avail

/əˈveɪl//əˈveɪl/

معنی: کمک، استفاده، سود، فایده، ارزش، دارای ارزش بودن، در دسترس واقع شدن، سودمند بودن، بدرد خوردن
معانی دیگر: به درد خوردن، به کار خوردن، ارزیدن، به درد خوری، سودمندی، (مهجور) منفعت، درآمد، فایده بخشیدن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: avails, availing, availed
• : تعریف: to be useful or profitable to; be of value to.
مترادف: benefit, profit
مشابه: gain, pay, serve

- His kindness availed him little.
[ترجمه نگین] مهربانی او برایش فایده کمی داشت.
|
[ترجمه گوگل] مهربانی او چندان به دردش نمی خورد
[ترجمه ترگمان] مهربانی و مهربانی او کم تر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: avail oneself of
• : تعریف: to be useful or profitable; be of value.
مترادف: benefit, profit
مشابه: serve
اسم ( noun )
• : تعریف: use, advantage, or value (usu. prec. by no).
مترادف: advantage, benefit, use
مشابه: behoof, good, value

- They argued for a long time, but to no avail.
[ترجمه گوگل] آنها مدت ها با هم بحث کردند، اما فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان] برای مدتی طولانی بحث کردند، اما فایده ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to avail oneself of
از فرصت استفاده کردن،استفاده کردن،مورد استفاده قرار دادن،مغتنم شمردن

2. to little avail
بیهوده،کم فایده

3. he decided to avail himself of his uncle's empty house
او تصمیم گرفت خانه ی خالی عمویش را مورد استفاده قرار دهد.

4. will force alone avail us?
آیا اعمال زور به تنهایی کاری برایمان صورت خواهد داد؟

5. to (of) no avail
بیهوده،بی فایده

6. protest was of no avail
اعتراض بیهوده بود.

7. His efforts were to no avail.
[ترجمه گوگل]تلاش های او بی فایده بود
[ترجمه ترگمان]تلاشش بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Guests are encouraged to avail themselves of all the hotel's services.
[ترجمه گوگل]به مهمانان توصیه می شود از تمام خدمات هتل استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مهمان ها تشویق می شوند که از تمام خدمات هتل استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. We opposed the proposal but to no avail.
[ترجمه گوگل]ما با این پیشنهاد مخالفت کردیم اما فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]ما با این پیشنهاد مخالفت کردیم اما فایده ای نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. All his efforts did not avail.
[ترجمه گوگل]تمام تلاش های او نتیجه ای نداشت
[ترجمه ترگمان]تمام تلاش هایش بی فایده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Employees should avail themselves of the opportunity to buy cheap shares in the company.
[ترجمه گوگل]کارمندان باید از این فرصت برای خرید سهام ارزان شرکت استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]کارمندان باید از این فرصت استفاده کنند تا سهام ارزان در شرکت بخرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The speediest succor might avail to the preservation of his life.
[ترجمه گوگل]سریعترین کمک ممکن است برای حفظ جان او مفید باشد
[ترجمه ترگمان]سریع ترین کمکی ممکن است برای حفظ جان او مفید باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Guests should feel at liberty to avail themselves of your facilities.
[ترجمه گوگل]مهمانان باید احساس آزادی کنند تا از امکانات شما استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مهمان ها باید احساس آزادی کنند که از امکانات شما استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I gladly avail myself of your offer.
[ترجمه گوگل]من با کمال میل از پیشنهاد شما استفاده می کنم
[ترجمه ترگمان]من با کمال میل از پیشنهادت استفاده می کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His strength did not avail against the hostile onslaught.
[ترجمه گوگل]قدرت او در برابر هجوم خصمانه فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]نیروی او در برابر حملات دشمن مقاومت نمی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Guests are encouraged to avail themselves of the full range of hotel facilities.
[ترجمه گوگل]میهمانان تشویق می شوند از امکانات کامل هتل استفاده کنند
[ترجمه ترگمان]مهمان ها تشویق می شوند که از محدوده کامل امکانات هتل استفاده کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

کمک (اسم)
support, accommodation, hand, adjoint, aid, service, help, assistance, helping, helper, assistant, succor, adjutant, subservience, avail, mate, relief, seconder, subserviency, furtherance, helpmeet, succorer

استفاده (اسم)
gain, acquisition, use, usage, utilization, application, benefit, avail, beneficiary

سود (اسم)
gain, increment, use, benefit, advantage, profit, interest, dividend, avail, utility, behoof, fruit, lucre

فایده (اسم)
gain, use, advantage, profit, avail, usefulness, utility, fruit

ارزش (اسم)
worthiness, value, valence, valency, avail, cost, meed, price

دارای ارزش بودن (فعل)
avail

در دسترس واقع شدن (فعل)
avail

سودمند بودن (فعل)
advantage, avail

بدرد خوردن (فعل)
do, answer, avail, bestead, serve, vail, bested, subserve

انگلیسی به انگلیسی

• advantage; profit; help
be useful; help
if an action is of no avail or is done to no avail, it does not achieve what you want.

پیشنهاد کاربران

به در خوردن، به کار اومدن,
It avails you today
امروز به کارت میاد
۱_ سود ، فایده
۲_ سود جستن ، سودمند بودن
دست و پا کردن
فرصت رو غنیمت شمردن و پیشنهادی را پذیرفتن و مورد استفاده قرار دادن
بهره بردن
سود بردن
بهره مند کردن
Avail oneself : بهره بردن، استفاده کردن
سودمند بودن
استفاده کردن

بپرس