اسم ( noun )
• (1) تعریف: the state or condition of being away or not present.
• متضاد: attendance, presence
• مشابه: absenteeism, leave, nonattendance, truancy
• متضاد: attendance, presence
• مشابه: absenteeism, leave, nonattendance, truancy
- You will have a substitute teacher during my absence.
[ترجمه گوگل] در زمان غیبت من معلم جایگزین خواهید داشت
[ترجمه ترگمان] شما در غیاب من یک معلم جایگزین خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] شما در غیاب من یک معلم جایگزین خواهید داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a length of time of being away.
• مشابه: leave
• مشابه: leave
- After a six-month absence, she went back to work with renewed energy.
[ترجمه 🦥Moonlight] پس از شش ماه غیبت ، او با انرژی تجدید شده سر کار برگشت|
[ترجمه Mr hash] پس از شش ماه غیبت او با انرژی مضاعف به کارش بازگشت|
[ترجمه گوگل] پس از شش ماه غیبت، او با انرژی دوباره به سر کار بازگشت[ترجمه ترگمان] پس از شش ماه غیبت، دوباره با انرژی تجدید قوا به کار خود ادامه داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the state of not having; lack.
• مترادف: lack
• مشابه: dearth, need, vacuity, want
• مترادف: lack
• مشابه: dearth, need, vacuity, want
- There was an absence of luxury in those lean times.
[ترجمه گوگل] در آن دوران ناب، غیبت از تجمل وجود داشت
[ترجمه ترگمان] در آن دوران ناب، تجمل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] در آن دوران ناب، تجمل نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید