adult

/əˈdəlt//ˈædʌlt/

معنی: بزرگسال، بالغ، بزرگ، کبیر، به حد رشد رسیده، با وقار
معانی دیگر: وابسته به بزرگسالان، به سن قانونی رسیده، گیاه یا حیوانی که به کمال رسیده است، گیاه یا حیوان بزرگسال (بالغ)

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: having grown to maturity.
مترادف: grown, mature, ripe
متضاد: immature, juvenile, young
مشابه: big, developed, grown-up

- The dog we adopted is an adult male.
[ترجمه mobi] سگی که ما پذیرفتیم، یک سگِ نرِ بالغ است.
|
[ترجمه محمد] سگی که ما پذیرفتیم، یک سگ بالغ بود
|
[ترجمه مهدیه] سگی که ما پذیرفتیم یک سگ نر بالغ بود
|
[ترجمه ستایش حسینخانی] سگی که ما آن را قبول کردیم یک سگ نر بالغ بود.
|
[ترجمه 💜🅐🅡🅜🅨⁷⟬⟭💜] سگی که ما به فرزندی قبول کردیم یک سگ نر بالغ است
|
[ترجمه گوگل] سگی که ما به فرزندی قبول کردیم یک نر بالغ است
[ترجمه ترگمان] سگی که ما به کار بردیم یک مرد بالغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- This locker room is for adult females; girls have a separate locker room.
[ترجمه محمد م] این رختکن مختص خانم های بزرگسال است . دختران یک رختکن جداگانه دارند .
|
[ترجمه ستایش حسینخانی] این رختکن مخصوص زنان بزرگسال است . دختران رختکن جداگانه ای دارند.
|
[ترجمه F.n] سگی که ما قبول کردیم یک سگ نر بالغ بود
|
[ترجمه گوگل] این رختکن برای زنان بالغ است دختران یک اتاق رختکن جداگانه دارند
[ترجمه ترگمان] این اتاق رخت کن برای زنان adult، دخترها اتاق رخت کن جداگانه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: of or relating to adults.
مترادف: grown-up, mature
متضاد: childish, infantile, juvenile, minor
مشابه: big

- adult conversation
[ترجمه ستایش حسینخانی] مکالمه افراد بزرگسال
|
[ترجمه گوگل] مکالمه بزرگسالان
[ترجمه ترگمان] گفتگوی بزرگ ترها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- adult education
[ترجمه ستایش حسینخانی] آموزش افراد بزرگسال و بالغ
|
[ترجمه گوگل] آموزش بزرگسالان
[ترجمه ترگمان] آموزش بزرگسالان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- adult behavior
[ترجمه ستایش حسینخانی] رفتار و خلق و خوی بزگسالان
|
[ترجمه گوگل] رفتار بزرگسالان
[ترجمه ترگمان] رفتار بزرگسالی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: suitable only for adults.
مشابه: grown-up, restricted, X-rated

- adult films
[ترجمه ابوالفضل] فیلم بزرگسالانه
|
[ترجمه ستایش حسینخانی] فیلم بزرگسالان
|
[ترجمه اشتری] فیلم مخصوص بزرگسالان
|
[ترجمه گوگل] فیلم های بزرگسالان
[ترجمه ترگمان] فیلم ها
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: adulthood (n.)
(1) تعریف: a person who is fully grown and mature.
مترادف: grownup
متضاد: child, juvenile
مشابه: man, woman

- The adults sat around the table talking while the children played.
[ترجمه ????] بزرگتر ها دور میز نشستند و در هنگام صحبت کردن بچه ها بازی می کردند
|
[ترجمه soroosh] بزرگسالان در اطراف میز نشسته بودند و هنگام صحبت کردن بچه ها بازی میکردند
|
[ترجمه someone] بزرگتر ها دور تا دور میز نشسته بودند و بچه ها درحال بازی کردن بودند
|
[ترجمه گوگل] بزرگترها دور میز نشسته بودند و بچه ها بازی می کردند
[ترجمه ترگمان] بزرگ ترها پشت میز نشستند و بچه ها بازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- As an adult, she overcame her fear of public speaking.
[ترجمه گوگل] در بزرگسالی، او بر ترس خود از سخنرانی در جمع غلبه کرد
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک فرد بالغ بر ترسش از صحبت عمومی غلبه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a mature animal or plant.

