• (1)تعریف: straying from what is normal or usual; atypical; anomalous. • متضاد: normal, typical • مشابه: abnormal, anomalous, erratic, irregular, unnatural
- Such high scores for this test are certainly aberrant.
[ترجمه مهیار] چنین نمرات بالایی برای این آزمون مطمئناً غیرمعمول است.
|
[ترجمه گوگل] چنین نمرات بالایی برای این آزمون مطمئناً نابجا هستند [ترجمه ترگمان] چنین نمرات بالایی برای این تست به طور حتم aberrant هستند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: turning aside from what is natural, right, or true; perverse. • متضاد: true • مشابه: deviate, perverse, perverted
- Some of his co-workers said he was displaying aberrant behavior.
[ترجمه گوگل] برخی از همکارانش گفتند که او رفتار ناهنجاری از خود نشان می دهد [ترجمه ترگمان] برخی از همکاران او گفتند که او رفتار aberrant را نمایش می دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. aberrant behavior
رفتار غیر عادی (نابهنجار)
2. Ian's rages and aberrant behavior worsened.
[ترجمه گوگل]خشم و رفتار ناهنجار ایان بدتر شد [ترجمه ترگمان]خشم و رفتار \"ایان\" بدتر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. It reflects the aberrant personality of some American politicians hostile to China's development and becoming powerful.
[ترجمه حسین بنی علی] این شخصیت منحرف برخی از سیاستمداران امریکایی را خصمانه به توسعه چین و قدرتمند شدن آن نشان می دهد.
|
[ترجمه گوگل]این منعکس کننده شخصیت ناهنجار برخی از سیاستمداران آمریکایی است که با توسعه و قدرتمند شدن چین مخالف هستند [ترجمه ترگمان]این امر نشان دهنده شخصیت aberrant برخی از سیاستمداران آمریکایی مخالف توسعه چین و قدرتمند شدن است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We therefore became aberrant policemen simply because what we were now living was not programmed by previous organizational knowledge and habit.
[ترجمه گوگل]بنابراین ما به پلیس های ناهنجار تبدیل شدیم، زیرا آنچه اکنون در حال زندگی بودیم با دانش و عادت قبلی سازمانی برنامه ریزی نشده بود [ترجمه ترگمان]بنابراین ما به سادگی به ماموران پلیس تبدیل شدیم، زیرا آنچه اکنون زندگی می کردیم توسط دانش و عادت سازمانی قبلی برنامه ریزی نشده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Discussion Coeliac disease probably represents an aberrant immune response by antigen specific T cells of the small intestine to certain cereal peptides.
[ترجمه گوگل]بحث بیماری سلیاک احتمالا نشان دهنده یک پاسخ ایمنی نابجا توسط سلول های T اختصاصی آنتی ژن روده کوچک به برخی پپتیدهای غلات است [ترجمه ترگمان]بحث در مورد بیماری coeliac احتمالا نشان دهنده واکنش ایمنی aberrant توسط سلول های T خاص T در روده کوچک تا پپتیدهای certain خاص است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. But they're aberrant, an exception to the rule.
[ترجمه گوگل]اما آنها ناهنجار هستند، استثنایی از قاعده [ترجمه ترگمان]اما غیر قانونی هستن، یه استثنا برای قانون [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. So-called aberrant behavior, in particular lesbian and homosexual behavior, was shown to have a natural precedent and a genetic basis.
[ترجمه گوگل]نشان داده شد که رفتار به اصطلاح ناهنجار، به ویژه رفتار لزبین و همجنس گرا، دارای سابقه طبیعی و مبنای ژنتیکی است [ترجمه ترگمان]به اصطلاح رفتار aberrant، به خصوص رفتار همجنس گرا و همجنس گرا، نشان داده شد که دارای سابقه طبیعی و اساس ژنتیکی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Now, this tree is aberrant in that it has two trunks.
