amends

/əˈmendz//əˈmendz/

معنی: جبران، تلافی
معانی دیگر: دلجویی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: amends
عبارات: make amends
• : تعریف: (used with a sing. or pl. verb) payment or compensation given to repair or satisfy damage, injury, or loss.
مترادف: compensation, payment, recompense, restitution
مشابه: indemnification, indemnity, offset, quittance, redress, reparation, satisfaction

جمله های نمونه

1. to make amends for
جبران کردن

2. to make amends for
رجوع شود به amends

3. he wished to make amends for his former unkindness to javad
دلش می خواست نامهربانی قبلی خود را نسبت به جواد جبران کند.

4. How can I ever make amends for ruining their party?
[ترجمه گوگل]چگونه می توانم برای خراب کردن مهمانی آنها جبران کنم؟
[ترجمه ترگمان]چطور میتونم جبران خراب کردن مهمونی اونا رو جبران کنم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She tried to make amends by inviting him out to dinner.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد با دعوت او برای شام، جبران کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد با دعوت او را به شام دعوت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He seized the chance to make amends for his behavior.
[ترجمه گوگل]او از این فرصت استفاده کرد تا رفتار خود را جبران کند
[ترجمه ترگمان]او این فرصت را غنیمت شمرد تا رفتارش را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. I wanted to make amends for the worry I've caused you.
[ترجمه گوگل]می خواستم نگرانی هایی را که برایت ایجاد کرده ام جبران کنم
[ترجمه ترگمان]می خواستم جبران این نگرانی را که به تو کردم جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This country refuses stubbornly to make amends for its past war crimes.
[ترجمه گوگل]این کشور سرسختانه از جبران جنایات جنگی گذشته خود سر باز می زند
[ترجمه ترگمان]این کشور لجوجانه انکار می کند که به خاطر جنایات جنگی گذشته اش جبران خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It made him wish to make amends for his former unkindness to the boy.
[ترجمه گوگل]این باعث شد که بخواهد بی مهری سابقش با پسر را جبران کند
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست unkindness را جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He made amends for his rudeness by giving her some flowers.
[ترجمه گوگل]او با دادن چند گل به خاطر بی ادبی خود جبران کرد
[ترجمه ترگمان]با دادن گل به او rudeness را جبران می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Both missed with other attempts before Stephens made amends in the second half, landing another three penalties and kicking three conversions.
[ترجمه گوگل]هر دو با تلاش های دیگری از دست دادند تا اینکه استفنز در نیمه دوم جبران کند، سه پنالتی دیگر را ثبت کرد و سه ضربه را به گل تبدیل کرد
[ترجمه ترگمان]هر دو دست به دست هم دادند قبل از آنکه استفان در نیمه دوم جبران کند، سه پنالتی دیگر را فرود آورد و سه دین را به سه دین تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. And I wished to make amends a little.
[ترجمه گوگل]و من آرزو داشتم کمی جبران کنم
[ترجمه ترگمان]و می خواستم کمی جبران کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Bayezid subsequently made amends by building a mosque in front of his palace and appointed a place for himself therein.
[ترجمه گوگل]بایزید متعاقباً با ساختن مسجدی در مقابل کاخ خود جبران کرد و مکانی برای خود در آن تعیین کرد
[ترجمه ترگمان]Bayezid متعاقبا ساخت مسجدی در جلوی کاخ خود را جبران کرد و جایی برای خود تعیین کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Perhaps he sensed an opportunity to make amends for his behaviour in 182
[ترجمه گوگل]شاید او فرصتی را احساس کرد تا رفتار خود را در سال 182 جبران کند
[ترجمه ترگمان]شاید این فرصت را یافته بود که رفتار خود را در ۱۸۲ سالگی جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

جبران (اسم)
back, recovery, recoupment, relief, rectification, amends, compensation, restitution, recompense, reprisal, atonement, quid pro quo

تلافی (اسم)
incident, collision, amends, compensation, restitution, retaliation, revenge, reprisal, retort, retribution, repayment, revanche

انگلیسی به انگلیسی

• compensation; atonement

پیشنهاد کاربران

بپرس