absolute

/ˈæbsəˌluːt//ˈæbsəluːt/

معنی: دایره نا محدود، مطلق، کامل، قطعی، خالص، مستقل، استبدادی، غیر مشروط، ازاد از قیود فکری، خود رای
معانی دیگر: محض، راستینه، بی چون و چرا، تمام عیار، تام، نامخلوط، خودکامه، قادر مطلق، مستبد، واثق، بی شبهه، مسلم، (حقوق) بدون قید و شرط، قاطع، (فیزیک) مطلق، هر چیز مطلق یا کامل، غیرمقید، ناوابسته، مجرد، در هندسه فضایی اقلیدس دایره نامحدود

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: precise, exact.
مترادف: complete, entire, perfect, total, utter
متضاد: partial
مشابه: categorical, clear, consummate, exact, outright, plenary, precise, pure, stark, thorough, thoroughgoing, very

- The results of the two experiments were in absolute agreement.
[ترجمه پوریا] نتایج دو آزمایش با یکدیگر صدق می کردند
|
[ترجمه پوریا] نتیجه دو آزمایش کاملا یکسان است
|
[ترجمه 🦥Moonlight] نتایج دو آزمایش کاملا باهم مطابقت داشتند
|
[ترجمه گوگل] نتایج دو آزمایش کاملاً مطابقت داشت
[ترجمه ترگمان] نتایج دو آزمایش در توافق مطلق بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: free of restrictions or limits.
مترادف: autocratic, infinite, plenary, unconditional, unlimited, unqualified, utter
متضاد: conditional, dependent, limited, qualified
مشابه: all-out, arbitrary, arrant, blank, categorical, complete, despotic, dictatorial, free, implicit, positive, radical, sovereign, strict, total, unbounded, unconditioned, unrestrained

- The general had absolute authority to make this kind of decision.
[ترجمه گوگل] ژنرال برای این نوع تصمیم گیری اختیار مطلق داشت
[ترجمه ترگمان] ژنرال اختیار مطلق داشت که این نوع تصمیم را بگیرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: unadulterated; pure.
مترادف: pure, sheer, unadulterated
متضاد: mixed
مشابه: arrant, complete, downright, out-and-out, outright, plain, positive, straight-out, thorough, thoroughgoing, unalloyed

- He stared at her in absolute astonishment.
[ترجمه عبدالفرید] او ( مذکر ) در اوج ناباوری به او ( مونث ) خیره شد.
|
[ترجمه گوگل] با حیرت مطلق به او خیره شد
[ترجمه ترگمان] با ناباوری به او خیره شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: free of any external standard; not relative.
متضاد: comparative, flexible, relative
مشابه: bare, categorical, fundamental, independent, inherent, innate, intrinsic, perfect, positive, true, ultimate, very

- Is there an absolute truth?
[ترجمه گوگل] آیا حقیقت مطلق وجود دارد؟
[ترجمه ترگمان] آیا حقیقت محض است؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: unquestionable; positive.
مترادف: complete, indisputable, indubitable, outright, sure, undeniable, unequivocal, unmitigated, unqualified, unquestionable
متضاد: questionable
مشابه: axiomatic, categorical, certain, clear, decided, definite, downright, flat, irrefutable, positive, unambiguous, undoubted

- She gave her answer with absolute certainty.
[ترجمه عبدالفرید] او ( مونث ) پاسخ خود را با اطمینان کامل داد.
|
[ترجمه گوگل] او با اطمینان کامل پاسخ خود را داد
[ترجمه ترگمان] با اطمینان کامل جوابش را داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in grammar, syntactically independent, or nearly so, as "the weather being chilly" in the sentence "The weather being chilly, we stayed home."
مشابه: independent, subordinate

- an absolute clause
[ترجمه گوگل] یک بند مطلق
[ترجمه ترگمان] یک شرط کاملا مطلق
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- an absolute construction
[ترجمه گوگل] یک ساخت مطلق
[ترجمه ترگمان] یک ساختمان کامل
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: absoluteness (n.)
• : تعریف: something that is free from any external standard of existence or definition.
متضاد: relative
مشابه: ultimate

- In creating art, there are no absolutes.
[ترجمه امیر] در خلق هنر، هیچ محدودیتی وجود ندارد
|
[ترجمه گوگل] در خلق هنر مطلق وجود ندارد
[ترجمه ترگمان] در آفرینش هنری، absolutes وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. absolute alcohol
الکل خالص

2. absolute certainty
اطمینان صد در صد

3. absolute monarchy
سلطنت مطلقه

4. absolute ownership
مالکیت مطلق

5. absolute power corrupts absolutely
قدرت کامل،کاملا فاسد می کند

6. absolute ruler
حکمران خود رای

7. absolute silence
سکوت محض

8. absolute value
قدر مطلق

9. absolute zero
صفر مطلق

10. (h. adams) absolute liberty is the absence of restraints
آزادی مطلق عبارت است از نبودن محدودیت.

