above

/əˈbəv//əˈbʌv/

معنی: نام برده، واقع در بالا، بالاتر، مافوق، بالاتر، در بالا، قسمت بالا، برتر، فوق، بالای، فراز، بالای سر، مافوق
معانی دیگر: بالاسر، جهان باقی، بهشت، آسمان، طبقه ی بالا، اشکوب بالا، در بخش فوقانی، بیشتر، متجاوز از، ارشد، (معمولا با: the) در (سطرهای) بالا، فوق الذکر، سابق الذکر، مذکوردرفوق

بررسی کلمه

حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: at or to a higher place than.
متضاد: below, beneath

- The plane is flying above the clouds.
[ترجمه پارميدا گرمرودي] یک هواپیما بالاتر از ابر ها پرواز میکند
|
[ترجمه رسول جعفرزاده] هواپیما بالاتر از ابر ها پرواز میکند
|
[ترجمه محمد م] هواپیما بالاتر از ابرها در حال پرواز است .
|
[ترجمه حسین] یک هواپیما بالاتر از از ابر ها الان پرواز میکند.
|
[ترجمه Maedeh] هواپیمایی فراتر از ابر ها در حال پرواز است
|
[ترجمه Doctor] یک هواپیما درحال پرواز بر فراز ابر ها یا بالای ابر ها است
|
[ترجمه زهرا] هواپیما در بالای ابرها در حال پرواز است
|
[ترجمه اوژنی اون"] هواپیما بالاتر/فراتر ابرها پرواز میکند
|
[ترجمه گوگل] هواپیما بر فراز ابرها پرواز می کند
[ترجمه ترگمان] هواپیما بالای ابرها پرواز می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: higher than, in rank, level, number, or quality.
متضاد: below, beneath, under

- You need to score above 75 per cent to pass.
[ترجمه Maedeh] شما برای پاس کردن نیاز به 75 درصد نمره را دارید
|
[ترجمه محمد حسین] شما برای پاس کردن نیاز دارید که بیش از ۷۵ درصد نمره بیاورید.
|
[ترجمه اوژنی اون"] تو نیاز داری برای قبول شدن بالای ۷۵٪ نمیره بیاری تا قبول شی
|
[ترجمه Neda] برای قبولی باید نمره بالاتر از 75 درصد بگیرید
|
[ترجمه گوگل] برای قبولی باید امتیاز بالاتر از 75 درصد کسب کنید
[ترجمه ترگمان] شما نیاز دارید که بیش از ۷۵ درصد از آن عبور کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The temperature was above zero.
[ترجمه Ali] دما بالای صفر بود
|
[ترجمه گوگل] دما بالای صفر بود
[ترجمه ترگمان] دمای هوا بالاتر از صفر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A major is above a captain.
[ترجمه گوگل] یک سرگرد بالاتر از یک کاپیتان است
[ترجمه ترگمان] سرگرد از فرمانده بالاتر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: not willing or able to lower one's standards for.
متضاد: below, beneath

- She is above such behavior.
[ترجمه Behzad] اوبرتر از چنین رفتاریست
|
[ترجمه گوگل] او بالاتر از چنین رفتاری است
[ترجمه ترگمان] او بالاتر از این رفتار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
قید ( adverb )
(1) تعریف: at or to a higher place.
متضاد: below, beneath, under
مشابه: aloft

- Hang one picture there and the other above.
[ترجمه محمدرضا] یک عکس رو اونجا اویزون کن و دیگری رو بالاتر
|
[ترجمه Anisa] یک عکس رو اونجا آویزون کن و بقیه رو بالاتر
|
[ترجمه گوگل] یک عکس را در آنجا و دیگری را در بالا آویزان کنید
[ترجمه ترگمان] یه عکس اونجا و اون طرف رو نگاه کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: at or to a higher rank or level.
متضاد: below, beneath, under

- The temperature is set for below freezing and is never allowed to go above.
[ترجمه گوگل] درجه حرارت زیر انجماد تنظیم شده است و هرگز مجاز نیست که بالاتر از آن برود
[ترجمه ترگمان] دمای زیر صفر است و هرگز مجاز به بالا رفتن نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in an earlier place in a book or other piece of writing.
متضاد: below

- That fact was mentioned above.
[ترجمه Mm] آن حقیقت، بالا ذکر شده بود
|
[ترجمه گوگل] این واقعیت در بالا ذکر شد
[ترجمه ترگمان] این حقیقت در آن مورد ذکر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: appearing earlier in the same text.
متضاد: following

- The above paragraph is where we are given that information.
[ترجمه سید وحید] پاراکراف بالا جایی است که این اطلاعات را به ما میدهد
|
[ترجمه گوگل] پاراگراف بالا جایی است که این اطلاعات به ما داده می شود
[ترجمه ترگمان] پاراگراف بالا جایی است که ما به آن اطلاعات داده می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: that which is above.
متضاد: following

- Note the above for explanation.
[ترجمه گوگل] برای توضیح به موارد بالا توجه کنید
[ترجمه ترگمان] نکته بالا برای توضیح را یادداشت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the person or persons mentioned earlier, as in a list or enumeration.

