attendance

/əˈtendəns//əˈtendəns/

معنی: توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین
معانی دیگر: حضوریابی، بودن در، مواظبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the act of attending.
متضاد: absence

(2) تعریف: the number of persons present.

- Attendance was poor at the concert.
[ترجمه گوگل] حضور در کنسرت ضعیف بود
[ترجمه ترگمان] در کنسرت ضعیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. attendance at the meeting is obligatory
حضور در گردهمایی اجباری است.

2. dance attendance on
نزدیک بودن و بذل توجه فراوان کردن،دور کسی پرپر زدن

3. her faithful attendance at all of the meetings
حضور فداکارانه ی او در کلیه ی جلسات

4. regular class attendance
حضور مرتب در کلاس

5. to take attendance
حاضر غایب کردن

6. to take attendance
(در کلاس و غیره) حضور و غیاب کردن

7. javad has been in attendance on him
جواد از او توجه کرده است.

8. most of the people in attendance were young
اکثر مردمی که حضور داشتند جوان بودند.

9. We have an average attendance of 4000 fans per game.
[ترجمه گوگل]ما در هر بازی به طور متوسط ​​4000 هوادار حضور داریم
[ترجمه ترگمان]ما میانگین حضور ۴۰۰۰ نفر در هر بازی را داریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Her attendance at school was sporadic.
[ترجمه گوگل]حضور او در مدرسه پراکنده بود
[ترجمه ترگمان]مراقبت او در مدرسه sporadic بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Attendance at evening prayers is not compulsory.
[ترجمه گوگل]حضور در نماز عصر اجباری نیست
[ترجمه ترگمان]حضور در نماز عصر اجباری نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Please list your name in the attendance register.
[ترجمه گوگل]لطفا نام خود را در دفترچه ثبت نام قید کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا اسمتون رو در دفتر ثبت لیست ثبت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was assiduous in his attendance at church.
[ترجمه گوگل]او در حضور در کلیسا سخت کوش بود
[ترجمه ترگمان]در حضور او در کلیسا کوشا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There is a nurse in attendance.
[ترجمه گوگل]یک پرستار حضور دارد
[ترجمه ترگمان]یه پرستار اینجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Attendance at the concert was very poor.
[ترجمه یه مومن] افراد بسیار کمی در کنسرت حضور داشتند
|
[ترجمه گوگل]حضور در کنسرت بسیار ضعیف بود
[ترجمه ترگمان]حضور در کنسرت بسیار ناچیز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. He always has at least two bodyguards in attendance.
[ترجمه نیلوفر] اون همیشه حداقل دوتا محافظ رو داره
|
[ترجمه گوگل]او همیشه حداقل دو محافظ دارد
[ترجمه ترگمان]اون همیشه حداقل دوتا محافظ داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. The young man danced attendance on his rich aunt.
[ترجمه آرش] مرد جوان تمجید و تملق فراوان از عمه پولدار خود کرد
|
[ترجمه گوگل]مرد جوان بر روی عمه پولدار خود رقصید
[ترجمه ترگمان]مرد جوان با عمه his همراه بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. She loves to have servants dance attendance on her.
[ترجمه آرش] او عاشق این است که خدمت کارانی داشته باشد که مداوم از او تمجید کنند
|
[ترجمه گوگل]او دوست دارد که خدمتکاران در حال رقصیدن روی او باشند
[ترجمه ترگمان]اون دوست داره که چند تا خدمتکار برای رقص داشته باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

توجه (اسم)
attention, tendency, remark, tent, advertence, consideration, regard, care, notice, advertency, favor, keep, notation, assiduity, tendance, heed, attendance

رسیدگی (اسم)
assistance, attention, verification, puberty, consideration, probe, investigation, inquiry, exam, examination, handling, scrutiny, attendance, audit, cassation, inquest

حضور (اسم)
presence, tendance, attendance, presentment

حضار (اسم)
attendance, audience, grandstand

ملازمت (اسم)
concomitance, attendance

همراهان (اسم)
suite, attendance, entourage, retinue

خدمت (اسم)
merit, service, office, favor, kindness, duty, attendance, ministration

سرپرستی (اسم)
care, patronage, attendance, supervision, tutelage, superintendency, superintendence, wardship, tutorship, tutorage, protectorship

تیمار (اسم)
care, attendance

پرستاری (اسم)
care, tendance, attendance, nursing

ملتزمین (اسم)
escort, suite, attendance, retinue, henchmen, cortege, disciples, followers

انگلیسی به انگلیسی

• being physically present, act of attending; act of accompanying or serving
the attendance at an event is the number of people who are present there.
someone's attendance at an event or place is the fact that they were present at the event or that they go to the place regularly.
if you are in attendance, you are present in a place, or accompanying another person; a formal use.

پیشنهاد کاربران

to be present in some where
تماشاچی
مشارکت
تعداد افراد شرکت کننده
حضور داشتن. در محلی بودن.
مراقبت

بپرس