11. an absolute lie
دروغ محض

12. decree absolute
(حقوق) طلاق باین

13. provincial life invested absolute power in the head of the family
زندگی در شهرستان هارئیس خانواده را دارای اختیارات تام می کرد.

14. the queen wielded absolute power
ملکه قدرت مطلق را در دست داشت.

15. power corrupts, and absolute power corrupts absolutely
قدرت فاسد می کند و قدرت مطلق مطلقا فاسد می کند

16. . . . shall remain in absolute ignorance for ever
. . . در جهل مرکب ابدالدهر بماند

17. his master is an absolute donkey
ارباب او یک خر تمام عیار است !

18. the many gradations between absolute good and bad
مدارج مختلف بین خوبی و بدی مطلق

19. my life with her was absolute hell
زندگی من با آن زن جهنم به تمام معنی بود.

20. we listened to him in absolute disbelief
با ناباوری کامل به حرف های او گوش کردیم.

21. words must be defined with absolute precision
واژه ها را باید با دقت تمام معنی کرد.

22. Motion is absolute while stagnation is relative.
[ترجمه گوگل]حرکت مطلق است در حالی که رکود نسبی است
[ترجمه ترگمان]حرکت در زمانی که رکود نسبی است، مطلق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. I can offer you £20 but that's my absolute limit.
[ترجمه گوگل]من می توانم 20 پوند به شما پیشنهاد بدهم اما این حد مطلق من است
[ترجمه ترگمان]من می توانم ۲۰ پوند به شما پیشنهاد کنم، اما این حد قطعی من است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. I have absolute faith in her judgment.
[ترجمه گوگل]من به قضاوت او ایمان کامل دارم
[ترجمه ترگمان]من کاملا به قضاوت او ایمان دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

25. The school governors have absolute discretion over which pupils they admit.
[ترجمه گوگل]مدیران مدارس در مورد پذیرش دانش‌آموزان اختیار مطلق دارند
[ترجمه ترگمان]مدیران مدرسه باید احتیاط مطلق خود را نسبت به آن ها ثابت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. There's no absolute requirement to disclose your age.
[ترجمه گوگل]هیچ الزام مطلقی برای افشای سن شما وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ الزام مطلقی برای فاش کردن سن شما وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. It's not really suited to absolute beginners.
[ترجمه گوگل]واقعاً برای مبتدیان مطلق مناسب نیست
[ترجمه ترگمان]این واقعا برای مبتدیان خوب مناسب نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The first year of the course was an absolute doddle.
[ترجمه 🦥Moonlight] سال اول دوره ( آموزشی ) ، کاملا آسان بود
|
[ترجمه گوگل]سال اول دوره یک doddle مطلق بود
[ترجمه ترگمان]اولین سال این دوره، doddle مطلق بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. I have told them with absolute certainty there'll be no change of policy.
[ترجمه گوگل]من با اطمینان کامل به آنها گفته ام که تغییری در سیاست ایجاد نخواهد شد
[ترجمه ترگمان]با اطمینان کامل به آن ها گفتم که هیچ تغییری در کار نخواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. Ending the fighting must be the absolute priority, the litmus test of the agreements' validity.
[ترجمه گوگل]پایان دادن به جنگ باید اولویت مطلق باشد، آزمون تورنسل اعتبار توافقات
[ترجمه ترگمان]پایان دادن به جنگ باید اولویت مطلق، آزمایش litmus اعتبار توافقنامه ها باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

دایره نامحدود (اسم)
absolute

مطلق (صفت)
abstract, absolute, utter, sheer, total, full, independent, unconditional, unconditioned, slick, unlimited, categorical, implicit, downright, arbitrary, despotic, categoric, unrestrained, plenipotentiary, thetic, thetical

کامل (صفت)
main, large, absolute, total, full, perfect, complete, thorough, exact, mature, whole, plenary, stark, orbicular, culminant, unabridged, intact, exhaustive, full-blown, full-fledged, unqualified, integral, unmitigated

