abstract

/æbˈstrækt//ˈæbstrækt/

معنی: خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله، مطلق، انتزاعی، مجرد، صریح، غیر عملی، بیمسمی، عاری ازکیفیات واقعی، خشک، چکیدن، چکیده کردن، کش رفتن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، بردن، ربودن
معانی دیگر: غیر جسیم، برآهیخته، معنوی، غیر قابل لمس، خلاصه (کتاب یا مقاله)، مستخرجه، دزدیدن، زدن، اسم معنی (abstract noun)، (در مورد یادگیری یا فهم موضوع) مشکل، مبهم، سخت آموز، غامض، بغرنج، نظری، آرمانی، خیالی، خشک (در مقابل عملی)، (نقاشی) آبستره، منتزع کردن، تجرید کردن، خود را کنار کشیدن، دوری جستن، خلاصه کردن، تلخیص کردن، عاری ازکیفیات واقعی درمورد هنرهای ظریف نمودن، خلاصه ءکتاب

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: existing as something without material form or substance.
متضاد: concrete

- Love and beauty are abstract things.
[ترجمه اوستا] عشق و زیبایی چیزهای غیر قابل لمسی اند.
|
[ترجمه N.t] عشق و زیبایی غیر قابل لمس هستند
|
[ترجمه عبدالفرید] عشق و زیبایی، مقولاتی انتزاعی هستند.
|
[ترجمه امین] عشق و زیبای چیزهای خیالی هستند
|
[ترجمه Star] عشق و زیبایی چیزهای مفهومی هستند
|
[ترجمه mmad] عشق و زیبایی، انتزاعی هستند
|
[ترجمه احمد قربانی] عشق و زیبایی چیزهای انتزاعی هستند.
|
[ترجمه kamand] عشق و زیبایی ، پدیده هایی نسبی هستند .
|
[ترجمه mahdi.abc] عشق و زیبایی غیرقابل حس است
|
[ترجمه گوگل] عشق و زیبایی چیزهای انتزاعی هستند
[ترجمه ترگمان] عشق و زیبایی اشیا انتزاعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: formulated in the mind or in thought and not necessarily connected with what is real, proven, or tangible.
مترادف: theoretical
متضاد: practical
مشابه: hypothetical, intellectual, metaphysical, notional, transcendental

- The scientist's theory about how galaxies are formed is completely abstract.
[ترجمه عبدالفرید] تئوری دانشمند در مورد چگونگی شکل گیری کهکشان ها کاملاً نظری است.
|
[ترجمه گوگل] نظریه این دانشمند در مورد چگونگی تشکیل کهکشان ها کاملاً انتزاعی است
[ترجمه ترگمان] نظریه دانشمند در مورد چگونگی شکل گیری کهکشان ها به طور کامل انتزاعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She loves to lead the class in abstract discussion.
[ترجمه گوگل] او دوست دارد کلاس را در بحث انتزاعی رهبری کند
[ترجمه ترگمان] او دوست دارد کلاس را در بحث انتزاعی رهبری کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Freedom is an abstract concept.
[ترجمه گوگل] آزادی یک مفهوم انتزاعی است
[ترجمه ترگمان] آزادی یک مفهوم انتزاعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: hard to comprehend; abstruse.
مترادف: abstruse
متضاد: clear, simple
مشابه: difficult, esoteric, intellectual, obscure, recondite

- His writing is so abstract that it's hard for most people to follow.
[ترجمه عبدالفرید] نوشته های او به حدی انتزاعی است که درک آن برای بسیاری از مردم دشوار است.
|
[ترجمه Mrjn] نوشته ی او انقدر مبهم است که درک آن برای اکثر مردم دشوار است. ( abstractدرمورد فهمیدن به معنی:مبهم، سخت آموز است )
|
[ترجمه گوگل] نوشته های او به قدری انتزاعی است که برای اکثر مردم سخت است که آن را دنبال کنند
[ترجمه ترگمان] نوشتن او بسیار انتزاعی است و برای اکثر مردم دشوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: designating the idea of something without regard to a particular instance or object.
مشابه: conceptual, ideal, nonspecific, notional

