aboriginal

/ˌæbəˈrɪdʒn̩əl//ˌæbəˈrɪdʒn̩əl/

معنی: اهل یک اب و خاک، بومی، قدیم، اصلی
معانی دیگر: ساکنان اولیه، سکنه ی اصلی، وابسته به بومیان به ویژه بومیان استرالیا، سکنه اولیه

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: of or relating to aborigines.
مترادف: indigenous, native, original
مشابه: ancient, early, primal, primary, primeval, primitive, primordial

- The aboriginal language is still spoken here.
[ترجمه گوگل] زبان بومی هنوز در اینجا صحبت می شود
[ترجمه ترگمان] زبان بومی هنوز اینجاست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: native to an area; indigenous.
مترادف: indigenous, native, original
مشابه: early, endemic, primal, primary, primeval, primordial

- The aboriginal population dwindled.
[ترجمه گوگل] جمعیت بومی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان] جمعیت بومی کم شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: aboriginally (adv.), aboriginality (n.)
• : تعریف: an aborigine.
مترادف: native
مشابه: aborigine

- These were the lands of the aboriginals.
[ترجمه Hasti] این سرزمین ها برای بومی ها بود.
|
[ترجمه k] اینها سرزمین های بومی ها بودند
|
[ترجمه گوگل] اینها سرزمین بومیان بود
[ترجمه ترگمان] این ها سرزمین the بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. aboriginal inhabitants of iran
ساکنان اولیه ی ایران

2. He has lived among the aboriginal inhabitants for a few years.
[ترجمه گوگل]او چند سالی است که در میان ساکنان بومی زندگی می کند
[ترجمه ترگمان]او چند سال است که در میان ساکنان بومی زندگی کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. They managed to wipe out the entire aboriginal population.
[ترجمه گوگل]آنها توانستند کل جمعیت بومی را از بین ببرند
[ترجمه ترگمان]آن ها توانستند کل افراد بومی را از بین ببرند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. An Aboriginal tracker led them to the place where the plane had crashed.
[ترجمه گوگل]یک ردیاب بومی آنها را به محل سقوط هواپیما هدایت کرد
[ترجمه ترگمان]یک ردیاب مهم آن ها را به محلی هدایت کرد که هواپیما سقوط کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Aboriginal art has finally gained recognition and broken away from being labelled as "primitive" or "exotic".
[ترجمه گوگل]هنر بومی سرانجام به رسمیت شناخته شد و از برچسب "ابتدایی" یا "غیربیان" جدا شد
[ترجمه ترگمان]هنر بومی در نهایت به رسمیت شناخته شد و با برچسب \"بدوی\" یا \"بیگانه\" شناخته شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. This is aimed at protecting the aboriginal sites on the Franklin.
[ترجمه گوگل]هدف از این کار محافظت از سایت های بومی در فرانکلین است
[ترجمه ترگمان]هدف از این کار حفاظت از اماکن بومی در فرانکلین است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Aboriginal Olympic runner Cathy Freeman has spoken out on the issue.
[ترجمه گوگل]کتی فریمن دونده بومی المپیک در مورد این موضوع صحبت کرده است
[ترجمه ترگمان]کتی فریمن، دونده المپیک بومی، در مورد این مساله صحبت کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The Aboriginal rebellion is as tragic as life aboard the Sincerity is hilarious.
[ترجمه گوگل]شورش بومیان به همان اندازه غم انگیز است که زندگی روی سیاریتی خنده دار است
[ترجمه ترگمان]شورش بومی به اندازه زندگی در the غم انگیز است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Recommendations on appointing representatives from Aboriginal communities to various local and national policy boards have been implemented.
[ترجمه گوگل]توصیه هایی در مورد انتصاب نمایندگانی از جوامع بومی در هیئت های سیاست گذاری مختلف محلی و ملی اجرا شده است
[ترجمه ترگمان]توصیه هایی برای انتصاب نمایندگانی از جوامع بومی به هیات های مختلف محلی و ملی به اجرا درآمده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He was the first Aboriginal to have mastered a western mode of painting and by 1940 his was a household name.
[ترجمه گوگل]او اولین بومی بود که بر شیوه نقاشی غربی تسلط یافت و تا سال 1940 نامی آشنا بود
[ترجمه ترگمان]او اولین بومی بود که در یک سبک غربی نقاشی مهارت پیدا کرد و تا ۱۹۴۰ نیز یک نام خانگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Aboriginal women in that age group have death rates around nine times those of the total female population.
[ترجمه گوگل]نرخ مرگ و میر زنان بومی در آن گروه سنی حدود 9 برابر کل جمعیت زنان است
[ترجمه ترگمان]زنان بومی در این گروه سنی، نرخ مرگ در حدود نه برابر کل جمعیت زنان را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Mice, deer and all these islands' aboriginal inhabitants are left far behind.
[ترجمه گوگل]موش ها، آهوها و همه ساکنان بومی این جزایر بسیار عقب مانده اند
[ترجمه ترگمان]موش، گوزن و تمام این جزایر بومی خیلی عقب مانده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. The exceptionally poor health of the Aboriginal community has elicited cross party support for action.
[ترجمه گوگل]وضعیت فوق‌العاده ضعیف جامعه بومیان باعث حمایت فراحزبی برای اقدام شده است
[ترجمه ترگمان]وضعیت بسیار ضعیف جامعه بومی، حمایت حزبی برای اقدام را برانگیخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. There are indeed cases of leaders of aboriginal groups offering to pay yasak.
[ترجمه گوگل]در واقع مواردی از رهبران گروه های بومی وجود دارد که پیشنهاد پرداخت یاساک را داده اند
[ترجمه ترگمان]در حقیقت مواردی از رهبران گروه های بومی برای پرداخت yasak وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. An Aboriginal high school girl from a desert tribe had chanced to see this picture - and all hell had broken loose.
[ترجمه گوگل]یک دختر دبیرستانی بومی از یک قبیله صحرایی شانس داشت این عکس را ببیند - و تمام جهنم از بین رفته بود
[ترجمه ترگمان]یک دختر جوان مهم که از یک قبیله بیابانی تا حالا این تصویر را دیده بود - و تمام جهنمی که از بین رفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اهل یک اب و خاک (اسم)
aboriginal

بومی (صفت)
aboriginal, native, indigenous, endemic, domestic, vernacular, aborigine, autochthonous

قدیم (صفت)
aboriginal, primitive

اصلی (صفت)
elementary, primary, initial, aboriginal, primitive, main, original, principal, basic, net, genuine, prime, essential, head, organic, arch, inherent, intrinsic, innate, fundamental, cardinal, immanent, normative, germinal, first-hand, seminal, ingrown, quintessential, primordial

انگلیسی به انگلیسی

• member of any of the peoples who lived in canada before the european settlers arrived; member of the dark-skinned people indigenous to australia
of or pertaining to aborigines; original, first, native, indigenous
an aboriginal is a member of one of the tribes which were living in australia when europeans arrived. count noun here but can also be used as an adjective. e.g. for many aboriginal people such measures don't go far enough.
aboriginal also means relating to or affecting aboriginals.
the aboriginal people or animals of a place are ones that have been there from the earliest known times or that were there before europeans arrived.

پیشنهاد کاربران

1. بومی ( انسان، حیوان، گیاه )
2. ( با حرفِ بزرگ ) مربوط به بومیانِ استرالیا
ساکنان قدیمی ، بومی

بپرس