معنی: به آب و هوای جدید خو گرفتن، خو گرفتن، خو دادنمعانی دیگر: رجوع شود به: acclimate، خو دادن یا خو گرفتن انسان، خو گرفتن جانور و گیاه به اب و هوای جدید
- He could never acclimatize himself to the cold winters of the north.
[ترجمه گوگل] او هرگز نتوانست خود را با زمستان های سرد شمال وفق دهد [ترجمه ترگمان] او هرگز نمی توانست خود را به زمستان سرد شمال برساند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She acclimatized slowly to life in the army.
[ترجمه گوگل] او به آرامی با زندگی در ارتش سازگار شد [ترجمه ترگمان] او به آرامی به زندگی در ارتش پرداخت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. It takes many months to acclimatize/become acclimatized to life in a tropical climate.
[ترجمه گوگل]ماهها طول میکشد تا با آب و هوای گرمسیری خود را با زندگی سازگار کنید [ترجمه ترگمان]ماه ها طول می کشد تا acclimatize \/ تبدیل شدن به زندگی در آب و هوای استوایی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Runners had to acclimatize to the humid tropical conditions.
[ترجمه مصطفی] دونده ها باید به شرایط مرطوب گرمسیری خو بگیرند.
|
[ترجمه گوگل]دوندگان باید با شرایط مرطوب گرمسیری سازگار می شدند [ترجمه ترگمان]Runners باید به شرایط استوایی مرطوب acclimatize [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It takes him several months to acclimatize himself to working at night.
[ترجمه گوگل]چند ماه طول می کشد تا خود را با کار در شب وفق دهد [ترجمه ترگمان]چند ماه طول می کشد تا خودش را آزاد کند و شب ها کار کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. I believe they will quickly acclimatize.
[ترجمه گوگل]من معتقدم که آنها به سرعت خو می گیرند [ترجمه ترگمان]من معتقدم که به زودی acclimatize خواهند شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Arrive two days early in order to acclimatize.
[ترجمه گوگل]برای هماهنگی دو روز زودتر در محل حاضر شوید [ترجمه ترگمان]دو روز زودتر از موعد به acclimatize برسید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I found it hard to acclimatize myself to working at weekends.
[ترجمه گوگل]برای من سخت بود که خودم را با کار در تعطیلات آخر هفته سازگار کنم [ترجمه ترگمان]پیدا کردن خودم برای کار کردن در تعطیلات آخر هفته سخت بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. It takes many months to acclimatize to life in the tropics.
[ترجمه گوگل]ماه ها طول می کشد تا با زندگی در مناطق گرمسیری سازگار شود [ترجمه ترگمان]ماه ها طول می کشد تا به زندگی در مناطق استوایی تبدیل شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. We found it impossible to acclimatize ourselves to the new working conditions.
[ترجمه گوگل]ما غیرممکن بودیم که خودمان را با شرایط کاری جدید وفق دهیم [ترجمه ترگمان]ما آن را غیر ممکن یافتیم که خودمان را با شرایط کاری جدید وفق بدهیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. I had also managed to artificially acclimatize myself.
[ترجمه گوگل]من همچنین توانسته بودم خودم را به طور مصنوعی عادت دهم [ترجمه ترگمان]من هم به طور ساختگی خودم را به صورت مصنوعی درآورده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Individuals acclimatize to cold, for example, by adjusting physically, physiologically or psychologically following cold exposure.
[ترجمه گوگل]افراد با سرما سازگار می شوند، برای مثال، با سازگاری فیزیکی، فیزیولوژیکی یا روانی پس از قرار گرفتن در معرض سرما [ترجمه ترگمان]افراد مبتلا به سرماخوردگی، برای مثال، با تنظیم فیزیکی، فیزیولوژیکی و یا روانی بعد از قرار گرفتن سرما خوردگی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Those that were able to acclimatize might have survived long enough for hereditary processes to be invoked and adaptation to occur.
[ترجمه گوگل]آنهایی که قادر به سازگاری بودند ممکن است به اندازه کافی زنده بمانند تا فرآیندهای ارثی فراخوانی شود و سازگاری رخ دهد [ترجمه ترگمان]آن هایی که قادر به acclimatize بودند ممکن بود به حد کافی زنده بمانند تا فرآیندهای ارثی مورد استفاده قرار گیرند و تطبیق داده شود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. It took him several years to acclimatize himself to living in the countryside.
[ترجمه گوگل]چندین سال طول کشید تا او خود را با زندگی در روستاها وفق دهد [ترجمه ترگمان]چند سال طول کشید تا خود را وقف زندگی در ییلاقات کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. It is so sad cause we do not acclimatize ourself to the world of today.
[ترجمه گوگل]این بسیار غم انگیز است که ما خودمان را با دنیای امروز وفق نمی دهیم [ترجمه ترگمان]این به قدری غم انگیز است که ما نمی توانیم آن را به دنیای امروز برسانیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. By this reckoning, a flexible body learns to acclimatize to stresses.
[ترجمه گوگل]با این حساب، یک بدن انعطاف پذیر یاد می گیرد که با استرس ها سازگار شود [ترجمه ترگمان]با این حساب، بدن انعطاف پذیر یاد می گیرد که تنش را فشار دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
به آب و هوای جدید خو گرفتن (فعل)
acclimate, acclimatize
خو گرفتن (فعل)
acclimatize, get addicted, get accustomed, accustom, get the habit, habituate oneself
خو دادن (فعل)
addict, habituate, acclimatize, cultivate a habit, familiarize, wont
انگلیسی به انگلیسی
• adjust to a new environment; adapt oneself (also acclimatise) when you acclimatize to something, or acclimatize yourself to it, you become used to it.
پیشنهاد کاربران
عادت کردن
آمُخته شدن؛ مأنوس شدن؛ عادت دادن؛ آشنا ساختن و خو دادن ( اما نه تنها به آب و هوا که بیشترین استفاده از این لغت است بلکه شامل محیط؛ شرائط و غیره نیز می شود ) to adapt or become accustomed to a new climate, condition or environment. ( New Oxford American Dictionary ) ... [مشاهده متن کامل]
Example: 👇 The alternative to the “we're off!” approach of starting a play on the high - speed lane is the “slow immersion” approach, a way of acclimating the audience to the plot. Imagine a person calmly and deliberately lowering himself into cold water inch by inch, step by step, until his body is fully inured to the new environment. Slow immersion. * The Art & Craft of Playwriting - Jeffrey Hatcher. جایگزین شروع ناگهانی و ( آغاز هیجانیِ ) یک نمایش ( تئاتر ) در روی خط سرعت، �غوطه ور شدن آرام� است. این روش راهی برای آشنا ساختن ( خو دادن ) حضار ( تماشاچی ها ) با پیرنگ ( پلات یا طرح کلی ) داستان نمایش است. فردی را در نظر بگیرید که با آرامش و از روی عمد، قدم به قدم خود را در آب سرد فرو می برد تا زمانی که بدنش کاملاً به محیط جدید خو می گیرد. به این کار می گوییم �غوطه ور شدن آرام� * قطعه ی انتخابی: از کتاب �هنر و مهارت نمایشنامه نویسی، � اثر جِفری هَچِر
خوی دادن، آموخته کردن، حال و هوای. . . را بخشیدن، سیمای. . . را به. . . دادن.