- The setting of the novel is an abstract Paris, not the real Paris of the guidebooks.
[ترجمه گوگل] فضای رمان یک پاریس انتزاعی است، نه پاریس واقعی کتاب های راهنما
[ترجمه ترگمان] تنظیم رمان یک پاریس انتزاعی است، نه پاریس واقعی کتاب راهنما
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: theoretical; not practical or applied.
مترادف: theoretical
متضاد: applied, practical

- Mathematics is a more abstract science than engineering.
[ترجمه SomeoneZ] ریاضیات نسبت به مهندسی علم انتزاعی تری می باشد.
|
[ترجمه گوگل] ریاضیات علمی انتزاعی تر از مهندسی است
[ترجمه ترگمان] ریاضیات یک علم abstract از مهندسی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: depicting reality not as it appears to the senses of most people but in the way that an individual interprets it or wishes to suggest it; nonrepresentational.

- Much modern art is abstract.
[ترجمه SomeoneZ] هنر مدرن عمدتا انتزاعی است.
|
[ترجمه گوگل] بسیاری از هنرهای مدرن انتزاعی هستند
[ترجمه ترگمان] بسیاری از هنر مدرن انتزاعی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I like her abstract paintings better than her representational work.
[ترجمه SomeoneZ] من نقاشی های انتزاعی او را بیش از نقاشی های نمایشی اش دوست دارم.
|
[ترجمه گوگل] من نقاشی های انتزاعی او را بیشتر از کارهای بازنمایی او دوست دارم
[ترجمه ترگمان] من نقاشی های انتزاعی او را بهتر از کار her دوست دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
عبارات: in the abstract
(1) تعریف: a summary; synopsis.
مترادف: brief, pr�cis, summary, synopsis
متضاد: amplification
مشابه: abbreviation, aper�u, compendium, condensation, conspectus, epitome, outline, precis, r�sum�, recapitulation

- I didn't read the whole article but I read the abstract.
[ترجمه SomeoneZ] کل مقاله را نخواندم؛ اما چکیده ی آن را مطالعه کردم.
|
[ترجمه گوگل] من کل مقاله را نخوندم اما چکیده آن را خواندم
[ترجمه ترگمان] تمام مقاله را نخوانده بودم، اما the را خواندم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the concentration of the essential characteristics of something greater; essence.
مترادف: essence
متضاد: dilution
مشابه: concentration, extract, pith, quintessence, substance

(3) تعریف: something that is abstract or regarded apart from the concrete.
مشابه: concept, theory
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: abstracts, abstracting, abstracted
مشتقات: abstractly (adv.), abstractness (n.)
(1) تعریف: to draw away; remove.
مترادف: extract, isolate, separate
متضاد: insert, introduce
مشابه: detach, disjoin, dissociate, remove

- The teacher abstracted a few paragraphs from the long magazine article and used them for class discussion.
[ترجمه گوگل] معلم چند پاراگراف از مقاله طولانی مجله را چکیده و برای بحث در کلاس استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] معلم چند پاراگراف از مقاله بلند مجله مرور کرد و از آن ها برای بحث کلاس استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to attract the attention of; divert.
مترادف: distract, divert
مشابه: engross, preoccupy

- The crackling of the fire in the fireplace abstracted him for a moment.
[ترجمه گوگل] صدای ترقه آتش در شومینه برای لحظه ای او را انتزاع کرد
[ترجمه ترگمان] صدای ترق و تروق آتش بخاری دیواری را لحظه ای در بر گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to regard as an abstract quality or characteristic, without reference to a particular instance or object.
مشابه: conceptualize, idealize, intellectualize, prescind, speculate, theorize

(4) تعریف: to summarize.
مترادف: summarize, synopsize
مشابه: abbreviate, abridge, brief, compress, condense, digest, epitomize, outline, recapitulate, sketch, sum up

جمله های نمونه

1. abstract of account
(اقتصاد) خلاصه ی حساب،سیاهه

2. an abstract of his recent article
چکیده ی مقاله ی اخیر او

3. concrete and abstract noun
اسم ذات و اسم معنی

4. justice is an abstract word
عدالت واژه ای است انتزاعی

5. "honesty" and "whiteness" are abstract nouns
((امانت)) و ((سفیدی)) اسم معنی است.

