anticlimax

/ˌæntiˈklaɪmæks//ˌæntiˈklaɪmæks/

معنی: بیان قهقرایی، پاداوج
معانی دیگر: افت، نزول، سقوط، نومیدی، یاس، بیان قهقرایی مثل gt; زنم مرد، مالم رابردند و سگم هم گم شد lt;، بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود، بیان قهقرایی نمودن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: anticlimactic (adj.), anticlimactically (adv.)
(1) تعریف: a disappointingly weak or ordinary conclusion or event, following events or statements that build expectations for something powerful or moving.
مترادف: disappointment, letdown
مشابه: comedown, dud

- After his forceful call for radical change, his proposal was an anticlimax.
[ترجمه گوگل] پس از فراخوان قهرآمیز او برای تغییر رادیکال، پیشنهاد او نقطه مقابل او بود
[ترجمه ترگمان] بعد از درخواست اجباری او برای تغییر رادیکال، پیشنهاد او یک تغییر بازی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a descent from important or powerful ideas, esp. in speech or writing, to much less significant ones.
مترادف: descent
مشابه: bathos

(3) تعریف: a disappointing period of descent or decline in contrast to a previous rise.

جمله های نمونه

1. It was an anticlimax when they abandoned the game.
[ترجمه گوگل]زمانی که آنها بازی را رها کردند، یک نقطه عطف بود
[ترجمه ترگمان]وقتی بازی را ترک می کردند، همه بیان می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The holiday itself was rather an anticlimax after all the excitement of planning it.
[ترجمه گوگل]خود تعطیلات پس از آن همه هیجان برنامه ریزی، یک نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه شور و هیجان برنامه ریزی، این روز تعطیل بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Travelling in Europe was something of an anticlimax after the years he'd spent in Africa.
[ترجمه گوگل]پس از سال‌هایی که او در آفریقا گذرانده بود، سفر در اروپا چیزی شبیه به نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]مسافرت در اروپا بعد از سال ها سپری شدن در افریقا بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. From Sainsbury's, the antipasto that isn't an anticlimax.
[ترجمه گوگل]از Sainsbury's، آنتی پاستو که ضد اوج نیست
[ترجمه ترگمان]از Sainsbury، the که بیان anticlimax نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. After all that, the final part is an anticlimax, just a simple up-scroller.
[ترجمه گوگل]پس از همه اینها، بخش پایانی یک anticlimax است، فقط یک اسکرول ساده
[ترجمه ترگمان]بعد از همه اینها، بخش نهایی یک بازی خداحافظی است، فقط یک بازی ساده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. There is no sense of possible anticlimax when reality cuts across Kemp's idealistic view of the girl.
[ترجمه گوگل]زمانی که واقعیت بر دیدگاه ایده آلیستی کمپ از دختر بگذرد، هیچ حسی از نقطه اوج احتمالی وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هنگامی که واقعیت از دیدگاه idealistic کمپ از دختر قطع می شود هیچ مفهومی وجود ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It turned into something of an anticlimax.
[ترجمه گوگل]به چیزی شبیه به یک نقطه عطف تبدیل شد
[ترجمه ترگمان]به حرف های او گوش می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Somehow it all seems a bit of an anticlimax after the bold legends of fax's pioneering days.
[ترجمه گوگل]پس از افسانه های جسورانه روزهای پیشروی فکس، به نوعی همه اینها کمی ضد اوج به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان]به هر حال بعد از افسانه های جسورانه روزه ای پیشرو فاکس، همه چیز عوض شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. There was a vague sense of anticlimax mingled with her vast feeling of freedom.
[ترجمه گوگل]یک حس مبهم از ضد اوج آمیخته با احساس گسترده آزادی او وجود داشت
[ترجمه ترگمان]حس مبهمی از این احساس به وجود آمده بود که در آن حال با احساس آزادی و آزادی آمیخته به آزادی آمیخته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She tried to dismiss the odd feeling of anticlimax she was experiencing.
[ترجمه گوگل]او سعی کرد احساس عجیب ضد اوج را که تجربه می کرد رد کند
[ترجمه ترگمان]سعی کرد احساسات عجیب و غریبی را که در حال تجربه کردن بود ازسر بیرون کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The circus act came as anticlimax after the big build up given by the ring master.
[ترجمه گوگل]عمل سیرک به عنوان ضد اوج پس از ساختن بزرگ ارائه شده توسط استاد رینگ انجام شد
[ترجمه ترگمان]نمایش سیرک همیشه بعد از بزرگ شدن بزرگ توسط رئیس حلقه به گوش می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. When you really look forward to something it's often an anticlimax when it actually happens.
[ترجمه گوگل]وقتی واقعاً مشتاقانه منتظر چیزی هستید، اغلب زمانی که واقعاً اتفاق می‌افتد، یک نقطه‌ی اوج است
[ترجمه ترگمان]زمانی که واقعا به دنبال چیزی هستید که اغلب وقتی اتفاق می افتد که واقعا اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Coming home after a trip somewhere is always a bit of an anticlimax.
[ترجمه گوگل]بازگشت به خانه بعد از یک سفر در جایی همیشه کمی ضد اوج است
[ترجمه ترگمان]بازگشت به خانه پس از یک سفر، همیشه بخشی از حالت خداحافظی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Barry's speech followed Dirk Bogarde's appearance[sentence dictionary], and was an inevitable anticlimax.
[ترجمه گوگل]سخنرانی بری به دنبال ظاهر دیرک بوگارد [فرهنگ جملات] بود و یک نقطه انتقامی اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه ترگمان]سخنرانی باری (بری)به دنبال ظهور تیرک (فرهنگ لغت حکم)بود، و این یک تغییر اجتناب ناپذیر بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Going back to work after a month travelling in China was bound to be an anticlimax.
[ترجمه گوگل]بازگشت به سر کار پس از یک ماه سفر در چین، مسلماً یک نقطه اوج بود
[ترجمه ترگمان]بازگشت به سر کار پس از یک ماه سفر در چین، تبدیل به یک حالت خداحافظی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بیان قهقرایی (اسم)
anticlimax

پاداوج (اسم)
anticlimax

تخصصی

[سینما] ضد اوج
[زمین شناسی] اصطلاح جغرافیایی گیاهی در لغت به معنی پاد اوج

انگلیسی به انگلیسی

• abrupt move from a serious or tense situation to an absurd situation
an anticlimax is something that is disappointing because it is not as exciting as you expected, or because it happens after something that was very exciting.
downfall, weak ending, disappointing conclusion

پیشنهاد کاربران

بپرس