attack

/əˈtæk//əˈtæk/

معنی: تجاوز، یورش، تعرض، تاخت، تاخت و تاز، تکش، اصابت یا نزول ناخوشی، حمله، حمله کردن، حمله کردن بر، مبادرت کردن به، تاخت کردن، مورد حمله قرار دادن، تعرض کردن
معانی دیگر: تک، برتاخت، تازش، تاخت و تاز کردن، برتاختن، تک کردن، یورش بردن، مبادرت کردن، (با حرارت) آغاز کردن، دست به کار شدن، (بیماری) دچار کردن، نازل شدن بر، عود، (موسیقی) بی درنگی و دقت (در آغاز کردن قطعه)، افند، با گفتار ونوشتجات بدیگری حمله کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: attacks, attacking, attacked
(1) تعریف: to begin to inflict harm upon.
مترادف: assail, assault, raid, storm
متضاد: defend
مشابه: annex, bombard, molest, rip into, strike, waylay

- The cat attacked the mouse.
[ترجمه مجید] گربه به موش حمله کرد
|
[ترجمه armita] گربه به موش یورش کرد
|
[ترجمه توحيد] گربه بطرف موش حمله ور شد
|
[ترجمه رزینا] گربه با به طرف رفتن موش انرا تحت تاثیر قرار داد
|
[ترجمه نوشین.د] گربه به سمت موش حمله ور شد
|
[ترجمه گوگل] گربه به موش حمله کرد
[ترجمه ترگمان] گربه به موش حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- A young man was attacked by thugs in the park last night.
[ترجمه گوگل] مرد جوانی شب گذشته در پارک مورد حمله اراذل و اوباش قرار گرفت
[ترجمه ترگمان] دیشب یه مرد جوون تو پارک بهش حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The warriors attacked the fortress before dawn.
[ترجمه گوگل] جنگجویان قبل از طلوع فجر به قلعه حمله کردند
[ترجمه ترگمان] جنگ جویان قبل از سپیده دم به دژ حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to use speech or writing to criticize or injure.
مترادف: censure, defame, denounce, disparage, pitch into, slander, vilify
متضاد: praise
مشابه: abuse, annex, asperse, badmouth, belittle, blast, calumniate, denigrate, discredit, impugn, insult, lash, rip into, savage

- Members of the audience attacked the mayor's budget proposal.
[ترجمه گوگل] اعضای حاضرین به پیشنهاد بودجه شهردار حمله کردند
[ترجمه ترگمان] اعضای حضار به پیشنهاد بودجه شهردار حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The critic attacked the novelist's portrayal of women.
[ترجمه گوگل] منتقد به تصویر رمان نویس از زنان حمله کرد
[ترجمه ترگمان] منتقد به تصویر زنان از زنان حمله کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to set upon with force or vigor.
مترادف: assail, pitch into, tackle
مشابه: assault, bombard, rip into, waylay

- If we attack this problem with all our brainpower, I'm sure we can solve it.
[ترجمه گوگل] اگر با تمام قدرت به این مشکل حمله کنیم، مطمئن هستم که می توانیم آن را حل کنیم
[ترجمه ترگمان] اگر با همه brainpower به این مشکل حمله کنیم، مطمئنم که می توانیم آن را حل کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make or begin an attack.
متضاد: defend, retreat
مشابه: invade, strike

- The soldiers attacked at dawn.
[ترجمه گوگل] سربازان سحرگاه حمله کردند
[ترجمه ترگمان] سربازان در سپیده دم حمله کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: attacker (n.)
(1) تعریف: an act intended to cause harm or distress; offensive action.
مترادف: aggression, assault, charge, denunciation, offensive, onslaught
متضاد: defense
مشابه: abuse, air raid, ambush, attempt, blitz, blitzkrieg, censure, defamation, incursion, invasion, offense, onset, put-down, raid, rape, strike, thrust, violence

- The army carried out a surprise attack.
[ترجمه گوگل] ارتش حمله غافلگیرانه ای انجام داد
[ترجمه ترگمان] ارتش حمله غافلگیرانه رو اجرا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the onset of an illness or disease.
مترادف: fit, invasion, paroxysm
مشابه: bout, onset, seizure, spell, stroke

- She suffered a severe attack of pneumonia.
[ترجمه گوگل] او دچار حمله شدید ذات الریه شد
[ترجمه ترگمان] او به ذات الریه مبتلا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the vigorous beginning of an action.
مترادف: onset, onslaught
مشابه: tack, violence

- I had a sudden attack of sneezing in church.
[ترجمه گوگل] یک حمله ناگهانی عطسه در کلیسا داشتم
[ترجمه ترگمان] من یه حمله ناگهانی برای عطسه کردن تو کلیسا داشتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a sexual assault; rape.
مترادف: assault, rape
مشابه: violence

- The brutal attack caused her lasting emotional damage.
[ترجمه گوگل] این حمله وحشیانه باعث آسیب روحی پایدار او شد
[ترجمه ترگمان] این حمله وحشیانه باعث خسارت شدید عاطفی او شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. attack force
نیروی تک

2. attack helicopter
هلیکوپتر تک ور (ویژه ی حمله)

3. attack stations
پایگاه های آفندی (تهاجمی)

4. attack is the best form of defence
حمله بهترین نوع دفاع است

5. an attack of giddiness
بروز سرگیجه

6. don't attack until i give the word!
تا من فرمان نداده ام حمله نکنید!