- The above will not be allowed to go.
[ترجمه الهام] نامبرده اجازه رفتن نخواهد داشت
|
[ترجمه گوگل] موارد فوق مجاز به رفتن نخواهد بود
[ترجمه ترگمان] به بالا اجازه رفتن داده نخواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. above (or below) the salt
در صدر میز (یا در پایین میز)،در مقام شامخ (یا در مقام پایین)

2. above all
از همه مهم تر،مافوق همه

3. above average
بالاتر از میانگین،بالاتر از حد متوسط

4. above board
بی غل و غش،آشکار و قانونی،بی شیله پیله

5. above suspicion
شرافتمند،سوظن ناپذیر

6. the above is the owner of the horse
شخص نامبرده مالک آن اسب است.

7. akbar married above his station
اکبر با از خودش بالاتر ازدواج کرد.

8. fifty and above
متجاوز از پنجاه،پنجاه و بیشتر

9. he is above suspicion
در مورد او سوظن روا نیست.

10. he is above taking profits for himself
او کسی نیست که منافع را به جیب بزند.

11. the house above the high hill
خانه ای که در بالای تپه ی مرتفع قرار دارد

12. a cut above
(عامیانه) بهتر از،تا اندازه ای بهتر

13. over and above
علاوه بر،مافوق،اضافه بر

14. a colonel is above a major
یک سرهنگ مافوق یک سرگرد است.

15. a gift from above
یک هدیه ی آسمانی

16. a hundred meters above sea level
صد متر بلندتر از سطح دریا

17. a tower rising above the trees
برجی که از درختان بلندتر بود

18. bond prices are above the pegs
قیمت اوراق بهادار کمی از حدود معمول تجاوز کرده است.

19. her intelligence is above average
هوش او بالاتر از حد متوسط است.

20. mount damavand soars above tehran
کوه دماوند بر فراز تهران سربه فلک کشیده است.

21. poetry that is above par
شعری که از حد معمول بهتر است

22. the perfect bows above her eyes
دو کمان (ابروان) بالای چشم های او

23. the stairway leading above
پلکانی که به طبقه ی بالا می رود

24. head and shoulders above
کاملا بهتر (یا بلندتر یا والاتر و غیره)

25. keep one's head above water
1- در آب فرو نرفتن،غوطه ور نشدن 2- خود را (از خطر یا قرض و غیره) حفظ کردن

26. a tower springing high above the town
برجی که برفراز شهر سر به فلک کشیده است

27. mehri's price is far above gold
ارزش مهری به مراتب از طلا بالاتر است.

28. the girl's hair was cropped above the eyebrows
موی دختر تا بالای ابرو کوتاه (چیده) شده بود.

29. this student is a cut above the others
این شاگرد از دیگران بهتر است.

30. those living and those gone above
آنانکه زنده اند و آنانکه به جهان باقی شتافته اند

31. young birds are light brown above
بالای بدن پرندگان جوان قهوه ای کمرنگ است.

32. the blue sky of autumn laughs above us
آسمان آبی پاییزی بالای سرمان خندان است.

33. i hereby certify the accuracy of the above statements
بدین وسیله صحت مطالب فوق را گواهی می کنم.

34. the satellite was put into position high above the earth
ماهواره را در ارتفاع زیاد از زمین قرار دادند.

35. he lay down and looked at the branches above
او دراز کشید و به شاخه های بالای سرش نگاه کرد.

36. those who died for god shall be exalted above all others
آنان که در راه خدا مردند از دیگران مرتبه ی والاتری خواهند داشت.

37. he bought the stocks at par and sold them above par
او سهام را به ارزش اسمی آن خرید و بالاتر از ارزش اسمی فروخت.

38. that esprit de corps which makes us put the common good above the individual good
آن روح همبستگی که ما را وادار می کند سود همگان را بر سود فردی ترجیح بدهیم

مترادف ها

نام برده (صفت)
above, mentioned

واقع در بالا (صفت)
above

بالاتر (صفت)
above, upper, superior, senior

مافوق (صفت)
over, above, superior, super, transcendent, upmost, dominant, uppermost

بالاتر (قید)
about, above

در بالا (قید)
over, above, atop, o'er

قسمت بالا (قید)
above, upstairs, topsides

برتر (قید)
above

فوق (حرف اضافه)
above

بالای (حرف اضافه)
on, over, in, up, above, o'er

فراز (حرف اضافه)
above

بالای سر (حرف اضافه)
over, above, o'er

مافوق (حرف اضافه)
over, above, beyond

تخصصی

[برق و الکترونیک] بالا، فوق
[مهندسی گاز] استعداد، توانائی، قدرت - بالائی
[ریاضیات] از بالا

انگلیسی به انگلیسی

• mentioned earlier in the same text
overhead, over, in a higher place; more; aforementioned (in a text)
over; higher than; more than
something previously mentioned, something previously indicated
if one thing is above another one, it is directly over it or higher than it.
you use above in writing to refer to something that has already been mentioned.
if an amount or measurement is above a particular level, it is greater than that level.
if someone is above you, they are in a position of authority over you.
if someone thinks that they are above a particular activity, they do not approve of it and refuse to become involved in it.
if someone is above criticism or suspicion, they cannot be criticized or suspected because of their good qualities or their position.
above all: see all.