- The farmer put the plants into two groups: seedlings and adults.
[ترجمه گوگل] کشاورز گیاهان را به دو گروه نهال و بالغ تقسیم کرد
[ترجمه ترگمان] کشاورز گیاهان را به دو گروه تقسیم کرد: نهال ها و بزرگسالان
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a person who is considered legally responsible.
متضاد: juvenile, minor

- As an adult, she can enter into a legal contract.
[ترجمه گوگل] به عنوان یک بزرگسال، او می تواند یک قرارداد قانونی منعقد کند
[ترجمه ترگمان] او به عنوان یک فرد بالغ می تواند وارد یک قرارداد حقوقی شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- At age twenty-one, he will be transferred to a prison for adults.
[ترجمه سلوا] در سن بیست و یک سادگی، او به زندان بزرگسالان منتقل خواهد شد.
|
[ترجمه گوگل] در بیست و یک سالگی به زندان بزرگسالان منتقل می شود
[ترجمه ترگمان] در سن بیست و یک سالگی، او برای بزرگسالان به زندان منتقل خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. adult education
آموزش بزرگسالان

2. parents who kept their adult children under their sway
والدینی که فرزندان بالغ خود را تحت سلطه ی خود نگه می دارند

3. he spent his life in kashan as a child and in tehran as an adult
خردسالی خود را در کاشان و بزرگسالی خود را در تهران گذراند.

4. An adult under British law is someone over 18 years old.
[ترجمه ...] طبق قانون بریتانیا فرد بالغ کسی است که بیشتر از 18 سال سن دارد.
|
[ترجمه شهداد لا] بر اساس قانون بریتانیاشخص بالغ طبق قانون بیشتر از 18سال باید داشته باشد
|
[ترجمه Mani] طبق قانون بریتانیا کسی بالغ است که سنش بالا 18 سال باشد
|
[ترجمه گوگل]بزرگسال طبق قوانین بریتانیا فردی است که بالای 18 سال سن داشته باشد
[ترجمه ترگمان]یک فرد بالغ تحت قانون بریتانیا فردی بالغ بر ۱۸ سال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Anyone over eighteen years of age counts as adult.
[ترجمه ناشناس] کسی که بیشتر از ۱۸ سال سن دارد بالغ است
|
[ترجمه گوگل]هر فرد بالای هجده سال بزرگسال محسوب می شود
[ترجمه ترگمان]هر کسی که بیش از هیجده سال سن داشته باشد، بالغ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Children under 14 must be accompanied by an adult.
[ترجمه مهتا] کودکان زیر ۱۴ سال باید به همراه یک فرد بزرگسال همراه باشند .
|
[ترجمه گوگل]کودکان زیر 14 سال باید با یک بزرگسال همراه باشند
[ترجمه ترگمان]کودکان زیر ۱۴ سال باید به همراه یک بزرگ سال همراه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Children quickly get bored by adult conversation.
[ترجمه گوگل]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه ترگمان]کودکان به سرعت از مکالمه بزرگسالان خسته می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She was very sympathetic to the problems of adult students.
[ترجمه محمد] او نسبت به مشکلات دانشجویان بالغ مهربان است
|
[ترجمه گوگل]او نسبت به مشکلات دانش آموزان بزرگسال بسیار دلسوز بود
[ترجمه ترگمان]او نسبت به مشکلات دانشجویان بزرگ سال بسیار دلسوز بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Far more resources are needed to improve adult literacy.
[ترجمه گوگل]منابع بسیار بیشتری برای بهبود سواد بزرگسالان مورد نیاز است
[ترجمه ترگمان]منابع بیشتری برای بهبود سواد بزرگسالان لازم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The adult can be readily distinguished by its orange bill.
[ترجمه گوگل]بزرگسالان را می توان به آسانی با منشور نارنجی اش تشخیص داد
[ترجمه ترگمان]فرد بالغ می تواند به راحتی با توجه به قبض نارنجی آن تشخیص داده شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Children who behave badly are rejecting adult values.
[ترجمه گوگل]کودکانی که بد رفتار می کنند ارزش های بزرگسالان را رد می کنند
[ترجمه ترگمان]کودکانی که بد رفتار می کنند مقادیر بزرگسالان را رد می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The little boy felt strange amid so many adult people.
[ترجمه گوگل]پسر کوچک در میان بسیاری از افراد بالغ احساس عجیبی می کرد
[ترجمه ترگمان]پسر کوچک در میان این همه آدم بالغ احساس عجیبی داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. This boom in adult education, in turn, helps to raise the intellectual standard of the whole country.
[ترجمه گوگل]این رونق در آموزش بزرگسالان به نوبه خود به ارتقای سطح فکری کل کشور کمک می کند
[ترجمه ترگمان]این جهش در آموزش بزرگسالان به نوبه خود به افزایش استاندارد معنوی کل کشور کمک می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Over one-quarter of the adult population are not fully literate.
[ترجمه گوگل]بیش از یک چهارم جمعیت بزرگسال سواد کامل ندارند
[ترجمه ترگمان]بیش از یک چهارم جمعیت بزرگ سال به طور کامل باسواد نیستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She has diminutive hands for an adult.
[ترجمه گوگل]او دست های کوچکی برای بزرگسالان دارد
[ترجمه ترگمان]اون دستای کوچیکی برای یه بزرگ سال داره
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. His behaviour is not particularly adult.
[ترجمه مهسا] رفتار های او بزرگانه نیستند
|
[ترجمه گوگل]رفتار او به ویژه بزرگسالان نیست
[ترجمه ترگمان]رفتارش خیلی بزرگ نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Most adult education centres offer computing courses.
[ترجمه گوگل]اکثر مراکز آموزش بزرگسالان دوره های محاسباتی را ارائه می دهند
[ترجمه ترگمان]اکثر مراکز آموزش بزرگسالان دوره های کامپیوتر ارائه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. Children must be accompanied by an adult.
[ترجمه گوگل]کودکان باید با یک بزرگسال همراه باشند
[ترجمه ترگمان]کودکان باید توسط یک بزرگ سال همراه باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بزرگسال (اسم)
adult