7. enemy attack
حمله ی دشمن

8. ground attack
حمله ی زمینی

9. heart attack
حمله ی قلبی

10. night attack
حمله ی شبانه،شبیخون

11. the attack failed
حمله با شکست مواجه شد.

12. the attack had been authorized by the president
حمله توسط رئیس جمهور مورد تصویب قرار گرفته بود.

13. the attack jumped off in good weather
حمله در هوای خوب شروع شد.

14. the attack on poland was a dastardly act
حمله به لهستان عمل ناجوانمردانه ای بود.

15. the attack was supported from the air and the sea
حمله از هوا و دریا تقویت شد.

16. their attack was completely without justification
حمله ی آنها کاملا بدون عذر موجه بود.

17. to attack in force
با تمام نیرو حمله کردن

18. coordinated attack
(ارتش) تک هماهنگ شده

19. surprise attack
ایلغار،حمله ی غافلگیرانه

20. a daring attack
حمله ی تهورآمیز

21. a furious attack
حمله ی سهمگین

22. a lightning attack
حمله ی(تک) برق آسا

23. a murderous attack
حمله ی به قصد کشت

24. a preemptive attack
حمله ی پیشدستانه

25. a rocket attack
حمله با موشک،تک موشکی

26. a sharp attack
حمله ی شدید

27. a simulated attack
حمله ی ساختگی

28. a sneak attack
حمله ی استتاری

29. a spirited attack
حمله ی شجاعت آمیز

30. a sudden attack that sent the enemy reeling
حمله ی ناگهانی که دشمن را به قهقرا فرستاد

31. a swingeing attack
حمله ی کوبنده

32. a three-pronged attack
حمله ی سه جانبه

33. a well-orchestrated attack
حمله ای که خوب سازماندهی شده است.

34. a well-timed attack
حمله ای که زمان آن خوب تنظیم شده است

35. an out-and-out attack
حمله ی علنی

36. fierce artillery attack
آتش شدید توپخانه

37. flies that attack young fruit in late spring
مگس هایی که در اواخر بهار به میوه ی نارس حمله می کنند

38. his heart attack terminated the interview
سکته ی قلبی او،مصاحبه را خاتمه داد.

39. if they attack our allies we will intervene
اگر به متحدان ما حمله کنند ما مداخله خواهیم کرد.

40. open to attack
در معرض حمله

41. a massive heart attack
حمله ی قلبی شدید

42. a mild heart attack
سکته ی قلبی خفیف

43. a poorly planned attack
حمله ی بد طرح ریزی شده

44. a silent heart attack
سکته ی قلبی بدون مقدمه

45. safe from enemy attack
ایمن از حمله ی دشمن

46. secure from surprise attack
مصون از حمله ی ناگهانی

47. the danger of attack from the german side was great
خطر حمله از جانب آلمان ها زیاد بود.

48. the guards' frenzied attack
حمله ی جنون آمیز افراد گارد

49. the plan of attack was good in its conception but badly executed
طرح اولیه ی نقشه ی حمله خوب بود ولی بد اجرا شد.

50. the worms who attack our constitution under the guise of patriotism
آن پست فطرت هایی که زیر نقاب وطن پرستی قانون اساسی ما را مورد حمله قرار می دهند

51. they timed the attack to coincide with a holiday
زمان حمله را طوری تنظیم کردند که با یک روز تعطیل همزمان باشد.

52. they wanted to attack us, but we forestalled them by attacking first
آنها می خواستند به ما حمله کنند ولی ما پیشدستی کردیم و اول به آنها حمله کردیم.

53. to launch an attack
به حمله دست زدن

54. to turn an attack
حمله را پس زدن

55. will space anthropoids attack the earth?
آیا انسان نماهای فضا به کره ی زمین حمله خواهند کرد؟

56. a bugle signal to attack
شیپور به نشان حمله

57. liable to a heart attack
مستعد حمله ی قلبی

58. the brunt of the attack was concentrated on the left flank of the front
لبه ی تیز حمله در جناح چپ جبهه متمرکز شده بود.

59. the enemy planned its attack carefully
دشمن حمله ی خود را با دقت طرح ریزی کرد.

60. the tanks spearheaded the attack
تانک ها جلودار حمله بودند.

61. the timing of the attack was perfect
تعیین وقت حمله حرف نداشت.

62. they rebuffed the enemy attack
آنان حمله ی دشمن را دفع کردند.

63. to mount a frontal attack
از جلو مورد حمله قرار دادن

64. to repel an enemy attack
حمله ی دشمن را دفع کردن

65. he chose especial targets for attack
او هدف های مشخصی را برای حمله انتخاب کرد.

66. he delineated his plan of attack
او جزئیات نقشه ی حمله ی خود را شرح داد.