[ترجمه گوگل]حالا این درخت از این جهت که دو تنه دارد ناهنجار است [ترجمه ترگمان]حالا، این درخت aberrant که دوتا صندوق داره [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Willing companions of killers ; aberrant personality - probably impulse - ridden with antisocial traits.
[ترجمه گوگل]همراهان با اراده قاتلان ; شخصیت ناهنجار - احتمالاً انگیزشی - دارای ویژگی های ضد اجتماعی [ترجمه ترگمان]اون ترجیح می داد که به دوست خود فکر کنه، اون ترجیح می ده که به ما کمک کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The markets'extraordinarily low expected inflation in January was aberrant and worrisome - not today's.
[ترجمه گوگل]تورم انتظاری فوقالعاده پایین بازارها در ژانویه غیرعادی و نگرانکننده بود - نه امروز [ترجمه ترگمان]بازارهای فوق العاده مورد انتظار در ماه ژانویه aberrant و نگران کننده بودند - نه امروز [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. The white peafowl is the albino aberrant form of the blue peafowl.
[ترجمه گوگل]طاووس سفید شکل ناهنجار آلبینو طاووس آبی است [ترجمه ترگمان]The سفید پوست زال به شکل of آبی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. Background The aberrant pattern of interhemispheric cooperation among patients with schizophrenia has been reported in several studies.
[ترجمه گوگل]پس زمینه الگوی ناهنجار همکاری بین نیمکره ای در بین بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در چندین مطالعه گزارش شده است [ترجمه ترگمان]پیشینه الگوی aberrant هم کاری interhemispheric در میان بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی در چندین مطالعه گزارش شده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. His aberrant behavior at the party shocked everyone.
[ترجمه گوگل]رفتار ناهنجار او در مهمانی همه را شوکه کرد [ترجمه ترگمان]رفتار aberrant در مهمانی همه را شوکه کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Mutations of human mitochondrial DNA may lead to aberrant oxidative phosphorylation and energy supplement in cells, indicating a possible relationship with bipolar disorder.
[ترجمه گوگل]جهش DNA میتوکندری انسان ممکن است منجر به فسفوریلاسیون اکسیداتیو نابجا و مکمل انرژی در سلول ها شود که نشان دهنده ارتباط احتمالی با اختلال دوقطبی است [ترجمه ترگمان]جهش DNA میتوکندری ممکن است منجر به فسفریلاسیون اکسیداتیو اکسیداتیو و مکمل انرژی در سلول ها شود که نشان دهنده رابطه احتمالی با اختلال دو قطبی است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• abnormal, irregular, straying from the norm; deviant, perverse aberrant means unusual and not normal.
پیشنهاد کاربران
غیرعادی - ناهنجار
مثال؛ His behavior was aberrant compared to his usual calm demeanor. In a discussion about weather, someone might say, “This heatwave is aberrant for this time of year. ” A person might comment, “The sudden increase in sales is aberrant and needs further investigation. ”
غیر طبیعی، غیر معمول، آنرمال
نابهنجار؛ منحرف، گمراه
ناهنجار، غیرعادی معنی "منحرف" غلطه!! وگمراه کننده همون دوتای بالا درسته
aberrant ( زبانشناسی ) واژه مصوب: نابه روال تعریف: ویژگی آنچه در حوزة زبان از الگوی متداول پیروی نمی کند
آنرمال ناهنجار
strange odd peculiar uncommon غیر طبیعی غیر عادی و ( عجیب و غریب ) خارج از حالت معمولی و همیشگی خارج حالت طبیعی و همیشگی خارج ار حالت عادی نابهنجار
غیر نرمال ( رسمی ) مترادف : abnormal مثال : . His behavior seems aberrant رفتارش غیر نرمال به نظر میرسه . میتونید به کانال اینستاگرام من سر بزنید برای یادگیری لغات و اصطلاحات بیشتر همراه با مثال. ممنونم😉 Instagram. com/languageyar