6. I like dogs in the abstract, but I can't bear this one.
[ترجمه Mik] من سگ ها را در کل دوست دارم، اما این یکی را نمی توانم تحمل کنم.
|
[ترجمه گوگل]من به طور انتزاعی سگ ها را دوست دارم، اما نمی توانم این یکی را تحمل کنم
[ترجمه ترگمان]من سگ ها را خیلی دوست دارم، اما نمی توانم این یکی را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She tried to abstract my attention from my work.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد توجه من را از کارم منحرف کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد توجه مرا از کار خود منصرف کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. It's not a question of some abstract concept.
[ترجمه گوگل]بحث یک مفهوم انتزاعی نیست
[ترجمه ترگمان]این سوال یک مفهوم انتزاعی نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He is not in the least interested in abstract art.
[ترجمه گوگل]او کمترین علاقه ای به هنر انتزاعی ندارد
[ترجمه ترگمان]او کم ترین علاقه ای به هنر انتزاعی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Truth and beauty are abstract concepts.
[ترجمه گوگل]حقیقت و زیبایی مفاهیمی انتزاعی هستند
[ترجمه ترگمان]حقیقت و زیبایی مفاهیم انتزاعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Modern abstract art is outside my province.
[ترجمه گوگل]هنر انتزاعی مدرن خارج از استان من است
[ترجمه ترگمان]هنر انتزاعی مدرن در خارج از استان من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. It's possible to abstract the most important points from this long report.
[ترجمه Hashemi] تهیه چکیده مهمترین نکات این گزارش بلند میسر است.
|
[ترجمه گوگل]می توان مهمترین نکات را از این گزارش طولانی انتزاع کرد
[ترجمه ترگمان]برای چکیده مهم ترین نکات از این گزارش طولانی امکان پذیر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Legal questions rarely exist in the abstract; they are based on real cases.
[ترجمه گوگل]سؤالات حقوقی به ندرت به صورت انتزاعی وجود دارد آنها بر اساس موارد واقعی هستند
[ترجمه ترگمان]سوالات قانونی به ندرت در انتزاعی وجود دارند؛ آن ها براساس موارد واقعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I have difficulty dealing with the abstract - let's discuss particular cases.
[ترجمه گوگل]من در برخورد با چکیده مشکل دارم - بیایید موارد خاص را مورد بحث قرار دهیم
[ترجمه ترگمان]من در پرداختن به موارد خاص مشکل دارم - بیایید در مورد موارد خاص بحث کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I'm just talking in the abstract now.
[ترجمه گوگل]من الان فقط به صورت انتزاعی صحبت می کنم
[ترجمه ترگمان]من فقط دارم در مورد انتزاعی صحبت می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Human beings are the only creatures capable of abstract thought .
[ترجمه گوگل]انسانها تنها موجوداتی هستند که قادر به تفکر انتزاعی هستند
[ترجمه ترگمان]انسان ها تنها موجوداتی هستند که قادر به تفکر انتزاعی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His painting went through both representational and abstract periods.
[ترجمه گوگل]نقاشی او دو دوره بازنمایی و انتزاعی را پشت سر گذاشت
[ترجمه ترگمان]نقاشی او در دوره های نمایشی و انتزاعی قرار گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. In the exhibition, abstract paintings are juxtaposed with shocking photographs.
[ترجمه گوگل]در این نمایشگاه، نقاشی های انتزاعی با عکس های تکان دهنده کنار هم قرار گرفته اند
[ترجمه ترگمان]در این نمایشگاه، نقاشی های انتزاعی با عکس های تکان دهنده همراه هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خلاصه (اسم)
compendium, summary, short, abridgment, epitome, abstract, synopsis, substance, digest, compend, extract, adumbration, essence, review, condensation, upshot, sketch, gist, outline, resume, wrap-up