قطعی (صفت)
absolute, decisive, definite, definitive, certain, final, unconditional, critical, decretive, decretory, positive, categorical, sure, last, categoric, conclusive, deterministic, trenchant, decided, magistral, terminative, peremptory, uncompromising, irrevocable

خالص (صفت)
absolute, sheer, net, pure, genuine, solid, sincere, downright, heartfelt, veridical, virginal, unmixed, simon-pure, unalloyed, unadulterated

مستقل (صفت)
absolute, independent, autonomous, free, non-aligned, self-determining, self-governing

استبدادی (صفت)
absolute, autocratic, reactionary

غیر مشروط (صفت)
absolute, unconditional, unconditioned

ازاد از قیود فکری (صفت)
absolute

خود رای (صفت)
absolute, opinionated, overconfident, wayward, presumptuous, headstrong, obstinate, arrogant, assuming, presuming, willful, froward, peremptory, overweening, self-assertive, self-opinionated, self-assured, self-confident

تخصصی

[شیمی] مطلق
[سینما] فیلم مطلق
[عمران و معماری] مطلق
[برق و الکترونیک] مطلق
[مهندسی گاز] مطلق
[ریاضیات] مطلق
[پلیمر] مطلق

انگلیسی به انگلیسی

• something definite, something absolute
complete, perfect; pure; unlimited; definite, positive; not relative
absolute means total and complete.
you use absolute to emphasize what you are saying.
an absolute ruler has complete power and authority over his or her country.
absolute rules and principles are believed to be true or right for all situations. attributive adjective here but can also be used as a count noun. e.g. ...rigid absolutes, such as `divorce is always wrong'.

پیشنهاد کاربران

کلیدواژه ی absolute ؛
فلسفه ی کلیدواژه ی absolute تحت عنوان مطلق، به یک فضا و یک مقوله ی ایزوله شده و محصور اشاره دارد که جریانی لطیف از مفاهیم در اون نهفته باشد بدین صورت که اگر سخن کلمه را گوش کنیم به ذهنمان مفهومِ سیلینگ و آببندی خواهد رسید
...
[مشاهده متن کامل]

حالا چطور یک چنین مفهومی در دل این کلمه وجود دارد. بدین صورت که کلمه ی آب و سول در این کانسپت کلامی وجود دارد. کلمه ی سول با توجه به ذات حرف ( و ) که نمایانگر یک جریان و ذات حرف ( ل ) که لطیف بودن این جریان را نشان می دهد به مفهوم یک سیالی که در یک فضا گنجانده و در عین حال جریان داشته باشد مفهوم می رساند. حالا اگر مجدد تفسیر کلمه ی سول را از طریق قانون کلمات واکاوی کنیم، حرف ( ل ) در کلمه سول قابل تبدیل شدن به حرف ( ر ) است. یعنی سور و سرایت آب به یک سیستم جهت ایجاد زیست تحت عنوان آبسور. با همین تفسیر اگر به پیش برویم و از طریق قانون حذف و اضافه در دریای واژگان به کلمه سول نظر کنیم کلمه ی سولاخ یا سوراخ قابل رؤیت خواهد شد. ذات حرف ( خ ) یک ذات خرامان و خراش گونه و فیزیکی را به ما در این کلمه نشان می دهد. یعنی یک فضای سیلینگ و سیل شده و سالم مثل سیلو و سالن و سیلندر را که در آن رخنه ای ایجاد شده باشد و سیال از آن فضای بسته به فضای بیرون سرایت کند.
اصطلاح کلمه سال نیز که برای زمان بندی در تقویم استفاده می شود مرتبط با همین مفهوم ولی در یک جایگاه کاربردی دیگر در حال استفاده می باشد.
یا اصطلاح یخچال آبسال در یک جایگاه کاربردی دیگر نیز ارتباط مستقیم با مفهوم کلمه ی absolute دارد.
یا اصطلاح سولاردام که مرتبط با تابش امواج در یک فضای بسته می باشد نیز مُؤَیّد این توضیح و تفسیر می باشد.
به طور خلاصه اگر کلمه ی absolute را در یک تعریف ساده بیان کنیم یعنی یک مفهوم تمام و کمال نهفته در یک سلول و یا یک قانون و یک مقوله ی ثابت شده و کامل و مطلق و در عین حال محفوظ.
چنانچه حقیقت این کلمه را در عالم واقع و در دل طبیعت بررسی کنیم به زوایای بسیار گسترده ای در عالم علم خواهیم رسید که پرده های علوم از این طریق نیز امکان کنار زدن به روی چشممان وجود خواهد داشت.