بالغ (صفت)
full, adolescent, adult, mature, ripe, major, full-fledged, marriageable

بزرگ (صفت)
mighty, senior, large, gross, great, numerous, extra, head, adult, major, big, dignified, grand, voluminous, extensive, massive, enormous, grave, majestic, bulky, eminent, lofty, egregious, immane, jumbo, king-size, sizable, sizeable, walloping

کبیر (صفت)
great, adult, major

به حد رشد رسیده (صفت)
adult

با وقار (صفت)
adult, dignified, courtly, stately, ladylike, grand, superb, substantial

تخصصی

[بهداشت] بالغ - بزرگسال

انگلیسی به انگلیسی

• grown-up; mature person, mature animal
mature, full grown
an adult is a mature, fully developed person or animal. count noun here but can also be used as an attributive adjective. e.g. ...adult insects.
something that is adult is suitable or intended for adult people.

پیشنهاد کاربران

بزرگسال
مثال: She became an adult when she turned 18.
او وقتی که ۱۸ ساله شد بزرگسال شد.
1. بالغ، بزرگسال
2. بالغ، کبیر ( حقوق )
3. مربوط به بزرگسالان
4. عاقلانه، مثل آدم های بالغ
5. فردِ بالغ، فردِ بزرگسال
6. حیوانِ بالغ
be adult about something
در موردِ چیزی عاقلانه رفتار کردن
در زبان باستانی اوستایی واژه کهن وآریایی�تیالیت tialit� به معنی بالغ و بزرگسال است. این واژه کهن وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده و به صورت �أدالت adult� به معنی به رشد رسیده وبالغ وبزرگسال
...
[مشاهده متن کامل]
در زبان انگلیسی به کار میرود. در اینجا تبدیل رایج حرف دال به حرغ ت را داریم. یعنی تیالیتtialit> أدالتadult. دوستان عزیر اگر نمونه ای ازکاربرد این واژه در زبانها وگویشهای ایرانی به همان معنی ومفهوم پیدا کردندلطفا به اشتراک بگذارند. گمان میرود که واژه �الد old� به معنی سن و سال از این واژه کهن باشد. . . شاید قابل بررسیه. . .

Adult=not a child
Adult=بزرگسال
May is a 22 years old collage student. She is an adult✔️❤️
a person who has attained the age of majority and is therefore regarded as independent, self - sufficient, and responsible
بزرگسال یا بُرنا به شخصی گفته می شود که به بلوغ جنسی یا روانی یا اجتماعی رسیده یا کسی که از نظر قانونی بزرگسال محسوب می شود.
افراد بالای 25 سال رو میگن معمولا
میتونه برای اشاره به مسائل بزرگسالانه ( از نظر جنسی ) هم به کار بره.
بالغ/بزرگ
واژه adult به معنی بزرگسال
واژه adult به معنی بزرگسال برای اشاره به چیزهایی مرتبط و مختص به افراد بالغ ( معمولا بالای هیجده سال ) به کار می رود. وقتی صفت adult در کنار اسمی قرار می گیرد به معنی این است که آن چیز مختص بزرگسالان است. مثلا: adult education ( آموزش مخصوص بزرگسالان )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه adult به معنی بزرگسال
واژه adult در این کاربرد برای اشاره به افراد بزرگسال ( معمولا بالای هیجده سال ) اشاره می شود. معمولا در انگلیسی هم مانند فارسی واژه adult به صورت جمع ( adults ) به کار می رود.
منبع: سایت بیاموز

بالغ، بزرگ
بزرگسال، بالغ، not a child
سلام به همگی
معنی ( . adult ( n : بزرگسال ، بالغ
a full - grown person or animal
در vocabulary Pre 2 آمده است
من Pre2 هستم
من از دیکشنری آبادیس خیلی راضی هستم و خیلی خوب هست
بالغ
آدم بزرگ
a full - grown person or animal: some children find it difficult to talk adult
a full grown person or animal
جمله : This movie is suitable for both adult and children
بزرگسال
not a child
کانون زبان ایران . . . . ترم Reach 1
بزرگ سال
بزرگسالان
a full - grown person or animal
not a child
بالغ
بزرگسال
Not a child
grown - up person
a person or an animal that has gown to the full size , not a child.
به سن بلوغ رسیده
جوان

بزرگسال
Not a child
not a child
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٧)

بپرس