پیشنهاد کاربران

چیزی در بالا که مختصات دقیقی ازش نیست
برعکس over هست
بالای - بالاتر
بالاتر از، در بالا، فوق العاده
مثال: The sun was shining brightly in the sky above.
خورشید در آسمان بالایی با درخشش درخشان بود.
ADJECTIVE
فوق الذکر - نام برده
💠 The CONTRACTOR shall constitute a Test dossier where all pressure test documents
will be filed. The CONTRACTOR shall maintain a set of marked - up P&ID's to show the
...
[مشاهده متن کامل]

status of lines tested, and a status of blinds installed and removed. Above documents filed
by the CONTRACTOR shall be maintained available for review by the Local Authorities,
the COMPANY, and the Certifying Authority.

در حالت قید:
1. بالا
My bedroom is just above
2. در بالا، پیشتر، قبلاً
as I mentioned above
3. از بالا، از مقاماتِ بالا
4. در عرشِ اعلا، در آسمان ها
در حالت صفت:
بالا، پیشین، فوق
...
[مشاهده متن کامل]

the above statement
در حالت اسم:
مطالبِ بالا، اشخاصِ فوق الذکر
در حالت حرف اضافه:
1. بالایِ، بر فرازِ، بالاتر از
We were flying above the clouds
2. متجاوز از، بیشتر از
It weighs above 10 tons
3. برتر از
He values honour above life
4. فراتر از، فوقِ، دوراز، منزه از
His conduct has always been above suspicion
above all مخصوصاً، بالاتر از همه
over and above بیش از همه
be above oneself خود را گم کردن
نکته:
کلمات above و over به لحاظ معنی و کاربرد با هم برابرند و غالباً به مکانی اشاره می کنند که بالایِ یا بر فرازِ چیزی قرار دارد:
They built a new room above/over the garage
اما هنگامی که سخن از حرکت از یک سوی چیزی به سوی دیگرِ آن در میان باشد، تنها می توان از کلمه over استفاده کرد:
She threw the ball over the fence
They jumped over the stream
همینطور هنگامی که سخن از پوشاندنِ چیزی با چیزی دیگر در میان باشد، فقط می توان از کلمه over استفاده کرد:
He put a blanket over the sleeping child
کلمات above و over به معنای بیش از نیز به کار می روند. در این صورت، above بیشتر ناظر بر یک مقدارِ معین است:
2000feet above sea - level
He is above average height for his age
Temperatures will not rise above zero tonight
ولی کلمه over همراه با عدد، سن و سال، پول و زمان به کار می رود:
He's over 50
It costs over $100
We waited over two hours
Over a million people have visited the exhibition

بالا، در بالا
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : above ✅ تلفظ واژه: a - bov ✅ معادل فارسی و توضیح واژه: در بالا، بالاتر، برتر، مافوق ✅ اجزاء و عناصر واژه در پزشکی ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) : epi - , supra - , super -
بالا
مثال: oh angel send from up above معنی: اوه فرشته ای که اون بالا فرستاده شدی ( یه تیکه از اهنگ hymn for the weekend )
To the above
به موارد فوق ، به موارد نام برده شده
above ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: فرانهشت
تعریف: بافت‍ی که بالای بافت قدیم تر قرار دارد، ولی ضرورتاً با آن تماس ندارد و صرفاً نشان می دهد بافت جدیدتر مدتی پس از بافت قدیم تر شکل گرفته است
نام برده، واقع در بالا، بالاتر، مافوق، بالاتر، در بالا، قسمت بالا، برتر، فوق، بالای، فراز، بالای سر، مافوق
منزه بودن از چیزی، به دور بودن از چیزی
All men are nice and above bribery
از رشوه گرفتن به دور هستند.
he jumped from a balloon more than 36 kilometers above the Earth.

One wall is Positioned above a small cup
در بالای دیوارظرف کوچکی قرارداده شده
) شیمی ) واکنش دادن
در بالای
دربالا، برفراز، بربالا، درفراز، دراَبَر
سلام دوست من،
در بالای، بالای سر:above
مثال:
. Tree is above the bench

بالا - ذکر شده در بالا -
بالا. بالاتر.
بالا ، بالای ، بر فرازِ 🌥🌥
they stood under the tree and looked at the branches above
اون ها زیر درخت ایستادند و به شاخه های بالا نگاه کردن
هنر 84
در بالاذکر شده
مهم
در بالا - فوق - بالاتر - بر فراز
Do they live in that chalet above the village ?
It was three degrees above zero
نام برده
More than a number or price
روی، برافراز
بالا، . . . . . . بالا تر
بالا . بالای
بالا ، بالای. . . . ، بالاتر
در بالا فوق الذکر
بالا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٤)

بپرس