مجمل (اسم)
abridgment, abstract, synopsis

چکیده (اسم)
abstract, tabloid, ooze

جدا کردن (اسم)
abstract, partition

زبده (اسم)
compendium, abstract, elite, cream, prime, compend, extract

معنی (اسم)
abstract, meaning, sense, significance, implication, signification, point, reality, spirit, intent, innuendo, essence, idea, ideal, moral, peculiar charm

رساله (اسم)
precis, abstract, treatise, dissertation, tract, epistle, booklet, act, leaflet, brochure, enchiridion, handbook, rescript, textbook, tractate

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

انتزاعی (صفت)
abstract

مجرد (صفت)
abstract, single, immaterial, solitary, celibate, incorporeal, lone, discrete, barefooted, isolated, stripped, wifeless

صریح (صفت)
straight, abstract, definite, definitive, clear, explicit, express, frank, unequivocal, precise, open, punctual, clean-cut, clear-cut, perspicuous

غیر عملی (صفت)
abstract, impractical, impracticable, infeasible, impossible, inoperative, unpractical, inexecutable, irrealizable

بی مسما (صفت)
abstract

عاری از کیفیات واقعی (صفت)
abstract, inconcrete

خشک (صفت)
barren, abstract, dry, arid, withered, waterless, hollow, sere, thirsty, droughty, jejune, severe, sec, brut, husky

چکیدن (فعل)
drop, abstract, ooze, drip, trickle, dribble, fall, lave, plash

چکیده کردن (فعل)
abstract

کش رفتن (فعل)
filch, abstract, swipe, pilfer, snitch, cabbage, gloom, nip, prig, palm, snook, snip

تجزیه کردن (فعل)
liberate, abstract, decompose, break down, parse, analyze, dismember, anatomize, comminute, dialyze, disembody, prescind, sequestrate

جوهر گرفتن از (فعل)
abstract

بردن (فعل)
snatch, remove, bear, abstract, take, win, take away, carry, convey, conduct, propel, lead, steer, pack, transport, drive, port

ربودن (فعل)
abduct, hijack, snatch, rob, steal, grab, abstract, get, usurp, bag, ravish, hook, subduct, purloin, reave, shanghai, suck in

تخصصی

[شیمی] چکیده، مجرد، انتزاعی، تجریدی، مجزا کردن
[سینما] حالت های آبستره
[کامپیوتر] چکیده . - خلاصه . چکیده . انتزاعی . خلاصه ای از سند یا فایل مثلا در برنامه نویسی جاوا یک فایل جار حاوی فایلهای نوع کلاس همراه با یک چکیده رمزی است . ارتباط چندانی به مثال مشخص قبلی نداشتن . مثلا یک نوع داده انتزاعی . داده ایست که دقیقا هیج ارتباطی به معماری کامپیوتر ندارد . اما برای تامین اهداف برنامه . برنامه نویس آن را تعریف می کند . جاوا یک کلاس داده وقتی به صورت انتزاعی تعریف می شود که هیچ نوع داده یا روشی مخصوص آن کلاس از داده وجود نداشته باشد . اما این نوع داده های انتزاعی . به عنوان فوق کلاس برای سایر کلاسها خواهند بود . کلاس انتزاعی را نمی توان با مثال بیان کرد اما سایر کلاسها می توانند آن را بسط و توسعه ددهند
[برق و الکترونیک] خلاصه
[ریاضیات] مجرد، انتزاعی، مطلق، غیر محسوس، غیر مجسم، برآهیخته، آهنجیده

انگلیسی به انگلیسی

• summary, synopsis; essence; something that is not concrete, something that is abstract
remove, take away; steal; theorize, conceptualize; summarize, simplify
intangible, unconnected to concrete reality; theoretical, not practical; unconnected to a specific instance or example; difficult to understand
an abstract idea or argument is based on general ideas rather than on particular things and events.
abstract works of art use shapes and colours rather than representing people or things.
an abstract noun describes a quality or idea rather than a physical object.
an abstract of an article or speech is a short piece of writing that summarizes the main points of it.
if you abstract information from an article or other piece of writing, you make a summary of the main points in it.