67. the soldiers were commanded to attack
به سربازان فرمان داده شده بوده که حمله کنند.

68. their plan of a surprise attack was foiled by bad weather
هوای بد طرح حمله ی غافلگیرانه ی آنها را نقش برآب کرد.

69. they beat back the enemy's attack
آنان تک دشمن را پس زدند.

70. to secure a position against attack
موضع را از حمله ایمن کردن

مترادف ها

تجاوز (اسم)
violation, offense, attack, assault, belligerence, infringement, encroachment, transgression, belligerency, overrun

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

تعرض (اسم)
attack, offensive, disturbance, harassment, invasion, remonstrance

تاخت (اسم)
attack, raid, gallop, brattle, lope

تاخت و تاز (اسم)
onset, attack, invasion, raid, ravage, incursion, inroad

تکش (اسم)
attack, inroad

اصابت یا نزول ناخوشی (اسم)
attack

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

حمله کردن (فعل)
attack, souse, aggress, assail, impinge, lay on, set on

حمله کردن بر (فعل)
attack, beset, invade

مبادرت کردن به (فعل)
attack, attempt

تاخت کردن (فعل)
attack

مورد حمله قرار دادن (فعل)
attack

تعرض کردن (فعل)
attack, harass, remonstrate

تخصصی

[فوتبال] حمله
[زمین شناسی] آفند، تک، تکش، تاخت آهک بسیار دانه ریز (به علت بسیار پهن و گسترده سطح برخورد آهک با عوامل بیرونی)
[پلیمر] حمله

انگلیسی به انگلیسی

• assault; spasm, seizure; onslaught
assault, assail
if you attack a person or building, you try to hurt or damage them using physical violence. verb with object or verb here but can be used as a count or uncount noun. e.g. ... increase in attacks on old people. ...fire only if under attack.
if you attack a person, belief, or idea, you criticize them strongly. verb here but can also be used as a count noun or an uncount noun. e.g. ...attacks on various aspects of apartheid. burt's work came under violent attack.
if you attack a job or a problem, you start to deal with it in an energetic way.
when players attack in a game such as football, they try to score a goal.
an attack of an illness is a short period in which you suffer badly from it.

پیشنهاد کاربران

یکی از چندین معانی این کلمه:
begin to deal with ( a problem or task ) in a determined and vigorous way.
حمله
هجوم
تهاجم
یورش ( کلمه مغولی )
تاختن
تاخت و تاز ( تاختن و تازیدن )
شبیخون ( شاید بتوان این را هم معنی کرد )
تجاوز یا تعارض ( بسته به محتوای جمله )
تک زدن ( اگر در معنای حمله استفاده شود، و نه دزدی! )
در مورد گیتار ممکنه به معنای "زخمه زدن" به سیم ها در اجرای تکنیک های دست راست باشد ( خصوصا در سبک فلامنکو برای تاکید و سوز بیشتر نت ها )
انتقاد شدید کردن، مورد انتقاد قرار دادن ( تحت الفظی همون حمله است اما تحت شرایط زیر منظور انتقاد کردنه )
If you attack a person, belief, idea, or act, you criticize them strongly.
He publicly attacked the people who've been calling for secret ballot nominations .
...
[مشاهده متن کامل]

A newspaper ran an editorial attacking him for being a showman

نبرد یا مبارزه
مواجه شدن، مقابله کردن
1. حمله، حمله کردن
2. به تندی انتقاد کردن، تجزیه تحلیل کردن
اگه مثلا تنهایی برای سوال بگن چی میشه؟؟
Attack. . . ?
اینجوری باشه میشه حمله. . . ؟ یکم بی معنا نیست؟
تهاجم؟ شاید بهتر باشه یا اگر بشه گفت حمله شده. . . ؟
نظرتونو بگین
مورد تاخت و تاز قرار دادن
تجزیه تحلیل کردن
برای معنی تجاوز پیشنهاد می کنم
attack ( علوم نظامی )
واژه مصوب: تک 1
تعریف: هرنوع عملیات آفندی قاطعانه و سریع که در آن از آتش و حرکت برای تصرف هدفی معین استفاده می شود
:to set to work on
attack a problem
کار کردن روی یک مشکل، پرداختن به یک کار یا مشکل، برای حل آن
مداخله
انتقاد کردن در سخن هم معنا میده
Aid agencies are attacking new government efforts to keep resorts from visiting refugee champs.
نیازمند همفکری سایر بزرگواران هستیم
اقدام
حمله کردن
to attack is to try to fight or to hurt 🀄️🀄️🀄️
the man with mask attacked the other man
مرد با ماسک به مرد دیگر حمله کرد
( در والیبال ) آبشار ، یک حرکت تهاجمی در ضربه زدن به توپ که به آن spike هم گفته می شود .
هوالعلیم
attack:تهاجم ؛ حمله ی غافلگیرانه؛ تک زدن؛ یورش بردن
پذیرفتن
مترادف attemp, try, accept
حمله کردن
حمله کردن، یورش بردن
جنگ
حمله
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس