agree

/əˈɡriː//əˈɡriː/

معنی: موافقت کردن، اشتی دادن، متفق بودن، درست کردن، موافق بودن، پسند امدن، ترتیب دادن، جلوس کردن، سازش کردن، تن در دادن به، هم رای بودن
معانی دیگر: قبول کردن، سازوار کردن یا بودن، ساز آمدن، هم داستان شدن، یکدل بودن یا شدن، با هم تطبیق کردن، با هم وفق دادن، توافق کردن، سازگار بودن، ساختن به، رضایت دادن، راضی شدن، (دستور زبان) از نظر صرفی با هم خواندن یا جور بودن، خوشنود کردن، ممنون کردن، مطابقت کردن، خشم کسیرا فرونشاندن، نائل شدن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: agrees, agreeing, agreed
(1) تعریف: to have the same opinion (often fol. by "with").
مترادف: accede, assent, coincide, comply, concur, correspond, square with
متضاد: clash, conflict, differ, disagree, dissent, protest
مشابه: accord, align, consent, consort, contract, hold, meet, see eye to eye, side with, subscribe, sympathize, tally

- I agree with my brother about most things.
[ترجمه kamyar] در بیشتر چیزها با برادرم موافقم
|
[ترجمه sed reza] من تو خیلی موضوع ها با برادرم هم عقیده ام
|
[ترجمه z] من و برادرم در بیشتر چیز ها با هم عقیده هستیم
|
[ترجمه الهه] من با برادرم در همه ی چیز ها هم عقیده هستم
|
[ترجمه نسرین رنجبر] من و برادرم درمورد بیشتر مسائل با هم هم عقیده هستیم
|
[ترجمه گوگل] در بیشتر موارد با برادرم موافقم
[ترجمه ترگمان] من با برادرم در مورد بیشتر چیزها موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to consent.
مترادف: accede, acquiesce, consent
متضاد: protest, refuse
مشابه: accept, approve, concede, covenant, permit

- He agreed to the terms of the contract.
[ترجمه گوگل] او با مفاد قرارداد موافقت کرد
[ترجمه ترگمان] او موافقت خود را با شرایط قرارداد امضا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Once she had looked it over carefully, she agreed to sign the lease.
[ترجمه نسرین رنجبر] وقتی با دقت قرارداد اجاره را بررسی کرد، با امضاء آن موافقت کرد.
|
[ترجمه گوگل] هنگامی که او آن را به دقت بررسی کرد، موافقت کرد که اجاره نامه را امضا کند
[ترجمه ترگمان] یک بار که با دقت به آن نگاه کرده بود، قبول کرد که اجاره نامه را امضا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The carpenter agreed to do the work for less money.
[ترجمه گوگل] نجار قبول کرد که کار را با پول کمتری انجام دهد
[ترجمه ترگمان] نجار قبول کرد که کار را برای پول کم تر انجام دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to reach a mutual understanding.
مترادف: accord, coincide, concur
متضاد: disagree, dispute, diverge
مشابه: assent, consort, coordinate, correspond, covenant, meet, see eye to eye, settle

- After some negotiation, the committee agreed on a course of action.
[ترجمه گوگل] پس از مدتی مذاکره، کمیته در مورد مسیر اقدام به توافق رسید
[ترجمه ترگمان] پس از چند مذاکره، این کمیته در مورد یک دوره اقدام به توافق رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: to be appropriate or suitable.
مترادف: square with, suit
متضاد: disagree
مشابه: accord, fit, match

- That color agrees with her complexion.
[ترجمه گوگل] آن رنگ با رنگ چهره او مطابقت دارد
[ترجمه ترگمان] این رنگ با رنگ چهره او همخوانی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Living in the countryside seems to agree with them.
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد زندگی در روستا با آنها موافق است
[ترجمه ترگمان] زندگی در روستا به نظر می رسد با آن ها موافق باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: to be consistent; conform; match.
مترادف: conform, correspond, jibe, match
متضاد: conflict, differ, disagree
مشابه: accord, cohere, coincide, comport, dovetail, fit, square, tally