پیشنهاد کاربران

انتزاعی
بَرآهیختن
( Barāhixtan )
انتزاعی ( یک نوع سبک هنری ) ، تجریدی، مطلق ( عدد )
ربودن، بردن، کش رفتن، خلاصه کردن، چکیده کردن، جداکردن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، عاری ازکیفیات واقعی ( در مورد هنرهای ظریف ) نمودن
خلاصه، مجمل، خلاصه ءکتاب، مجرد، مطلق، خیالی، غیرعملی، بی مسمی، خشک، صریح، زبده، انتزاعی، ( اسم ) معنی، کامپیوتر: چکیده، عمران: فهرست خلاصه برآورد، قانون فقه: انتزاعی، شیمی: مجزا کردن، روانشناسی: انتزاعی، بازرگانی: مطلق
...
[مشاهده متن کامل]

مفهومی، انتزاعی، اسم هایی که شی قابل حس نباشند بلکه صرفا یک مفهوم یا یک ایده باشند مثل:
love, heat, courage, hope, beauty, honesty, justice, freedom, gratitude, etc.
مخالفش میشه concrete.
این قسمت کوتاهی از متن است که مفاد اصلی و مهم مقاله، پایان نامه یا کتاب رو به طور خلاصه توضیح می دهد.
ابتدا به abstract نگاه می کنید تا فهمیدین که مضمون کلّی این مقاله یا کتاب چیه. خب اگه abstract جذاب بود، بعد ممکنه تصمیم بگیرید که بقیه متن رو هم بخونید!
منبع CHATGPT4. 00
Abstract به معنی خلاصه متشکل از Abs tract
Abs میشه شکم ( تکه )
Tract میشه وسعت اندازه کشش
انتزاعی، آبستره
1. استخراج کردن، جدا کردن ( مواد )
2. دزدیدن، زدن، کش رفتن
3. انتزاع کردن، تجرید کردن ( مفاهیم )
4. خلاصه کردن، چکیده نویسی
5. کنار کشیدن از، دوری گزیدن از
در حالت صفت:
1. انتزاعی، مجرّد
...
[مشاهده متن کامل]

2. نظری، عام
در حالت اسم:
1. خلاصه، کوتاه شده، چکیده
2. نقاشیِ آبستره، اثرِ آبستره
3. فکرِ مجرد، اندیشه انتزاعی
in the abstract
بطور نظری، بطور مجرّد
abstract art
هنرِ انتزاعی، هنرِ آبستره

انتزاعی ( یک نوع سبک هنری ) ، تجریدی، مطلق ( عدد )
ربودن، بردن، کش رفتن، خلاصه کردن، چکیده کردن، جداکردن، تجزیه کردن، جوهرگرفتن از، عاری ازکیفیات واقعی ( در مورد هنرهای ظریف ) نمودن
خلاصه، مجمل، خلاصه ءکتاب، مجرد، مطلق، خیالی، غیرعملی، بی مسمی، خشک، صریح، زبده، انتزاعی، ( اسم ) معنی، کامپیوتر: چکیده، عمران: فهرست خلاصه برآورد
...
[مشاهده متن کامل]

تلخیص و اقتباس هم معنا میده
انتزاعی ( متضاد عینی )
برای بیان بهتر این واژه یک مثال میزنم تا بهتر معنایش را درک کنید
Nouns can name things as concrete as sand and wood and as abstract as freedom and justice
اسم ها می توانند چیزهایی را عینی مانند شن و چوب و انتزاعی مانند آزادی و عدالت نام ببرند
...
[مشاهده متن کامل]

