abjectly


بخواری، ازروی پستی

جمله های نمونه

1. Both have failed abjectly.
[ترجمه گوگل]هر دو به طرز فجیعی شکست خورده اند
[ترجمه ترگمان] جفتشون از این abjectly رد شدن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. His condition became so abjectly miserable that even his cousins were ashamed to own him.
[ترجمه گوگل]وضعیت او به حدی ناگوار شد که حتی پسرعموهایش از داشتن او شرم داشتند
[ترجمه ترگمان]وضع او چنان درهم برهم شد که حتی cousins هم از او شرمنده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. We were an abjectly poor family but we lived in a safe and leafy part of England.
[ترجمه گوگل]ما یک خانواده فقیر بودیم، اما در منطقه ای امن و سرسبز انگلستان زندگی می کردیم
[ترجمه ترگمان]ما یکی از اعضای خانواده فقیری شده بودیم، اما در یک قسمت امن و پر علف انگلیس زندگی می کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I felt about one foot tall. I abjectly apologized to the owner of the company, who took it with amazingly good humor, and I learned a lesson.
[ترجمه گوگل]احساس کردم حدود یک فوت قد دارم من به طرز مفتضحانه ای از صاحب شرکت عذرخواهی کردم که آن را با شوخ طبعی شگفت انگیزی پذیرفت و درسی گرفتم
[ترجمه ترگمان]در حدود یک فوت قد داشتم با فروتنی از مالک شرکت معذرت خواهی کردم، که آن را با شوخ طبعی خوبی پذیرفت و من درسی گرفتم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. O! ooo! he could hear his frightened, abjectly suffering moans, broken by sobs.
[ترجمه گوگل]ای اووو او می توانست ناله های ترسناک و رنجور خود را که با هق هق شکسته شده بود بشنود
[ترجمه ترگمان]آه! ooo! صدای ناله وحشت زده او را می شنید که از گریه و زاری شکسته و شکسته می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. However, in debt markets they failed abjectly to take account of low-probability but high-impact events such as the gut-wrenching fall in house prices.
[ترجمه گوگل]با این حال، در بازارهای بدهی، آن‌ها به‌شدت نتوانستند رویدادهای کم‌احتمال اما تأثیرگذار مانند کاهش شدید قیمت مسکن را در نظر بگیرند
[ترجمه ترگمان]با این حال، در بازارهای مقروض، آن ها با در نظر گرفتن رویدادهایی مانند کاهش چشمگیر قیمت ها در قیمت های خانه، از این هم abjectly شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Instead, we are now "engaged" and abjectly dependent upon this fascist beast for so many or our essentials and for the support of our currency and fiscal recklessness.
[ترجمه گوگل]در عوض، ما اکنون برای بسیاری از چیزهای ضروری خود و برای حمایت از بی‌احتیاطی پولی و مالی خود به این جانور فاشیست "درگیر" و به شدت وابسته هستیم
[ترجمه ترگمان]در عوض، ما در حال حاضر \"درگیر\" و abjectly شده به این حیوان فاشیست برای بسیاری از افراد ضروری و یا انگیزه مالی خود هستیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. One must submit abjectly to such a guide, and the reward was great.
[ترجمه گوگل]آدم باید با ذلت تسلیم چنین راهنمایی شود و ثوابش بسیار بود
[ترجمه ترگمان]یکی از آن ها با abjectly به این راهنما تسلیم شد و پاداش عالی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Xiao Li is abjectly obedient at home, as both his wife and daughter can & quot ; direct & quot; him.
[ترجمه گوگل]شیائو لی در خانه بسیار مطیع است، زیرا همسر و دخترش می توانند, quot; مستقیم, quot; به او
[ترجمه ترگمان]Xiao در خانه همان طور که همسر و دخترش می توانند quot را هدایت کنند، در خانه به سر می برند؛ و این در حالی است که هر دو همسر و دختر او می توانند quot را هدایت کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I have written at least two abjectly bootlicking columns about First Lady Laura Bush, and I am willing to cram in a few more before next January. Sentence dictionary
[ترجمه گوگل]من حداقل دو ستون مفتضحانه در مورد بانوی اول لورا بوش نوشته‌ام، و حاضرم تا قبل از ژانویه آینده، چند ستون دیگر هم بنویسم فرهنگ لغت جمله
[ترجمه ترگمان]من حداقل دو ستون abjectly در مورد بانوی اول لورا بوش نوشته ام و می خواهم چند روز دیگر قبل از ژانویه آینده را چند دهم فرهنگ لغت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He begged abjectly for the sake of his child who wept deploringly but in vain. They could not persuade the teacher in charge of the class.
[ترجمه گوگل]به خاطر فرزندش که به شدت گریه می کرد اما بیهوده التماس می کرد نتوانستند معلم مسئول کلاس را متقاعد کنند
[ترجمه ترگمان]از این رو به خاطر بچه خود با abjectly از آن خواهش کرد که اشک بریزد، اما بی فایده بود آن ها نمی توانستند معلم را به عنوان رئیس کلاس تشویق کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Apologise abjectly, explain those you HAs suddenly seeing yourself in a new light and those you now realise what an awful thing it were you did.
[ترجمه گوگل]با شرمساری عذرخواهی کنید، به کسانی که دارید به طور ناگهانی خود را در نور جدیدی می بینید توضیح دهید و برای کسانی که اکنون متوجه می شوید چه کار وحشتناکی انجام داده اید توضیح دهید
[ترجمه ترگمان]apologise، توضیح بده که تو ناگهان خود را در یک روشنایی جدید می بینی و حالا متوجه هستی که چه کار وحشتناکی کردی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Under close questioning, the wretched man caved in abjectly and confessed all his misdemeanours.
[ترجمه گوگل]تحت بازجویی دقیق، مرد بدبخت به طرز مفتضحانه ای تسلیم شد و به تمام جنایات خود اعتراف کرد
[ترجمه ترگمان]مرد بی نوا زیر سوال خود از این سوال، با abjectly و اعتراف به همه misdemeanours اعتراف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She shrugged her shoulders abjectly.
[ترجمه گوگل]شانه هایش را با شرمندگی بالا انداخت
[ترجمه ترگمان]او با ناراحتی شانه هایش را بالا انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. When Obama traveled to Copenhagen in 2009 to seal a climate pact, Chinese leaders abjectly humiliated him before sinking the deal.
[ترجمه گوگل]زمانی که اوباما در سال 2009 برای امضای یک پیمان آب و هوایی به کپنهاگ سفر کرد، رهبران چین پیش از پایان دادن به این توافق، او را به طرز فجیعی تحقیر کردند
[ترجمه ترگمان]هنگامی که اوباما در سال ۲۰۰۹ برای بستن قرارداد آب و هوایی به کپنهاگ سفر کرد، رهبران چین قبل از غرق کردن قرارداد او را تحقیر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• in a humiliating manner

پیشنهاد کاربران

به طرز شرم آوری، به طرز نکبت باری، با خفت، با خواری

بپرس