- Do our answers agree?
[ترجمه سنا] ایا پاسخ های ما مورد قبول هستند؟
|
[ترجمه گوگل] آیا پاسخ های ما موافق است؟
[ترجمه ترگمان] آیا پاسخ های ما موافق هستند؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: agreeing (adj.)
• : تعریف: to grant or concede (usu. fol. by a clause serving as an object).
مترادف: acknowledge, admit, concede, grant
متضاد: deny
مشابه: accept

- We all agreed that something had to be done about the problem.
[ترجمه گوگل] همه ما موافق بودیم که باید کاری برای حل این مشکل انجام شود
[ترجمه ترگمان] همگی توافق کردیم که کاری باید در مورد این مشکل انجام شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- I agree that it's risky to drive in this weather, but it may only get worse.
[ترجمه گوگل] قبول دارم که رانندگی در این هوا خطرناک است، اما ممکن است بدتر شود
[ترجمه ترگمان] من موافقم که رانندگی در این هوا خطرناک است، اما ممکن است بدتر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. agree to do something
با انجام کاری موافقت کردن،کاری را قبول کردن

2. agree with someone
با کسی موافقت کردن،با کسی هم عقیده بودن

3. i agree with what you say
با آنچه می گویید موافقم.

4. some agree and some disagree
بعضی ها موافقند و بعضی ها مخالف.

5. we agree on the substance of your proposal but disagree on details
با اصل پیشنهاد شما موافقیم ولی در جزئیات اختلاف داریم.

6. onions don't agree with me
پیاز به من نمی سازد.

7. all right i agree
بسیار خوب موافقم.

8. the will to agree
تمایل به توافق

9. even though i didn't agree with him, i liked his candor
با آنکه با او موافق نبودم از صداقت او خوشم آمد.

10. he was necessitated to agree
او را وادار به موافقت کردند.

11. i was constrained to agree
ناگزیر شدم که موافقت کنم.

12. the accounts do not agree
حساب ها با هم نمی خواند.

13. a derivative architecture which does not agree with our traditions and climate
معماری غیراصیلی که با سنت ها و آب و هوای ما جور در نمی آید

14. it is evident that you don't agree with me
معلوم است که با من موافق نیستید.

15. the pivot of the matter is whether they will or will not agree
اصل مطلب این است که آیا موافقت خواهند کرد یا نه.

16. I agree with you to a certain degree.
[ترجمه گوگل]تا حدی با شما موافقم
[ترجمه ترگمان]من با تو موافقم تا حدودی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. I agree. It's for the birds.
[ترجمه گوگل]موافقم برای پرنده هاست
[ترجمه ترگمان] موافقم برای پرندگان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. I very much agree with the prime minister.
[ترجمه گوگل]من خیلی با نخست وزیر موافقم
[ترجمه ترگمان]من با نخست وزیر بسیار موافقم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. Young people and older people do not always agree.
[ترجمه صابر] جوانان و پیران همیشه سازگار نیستند
|
[ترجمه گوگل]جوانان و افراد مسن همیشه موافق نیستند
[ترجمه ترگمان]جوانان و افراد مسن همیشه موافق نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. In the main, I agree with Edward.
[ترجمه گوگل]در اصل من با ادوارد موافقم
[ترجمه ترگمان]در اصل، من با ادوارد موافق هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. 'Do you agree?' 'Indeed I do / Yes, indeed. '
[ترجمه گوگل]موافقید؟ "در واقع من / بله، در واقع '
[ترجمه ترگمان]موافقی؟ بله، واقعا همین طور است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. When he said that, I had to agree.
[ترجمه گوگل]وقتی او این را گفت، من مجبور شدم موافقت کنم
[ترجمه ترگمان]وقتی این حرف را زد باید موافقت می کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. This is a sentiment I wholeheartedly agree with.
[ترجمه گوگل]این احساسی است که من از صمیم قلب با آن موافقم
[ترجمه ترگمان]این احساسی است که من با تمام وجودم با آن موافق هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. Verb and subject must agree in person.
[ترجمه گوگل]فعل و فاعل باید شخصاً توافق کنند
[ترجمه ترگمان]سوژه و سوژه باید در فرد به توافق برسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

موافقت کردن (فعل)
accede, acquiesce, consent, assent, agree, comply, approbate, accept, accord, go along, yea, conform, approve, come along, concur, homologate

اشتی دادن (فعل)
agree, accord, reconcile, conciliate

متفق بودن (فعل)
adhere, agree, hang together

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

موافق بودن (فعل)
consent, agree, go along, string along

پسند امدن (فعل)
agree

ترتیب دادن (فعل)
agree, arrange, sequence, ordain

جلوس کردن (فعل)
agree, sit

سازش کردن (فعل)
agree, compromise, collude, complot, make a deal, reach an agreement

تن در دادن به (فعل)
agree, be given to

هم رای بودن (فعل)
agree, concur

تخصصی

[فوتبال] موافق بودن

انگلیسی به انگلیسی

• consent, concur; suit, fit
if you agree with someone, you have the same opinion as they do about something.
if you agree to do something, you say that you will do it.
if you agree with an action or a suggestion, you approve of it.
if two stories, accounts, or totals agree, they are the same as each other.

پیشنهاد کاربران

موافقت کردن، موافق بودن
مثال: They finally agreed on a plan.
آن ها در نهایت برنامه ای را مورد توافق قرار دادند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
agree: موافق بودن
I agree with you: باهات موافقم
I am agree with you: نه این جمله غلط که یکی از رایج ترین اشتباهات زبان است. - - - ) ) ) ) باهات موافقم
I quite agree/I couldn’t agree more ( =I agree completely )
Agree with موافق بودن - نظر مشابه داشتن با کسی
Agree to خوشحال بودن از انجام کاری
I agreed to walk my neighbour's dog, when she was on holiday
be of the same view ( =agree )
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅️ فعل ( verb ) : agree
✅️ اسم ( noun ) : agreement / agreeableness
✅️ صفت ( adjective ) : agreeable
✅️ قید ( adverb ) : agreeably
موافق بودن، سازگاری داشتن
I agree with my parents = من با والدینم موافقم
حرف اضافه برای موافق بودن با موضوعی = on
حرف اضافه موافق بودن با کسی ( انسان ) = with
اگر با شخصی موافق باشید با with بکار می رود
اگر با موضوعی موافق باشید با on بکار می رود
⬛ Agree with
⬛ Agree to
⬛ Agree on
⬛ Agree about
⬛ Agree that
⬛ Agree
تمام اینارو داریم. فرقشون چیه و کجا بکار میرن ؟
اما در ابتدا، این ایموجی ( ◀️ ) برای نمایش دادن مثال ها بکار میره. بقیه اش توضیحات انگلیسی هست که میتونید مطالعه کنید
...
[مشاهده متن کامل]

1. AGREE WITH
We agree with a person if we have the same opinion as that person
If someone says “I think it’s important to preserve the environment” and you share that opinion, you can say “I agree with you. ” You could also simply say “I agree. ” Here are a few more examples of agreeing with someone else :
◀️My teacher says reading is very important, and I agree with her
◀️I don’t agree with my relatives when it comes to politics
We can also agree with/disagree with a statement, a decision, an article, an opinion, an idea, or another form of communication or position:
This is a well - researched book, and I agree with most of the◀️ points in it
◀️ My parents support that politician because they agree with her stance on the economy
2. AGREE ON / AGREE ABOUT مثل هم هستند
We agree on or about a topic or plan
Here are some examples:
◀️Everyone on the team agreed on a date for the meeting.
◀️My husband and I agree about the best way to educate our kids
◀️The students need to agree on how to do the project.
◀️We can be friends even if we don’t agree about everything
Note the difference – we agree on/about a topic; we agree with someone’s opinion/statement on a topic.
Take a look at these two examples – let’s say I’m a vegetarian, and my sister is not
◀️My sister and I don’t agree about the ethics of eating meat
◀️I don’t agree with my sister’s opinions about eating meat
3. AGREE THAT
Agree that is followed by the thing that we agree on
The difference from the previous example is that agree on/about is followed by a noun or a question word ( agree on politics, agree about where to have the party ) , whereas agree that is followed by a subject verb, or the - ING form of the verb :
◀️He agreed that it was a great movie
◀️I agree that saving 10% of your salary is a good idea.
◀️She agrees that we should clean the house more often.
◀️Doctors agree that washing your hands helps keep you healthy
4. AGREE TO
We agree to do an action – so agree to is followed by a verb – and this means you promise to do the action:
◀️I agreed to give them a ride home from work.
◀️We all agreed to meet up at 8:00.
◀️He’s so lazy; he never agrees to help out.
◀️I lent her money and she agreed to pay me back tomorrow
We can also agree to the terms of a contract; this means we consent to it, we accept it :
◀️!Hey, I never agreed to this price increase
? What To Say After AGREE
So let’s review: مرور دوباره
⬛ Agree with a person
◀️ Everyone agrees with me
⬛ Agree with a statement/idea/opinion
◀️ I agree with his perspective
⬛ Agree on/about a topic
◀️ We agree on the best course of action
⬛ Agree that something is true/good
◀️ They agree that an apology is necessary
⬛ Agree to do something
◀️ She agreed to help me study for the test
چکیده به فارسی :
🔴 Agree with برای موافقت با سخن، حرف، نظر و ایده ی یک نفر یا با خود اون فرد
🔴 Agree on/About برای موافقت در یک برنامه و نقشه و تصمیم
🔴 Agree to موافقت برای انجام کاری که ادامه جمله در قالب to do میاد
🔴 Agree that بعدش چیزی که سرش به توافق رسیدید میاد. فرقش با Agree on/about اینه که بعد اون اسم یا کلمه پرسشی میومد اما در Agree that بعدش فاعل، فعل یا شکل ing دارِ فعل میاد
Agree on معنیش میشه توافق کردن - به توافق رسیدن

1. سازش کردن
2. کنار آمدن
3. مطابقت داشتن
4. موافق بودن
متضاد#disagree
توجه کنید که این کلمه فعل است پس بدون فعل to be استفاده می شود، از پر تکرار ترین اشتباهات فارسی زبانان در به کار بردن این فعل به این صورت است: I'm agree or I'm disagree، در حالی که شکل درست این عبارت اینطور است: I agree, I disagree. این اشتباه وقتی اتفاق می افتد که فرد با توجه به استانداردهای زبانی خودش عبارت را ترجمه می کند. موافق بودن در فارسی یک صفت است به اضافه فعل اسنادی ( بود، است و . . . ) اما در انگلیسی یک فعل مجزا است بدون نیاز به فعل کمکی.
...
[مشاهده متن کامل]

اتفاق نظر داشتن
هَمداستانیدن.
هماوازیدن.
زمانی که به معنای make a decision together after discussion باشد میتواند "تفاهم کردن یا به تفاهم رسیدن یا به نتیجه رسیدن بر چیزی" ترجمه گردد و دیگر با حرف اضافه with عموما بکارنمیرود.
- موافقت می کنم
- موافقم
( زمانی که به تنهایی استفاده می شود )
مطابقت داشتن

تصدیق کردن
به عهده گرفتن
and fulfilling a duty that one has agreed to do
If I want to be the technical manager of the kindergarten with my financial ability and your support, you will accept this support and agreement.
Honestly, before meeting you in person, this idea was in my mind for the future to realize it
...
[مشاهده متن کامل]

اگر همراه ادامه تحصیل ، من بخوام با توانایی مالی خود و پشتیبانی و حمایت شما ، تاسیس و مسئول فنی مهد کودک مجهز عالی باشم این همراهی و موافقت را قبول میکنین
راستش را بخواهید قبل از آشنایی حضوری باشما این ایده در ذهن من ، برای آینده به تحقق بخشیدنش بود

هم عقیده بودن ، موافق بودن
my father and I don't agree on very much 🧘🏻‍♀️
من و پدرم در مورد چیزهای زیادی هم عقیده نیستیم
هم عقیده بودن ، موافق بودن.
همدل بودن
توافق و آماده
ساختن با کسی
موافق بودن با چیزی
همخوانی داشتن
پیمان بستن، معاهده بستن
سازش داشتن
موافق بودن با کسی
سازگار بودن - سازگار
موافق بودن
کنار آمدن با چیزی ، ساختن با چیزی

مطابقت دادن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٢)

بپرس