🔻حالا فرق عینی و انتزاعی چیه ؟
✅ یک کودک مفاهیم عینی مانند شن ، چوب ، درخت ، خرما و هر چیزی که بشه نشونش داد رو به راحتی درک می کنه چون اونها رو دیده اما مفاهیم انتزاعی مانند آزادی و عدالت رو نمیتونه بفهمه چون نشون دادنی نیست و باید اون ها رو تصور کنه

abstract: انتزاعی
element that can be called abstract: المان ها/ عناصری که می توان آنها را نامید انتزاعی
ظاهری
Abstract Noun اسم معنی
( فلسفه )
مجرّد از مادّه
انتزاعی
درآمد
abstract ( روان‏شناسی )
واژه مصوب: انتزاعی
تعریف: ویژگی هایی از اشیا و رویدادها و پدیده ها که مستقل از آنها در نظر گرفته می شوند
ناملموس
جدا کردن سوا کردن مجزا کردن انتزاع کردن ( فعل )
آهنجیدن=انتزاع کردن=abstract
آهنجش=انتزاع=abstraction
آهنجیدگی=انتزاعی بودن ( تجرید ) =abstractness
آهنجش گرا=انتزاع گرا=abstractionist
آهنجش گرایی=انتزاع گرایی=abstractionism
آهنجیده=انتزاعی=abstracted
انتزاعی ( کامپیوتر، برنامه نویسی )
برای صفت آدم یا شخص باشه:
میتونه معنی *خشک و جدی* بده
دوری جستن
آهَنجیده برابر abstract
از بُنِ آهنج با اسم مصدر آهَنجِش و مصدر آهنجیدن
هر چیزی که تنها بتواند در ذهن وجود داشته باشد نه در جهان واقعی را آهنجیده، انتزاعی یا مجرد ( در عربی ) ، abstract در انگلیسی می گویند. واژگان نزدیک و نادقیق به آن: چکیده، معنوی، مفهوم ابتدایی، ناگیتیک، نامادی.
...
[مشاهده متن کامل]

هر زمانی که بگرتِی ( =کانسپت ) آهنجیده در جهان واقعی هست، نمود یا وجود پیدا کند، آن چیز دیگر concrete است.
نمونه:
جانور ( حیوان ) آهنجیده است زیرا در جهان نمود ندارد ولی آدم، سگ، گربه گرچه جانور اَند ولی آهنجیده نیستند زیرا آدم، سگ، گربه . . . در جهان خارجی نمود دارند. آدم، سگ، گربه بگرت های concrete اَستند. اگر شما از آدم، سگ، گربه و مابقی جانوران چکیده گیری کنید تنها چیزی که می ماند بگرتِ جانور است.
نمونه ۲: رنگ آهنجیده است ولی آبی سرخ سبز آهنجیده نیستند . زیرا هرگاه شما بخواهید به کودکی رنگ را یاد بدهید نمیتوانید چیزی را به کودک نشان دهید بگوید این رنگ است، شما میگوید: �این رنگ آبی است، این سبز است، این قرمز است. . . و کودک از تمام آن رنگها چکیده میگیرید و میفهمد همه ی آنها گونه ای از رنگ هستند.
پ ن:
۱ - اَمبَس = concrete را در تارگاه دکتر حیدر ملایری پیدا کردم.
۲ - برخی concrete را غیر انتزاعی یا واقعی ترجمه کردند که کار اشتباهیست، به مانند این است که بد را ناخوب بگویم که درست نیست، ناخوب بودن به چِم خوب نبودن است و بد بودن را نمی رساند.

غیر قابل لمس ، چیزی که واقعی نیست و فقط در ذهن است ، انتزاعی
مجازی
خیال پردازانه
Abstract ideas exist as thoughts in the mind, not physical objects or real events and actions
چکیده

طرح و نقش انتزاعی یا غیر واقعی

انتزاعی، غیر جسیم، معنوی
Not like a real thing
About an idea , not a real thing
ناب، خیالی
Abstract artهنر انتزاعی
چکیده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٦)

بپرس