کامل مطلق
مطلق ( کامل )
absolute genitiv: اضافه مطلق
⚫ ( زبان ما درحال گذار به واژه های درست و گاه تازه است )

⚫ واژه ی برنهاده: مطلق

⚫ نگارش به خط لاتین: Motlağ

⚫ همه ی پیشنهادها برابرنهاده های یک یا چندیِک از اینها اند:
فرهنگستان زبان و ادب، پارسی انجمن، بازدیسان پارسی، دکتر حیدری ملایری، دکتر حسابی، دکتر ادیبسلطانی
...
[مشاهده متن کامل]


⚫ سایِن ها ( nuances ) را باهم جابجا نشناسیم.

نامحدود
مطلق
مثال: The ruler had absolute power over the kingdom.
حاکم قدرت مطلق را بر پادشاهی داشت.
1. کامل، تمام عیار
2. نامحدود ( قدرت ) ؛ مستبد، خودرأی، خودکامه ( حاکم )
3. بدونِ قید و شرط
4. مطلق، محض
5. مسلم، قطعی
6. وجودِ مطلق، ذاتِ مطلق
7. اصلِ مسلم
absolute majority
اکثریتِ مطلق
absolute zero
صفرِ مطلق
absolute value
قدرِ مطلق ( در ریاضی )
کامل، خالص، صد درصد، مطلق
تمام و کمال
حقوق:
Absolute liability:مسئولیت مطلق
دیکشنری لانگمن: مطلق _ تمام عیار
e. g. Absolute Ben Ten
بن تن تمام عیار
As an adjectiv
بعنوان صفت
1:complete or total:
کامل_تام
I have absolute confidence in her.
من اطمینان کامل بهش دارم.
We don’t know with absolute certainty that the project will succeed.
...
[مشاهده متن کامل]

ما با اطمینان کامل نمی دانیم که پروژه موفق خواهد شد.
2. [only before noun] especially British English informal used to emphasize your opinion about something or someone:
فقط قبل از اسم میاد. برای انگلیسی بریتیش و غیررسمی
برای تأکید بر نظر شما در مورد چیزی یا شخصی استفاده می شود:
How did you do that? You’re an absolute genius.
چطور این کار را کردید؟ شما یک نابغه تمام عیارید ( واقعا نابغه اید )
That meal last night cost an absolute fortune.
وعده غذایی دیشب خیلی گرون شد. ( واقعا خدا تومن بود )
3. definite and not likely to change:
قطعی
We need absolute proof that he took the money.
ما به مدرک قطعی نیاز داریم که او پول را گرفته است.
4. not restricted or limited:
مطلق
an absolute monarch
پادشاهی مطلق
Parents used to have absolute power over their children.
در گذشته والدین بر فرزندان خود قدرت مطلق داشتند.
5. true, correct, and not changing in any situation:
درست، صحیح و بدون تغییر در هیچ شرایطی ( مسلم ) :
You have an absolute right to refuse medical treatment.
�شما حق مسلم دارید که از درمان پزشکی امتناع کنید.
6. in absolute terms measured by itself, not in comparison with other things:
به نسبت با خود یا در مقایسه با خود اندازه گیری می شود، نه در مقایسه با چیزهای دیگر:
In absolute terms wages have risen, but not in comparison with the cost of living
به نسبت خود دستمزدها افزایش یافته است، اما نه در مقایسه با هزینه زندگی.

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : absolute / absolutism / absolutist
✅️ صفت ( adjective ) : absolute / absolutist
✅️ قید ( adverb ) : absolutely
کامل
( فلسفه )
مطلق
مطلق
استاندارد
محدودیت
As a noun:
1.
a value or principle which is regarded as universally valid
( ارزش ها ، قواعد و اصولی که در کل جهان معتبر اند )
اصول/قواعد/ارزش های مطلق - محض - مسلم - قطعی . . .
...
[مشاهده متن کامل]

There are certain absolutes Mr. Spock and one of them is the right of humanoids to a free and unchained environment.
Star Trek TOS
2.
something that exists without being dependent on anything else
هر چیز مستقل و بی نیاز و مطلق
وجود مطلق
3.
God
خداوندگار

absolute response: جواب غیرعادی
تام
مطلق ، دائم
I will not take him away from you
He will be absolute to you and me
من او را ازشما دور نمیکنم
او مطلق به شما و من خواهد بود
complete or true
کامل یا درست
ریاضی: قدر مطلق
مستبد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٦)

بپرس