمه ترگمان]! چطور جرات می کنی منو متهم به دروغ گفتن کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He laughs loudly when I accuse him of fibbing.
[ترجمه گوگل]وقتی من او را به فیبی متهم می کنم بلند می خندد [ترجمه ترگمان]وقتی او را متهم به دروغ گفتن می کنم، با صدای بلند می خندد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You can accuse me of cowardice, but I still wouldn't volunteer to fight in a war.
[ترجمه قاسم آباده ای] میتوانی مرا به ترسو بودن متهم کنی ولی من داوطلب مبارزه در جنگ نخواهم شد.
|
[ترجمه 🦥Moonlight] می تونی منو به بزدلی متهم کنی ولی من باز هم نمی خوام داوطلب مبارزه در جنگ بشم
|
[ترجمه گوگل]شما می توانید مرا متهم به بزدلی کنید، اما من هنوز داوطلب جنگ در جنگ نمی شوم [ترجمه ترگمان]تو میتونی منو از بزدلی متهم کنی، اما من هنوز داوطلب جنگ در جنگ نیستم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Talk things through in stages. Do not accuse or apportion blame.
[ترجمه پارسا خرمی] در مراحل مختلف صحبت کنید. متهم نکنید یا مقصر ندانید
|
[ترجمه گوگل]مسائل را مرحله به مرحله صحبت کنید متهم نکنید و سرزنش نکنید [ترجمه ترگمان]در مراحل مختلف صحبت کنید سرزنش نکنید و یا سرزنش نکنید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. If I don't go tonight, everyone will accuse me of being antisocial.
[ترجمه پارسا خرمی] اگر امشب نروم همه مرا به ضد اجتماعی بودن متهم می کنند
|
[ترجمه گوگل]اگر امشب نروم همه مرا به ضداجتماعی متهم می کنند [ترجمه ترگمان]اگر امشب نروم، همه مرا متهم به antisocial می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. No one could ever accuse this government of not caring about the poor.
[ترجمه گوگل]هیچ کس هرگز نمی تواند این دولت را به بی توجهی به فقرا متهم کند [ترجمه ترگمان]هیچ کس نمی توانست این دولت را متهم به مراقبت از فقرا کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Some people accuse the tax inspectors of bully-boy tactics.
[ترجمه گوگل]برخی از افراد بازرسان مالیاتی را به تاکتیک های پسر قلدری متهم می کنند [ترجمه ترگمان]برخی افراد بازرسان مالیاتی را به تاکتیک های پسر قلدر متهم می کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It would be premature to accuse anyone until the investigation is complete.
[ترجمه گوگل]تا زمانی که تحقیقات کامل نشود، متهم کردن کسی زود است [ترجمه ترگمان]زود است که کسی را متهم کنید تا تحقیقات کامل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. You can't accuse me of being selfish.
[ترجمه گوگل]شما نمی توانید من را به خودخواهی متهم کنید [ترجمه ترگمان]تو نمیتونی منو متهم به خودخواهی کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• place blame, charge with a crime if you accuse someone of something, you say they have done something wrong. if someone is accused of a crime, they have been charged with the crime and are on trial for it. see also accusing.
مقصر قلمداد کردن بگناه متهم کردن گناهکار قلمداد نمودن
اتهام بستن اتهام داشتن گناه کار دانستن تهمت زدن
جناب عجمنده، اتهام واژه عربی است. مصدر با ن ویژگی فارسی است، ترکیب فارسی و عربی به این شکل اتهامیدن اشتباه است، لطفاً مطالب اشتباه را در رسانه جمعی نشر ندهید. متشکرم
Smith accused me of lying even though I was telling the truth اسمیث منو به دروغگویی متهم کرد در حالی که من حقیقت را میگفتم.
اِتِهامیدَن.
نسبت دادن صفتی به شخصی
اتهام زدن متهم کردن متهم
condemn
سرزنش کردن
متهم
charge ( someone ) with an offense or crime. متهم ، متهم کردن