appetite

/ˈæpəˌtaɪt//ˈæpɪtaɪt/

معنی: ارزو، اشتیاق، اشتها، میل و رغبت ذاتی
معانی دیگر: میل شدید، ولع، رغبت

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a desire to eat.
مترادف: hunger
مشابه: craving, sweet tooth

- I lose my appetite when I'm under pressure.
[ترجمه گوگل] وقتی تحت فشار هستم اشتهایم را از دست می دهم
[ترجمه ترگمان] وقتی تحت فشار هستم، اشتهایش را از دست می دهم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- My grandmother has no appetite these days, and the doctor is worried that she's losing too much weight.
[ترجمه گوگل] مادربزرگ من این روزها اشتها ندارد و دکتر نگران این است که او خیلی وزن کم کند
[ترجمه ترگمان] مادر بزرگم این روزها اشتها ندارد و دکتر نگران است که وزن زیادی از دست بدهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: any physical desire or need.
مترادف: carving, desire, hunger, longing, lust, thirst
مشابه: appetency, belly, need, want

- Sexual appetite is thought to diminish with age.
[ترجمه Ourmazd] میل جنسی با [ افزایش] سن دچار کاهش می شود.
|
[ترجمه گوگل] تصور می شود که اشتهای جنسی با افزایش سن کاهش می یابد
[ترجمه ترگمان] میل جنسی به کاهش سن فکر می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a strong inclination towards or longing for anything.
مترادف: craving, desire, hunger, longing, lust, thirst, yearning, yen
مشابه: appetency, belly, inclination, need, penchant, proclivity, propensity, taste, want

- The young ruler had an appetite for power.
[ترجمه گوگل] حاکم جوان اشتهای قدرت داشت
[ترجمه ترگمان] حاکم جوان اشتهای شدیدی برای قدرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. an appetite suppressant
کاهنده ی اشتها

2. an appetite that could not be satiated
اشتهایی که سیری ناپذیر بود

3. sharp appetite
اشتهای زیاد

4. voracious appetite
اشتهای سیری ناپذیر

5. a healthy appetite
اشتهای سالم

6. a keen appetite
اشتهای شدید

7. a large appetite
اشتهای زیاد

8. his insatiable appetite
اشتهای سیری ناپذیر او

9. the wholesome appetite of that swimmer
اشتهای جانانه ی آن شناگر

10. whet one's appetite
اشتهای خود (یا کسی را) تحریک کردن

11. to sharpen one's appetite
(مجازی) اشتهای کسی را تحریک کردن

12. to whet the appetite
اشتها را تیز کردن

13. today, i have no appetite at all
امروز اصلا اشتها ندارم.

14. lately, i have lost my appetite for music
اخیرا اشتیاق خود را نسبت به موسیقی از دست داده ام.

15. the tonic air of towchal increased my appetite
هوای فرح بخش توچال اشتهای مرا زیاد کرد.

16. when i was young, i had a big appetite
جوان که بودم اشتهایم زیاد بود.

17. Her appetite for gossip is absolutely indecent.
[ترجمه گوگل]اشتهای او برای شایعات کاملاً ناپسند است
[ترجمه ترگمان]اشتهایش به خاطر شایعات بی اساس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. When I was ill I completely lost my appetite.
[ترجمه گوگل]وقتی مریض شدم اشتهایم را کاملا از دست دادم
[ترجمه ترگمان]وقتی حالم بد شد، اشتهای خود را از دست دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Like so many politicians, he had an insatiable appetite/desire/hunger for power.
[ترجمه گوگل]مانند بسیاری از سیاستمداران، او اشتهای سیری ناپذیر / میل / گرسنگی برای قدرت داشت
[ترجمه ترگمان]مانند بسیاری از سیاستمداران، او اشتهای سیری ناپذیر \/ اشتیاق \/ گرسنگی برای قدرت داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. The symptoms of depression can include poor appetite and weight loss.
[ترجمه گوگل]علائم افسردگی می تواند شامل کم اشتهایی و کاهش وزن باشد
[ترجمه ترگمان]علائم افسردگی می تواند شامل اشتهای ضعیف و کاهش وزن باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. Appetite comes with eating.
[ترجمه گوگل]اشتها با خوردن می آید
[ترجمه ترگمان]Appetite با خوردن میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Don't spoil your appetite by eating between meals.
[ترجمه گوگل]با خوردن بین وعده های غذایی اشتهای خود را از بین ندهید
[ترجمه ترگمان]با خوردن غذا اشتهای خود را خراب نکن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ارزو (اسم)
wish, appetence, appetency, desire, will, aspiration, ambition, wishing, appetite, ideal

اشتیاق (اسم)
thirst, longing, appetence, appetency, enthusiasm, anxiety, heat, solicitude, appetite, hunger, hankering, avidity

اشتها (اسم)
stomach, appetite, relish

میل و رغبت ذاتی (اسم)
appetite

تخصصی

[بهداشت] اشتها

انگلیسی به انگلیسی

• desire, hunger
your appetite is your desire to eat.
if you have an appetite for something, you have a strong desire for it.

پیشنهاد کاربران

🟢 appetite = اشتها
🔴 appetize = اشتها دادن ، به اشتها آوردن
appetizer = پیش غذا
appetite = اشتها
appetitive = اشتها آور
appetency = اشتیاق
ap​pe​tent = مشتاق
appetizingly = به طور اشتها آوری
appetite = اشتهادادن، به اشتهااوردن
appetizing = اشتها آور
⭕️ ریشه واژگان از واژه لاتینی appetentia گرفته شده
❌ appetiser is British English
I lost my appetite
اشتهام کور شد
physical desire for food
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : appetite ✅ تلفظ واژه: A pi tīt ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: اشتها، میل، اشتیاق ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : orexia
اشتها
He had a voracious appetite : اون اشتهای خوبی داره
( اشتها ) کورشدن
I have lost my appetite : اشتهام کور شد
spoil the appetite =از دست دادن اشتها
Loss of appetite = کاهش اشتها
healthy appetite پرخور

the natural feeling of wanting to eat ~~~~~اشتها
physical desire for food
a strong desire for something, specially sexual one

دوستان معانی رو گفتند. ولی یکی از معانی مهم "شهوت"هست که در متون زیاد استفاده میشود
تمایلات
اشتها
میل و رغبت ذاتی، اشتهاtrencherman
پیش غذا
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس