صفت ( adjective )
مشتقات: accurately (adv.), accurateness (n.)
مشتقات: accurately (adv.), accurateness (n.)
• (1) تعریف: free of mistakes or error.
• مترادف: correct, exact, flawless, perfect, precise, right, true, truthful, unerring, veracious
• متضاد: erroneous, inaccurate
• مشابه: authentic, factual, faithful, honest, just, literal, proper, thorough, valid
• مترادف: correct, exact, flawless, perfect, precise, right, true, truthful, unerring, veracious
• متضاد: erroneous, inaccurate
• مشابه: authentic, factual, faithful, honest, just, literal, proper, thorough, valid
- The newspaper published an accurate report of the event.
[ترجمه گوگل] این روزنامه گزارش دقیقی از این رویداد منتشر کرده است
[ترجمه ترگمان] این روزنامه گزارش دقیقی از این رویداد منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این روزنامه گزارش دقیقی از این رویداد منتشر کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She gave an accurate description of the suspect.
[ترجمه گوگل] او توضیحات دقیقی از مظنون داد
[ترجمه ترگمان] اون یه توصیف دقیق از مظنون انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه توصیف دقیق از مظنون انجام داده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: careful and precise.
• مترادف: careful, conscientious, meticulous, particular, precise, rigorous, scrupulous, thorough
• متضاد: inaccurate
• مشابه: close, detailed, literal, mathematical, minute, punctilious, strict, true
• مترادف: careful, conscientious, meticulous, particular, precise, rigorous, scrupulous, thorough
• متضاد: inaccurate
• مشابه: close, detailed, literal, mathematical, minute, punctilious, strict, true
- In science, it's extremely important to be accurate in one's measurements.
[ترجمه شان] اندازه گیری دقیق و بدون اشتباه در علم واجد اهمیت بی اندازه است .|
[ترجمه گوگل] در علم، دقت در اندازه گیری ها بسیار مهم است[ترجمه ترگمان] در علم، بسیار مهم است که در یک اندازه گیری دقیق دقیق باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید