angle

/ˈæŋɡl̩//ˈæŋɡl̩/

معنی: طرف، زاویه، گوشه، کنج، قلاب ماهی گیری، تیزی یا گوشه هر چیزی، با قلاب ماهی گرفتن، دام گستردن، دسیسه کردن
معانی دیگر: خمش، سوی، جهت، (به نوشته یا نطق و غیره) جنبه ی ویژه ای دادن، زاویه دار شدن یا کردن، خم کردن یا شدن، (عامیانه) انگیزه، تمهید، حقه، (برای به دست آوردن چیزی) حیله زدن، طرح ریختن، (با قلاب) ماهی گرفتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the geometric figure made by two lines extending out from a single point.
مشابه: bend, convergence, corner, focus, intersection

- Every triangle has three angles.
[ترجمه گوگل] هر مثلث دارای سه زاویه است
[ترجمه ترگمان] هر مثلث سه زاویه دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: the space between the lines of such a figure as measured in degrees, the number of which reflects the amount of turning that would be required to move one of the lines so that it meets and overlaps the other.

- Each angle in a square measures 90 degrees.
[ترجمه ماه] در هر مربع یک زاویه 90 درجه است.
|
[ترجمه گوگل] هر زاویه در یک مربع 90 درجه است
[ترجمه ترگمان] هر زاویه در یک مربع دارای ۹۰ درجه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: the degree to which a line or plane slants with respect to a horizontal or vertical plane.
مترادف: pitch, slant, slope

- The angle of their driveway is so steep that they cannot drive up safely in the winter.
[ترجمه گوگل] زاویه مسیر آنها به قدری شیب دار است که در زمستان نمی توانند با خیال راحت بالا بروند
[ترجمه ترگمان] زاویه راه ماشین رو آن ها آنقدر پرشیب است که نمی توانند در زمستان با امنیت بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a corner that projects outward or inward.
مترادف: elbow, jag, zigzag
مشابه: crook, spike

(5) تعریف: the standpoint from which something is considered; point of view.
مترادف: perspective, point of view, position, viewpoint
مشابه: approach, aspect, bias, light, outlook, side, view

- The Christmas tree looks beautiful from this angle.
[ترجمه گوگل] درخت کریسمس از این زاویه زیبا به نظر می رسد
[ترجمه ترگمان] درخت کریسمس از این زاویه خیلی زیبا به نظر می رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Why don't we look at the problem from another angle?
[ترجمه گوگل] چرا از زاویه دیگری به مسئله نگاه نمی کنیم؟
[ترجمه ترگمان] چرا از یه زاویه دیگه به مشکل نگاه نکنیم؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Your proposal doesn't seem very advantageous from our angle.
[ترجمه گوگل] پیشنهاد شما از زاویه ما چندان سودمند به نظر نمی رسد
[ترجمه ترگمان] پیشنهاد شما از زاویه ما به نظر نمی رسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: in journalism, the particular way in which an article is slanted, as for a specific audience.
مترادف: slant
مشابه: bias, focus, perspective

- Make sure you give it a strong Hollywood angle.
[ترجمه گوگل] مطمئن شوید که زاویه هالیوود قوی به آن می دهید
[ترجمه ترگمان] دقت کنید که یک زاویه قوی هالیوودی به آن بدهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(7) تعریف: a side or aspect of something.
مترادف: aspect, side
مشابه: element, facet, part

- The editor likes a story with a lot of angles.
[ترجمه گوگل] ویراستار داستانی را با زوایای زیاد دوست دارد
[ترجمه ترگمان] ویراستار داستان را با زاویه زیادی دوست دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: angles, angling, angled
(1) تعریف: to move, bend, or adjust at an angle.
مترادف: slant
مشابه: bend, hook, incline, lean, manipulate, traverse, turn, zigzag

- I need to angle that outside mirror so I can see better behind me.
[ترجمه گوگل] من باید آن آینه بیرون را زاویه دهم تا بتوانم پشت سرم را بهتر ببینم
[ترجمه ترگمان] من نیاز دارم که اون بیرون آینه رو زاویه دید، تا بتونم بهتر ببینم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to write in a manner that will appeal to a specific audience.
مترادف: pitch, slant
مشابه: target

- He angled his speech at the young voters.
[ترجمه گوگل] او زاویه سخنرانی خود را متوجه رای دهندگان جوان کرد
[ترجمه ترگمان] او سخنرانی خود را با رای دهندگان جوان تغییر داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
عبارات: at an angle
• : تعریف: to move at an angle.
مترادف: bend
مشابه: hook, sidle, zigzag
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: angles, angling, angled
(1) تعریف: to fish with hook and line.
مترادف: fish
مشابه: cast, trawl, troll

- We were angling for trout yesterday.
[ترجمه گوگل] دیروز برای ماهی قزل آلا ماهیگیری می کردیم
[ترجمه ترگمان] دیروز ماهی قزل آلا گرفتیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to seek artfully or slyly.
مترادف: finagle, fish
مشابه: contrive, hint, manipulate, scheme

- She tried to hide it, but I could tell she was angling for a promotion.
[ترجمه گوگل] او سعی کرد آن را پنهان کند، اما می‌توانستم بگویم که برای ارتقاء شغلی می‌خواست
[ترجمه ترگمان] سعی کرد آن را مخفی کند، اما من می توانستم بگویم که او برای ترفیع مقام گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. angle of a circle
زاویه ی محاطی

2. angle of convergence
زاویه ی همگرایی (تقارب)،زاویه ی عکسبرداری

3. angle of diffraction
زاویه ی پراش،زاویه ی تفرق

4. an angle is formed by the divergence of two straight lines
در اثر واگرایی دو خط مستقیم زاویه تشکیل می شود.

5. critical angle
زاویه ی حد

6. salient angle
زاویه ی محدب

7. supplementary angle
زاویه ی مکمل

8. the angle of incidence
زاویه ی تابش

9. a dihedral angle
گوشه ی دو هامنی

10. a right angle
زاویه ی قائمه

11. a right angle has 90 degrees
زاویه ی قائمه نود درجه است.

12. a sharp angle
زاویه ی حاد

13. a subacute angle
زاویه ی نیمه حاد

14. an acute angle is less than 90 degrees
زاویه ی حاده کمتر از نود درجه است.

15. an obtuse angle
زاویه ی منفرجه

16. at an angle of. . .
به زاویه ی . . .

17. bisector of an angle
نیمساز زاویه

18. vertex of an angle
راس زاویه

19. the supplement of an angle
مکمل زاویه

20. the two roads meet at an angle of ninety degrees
دو جاده در زاویه ی نود درجه با هم تلاقی می کنند.

21. mehri's play was amusing and its sociological angle had a great appeal
نمایشنامه ی مهری سرگرم کننده بود و جنبه ی اجتماعی بسیار گیرایی داشت.

22. the sailor put his head on the angle of the railing and fell asleep
ملوان سر خود را روی گوشه ی نرده قرار داد و به خواب رفت.

23. the tower of pisa leans at an angle
برج پیزا به یک سو خم شده است.

24. he jockeyed the camera till he got just the right angle
او دوربین را پس و پیش کرد تا اینکه زاویه ی درست را پیدا کرد.

25. The wall is leaning at such a dangerous angle that it wouldn't take much effort to push it over.
[ترجمه گوگل]دیوار به قدری زاویه خطرناکی متمایل شده است که فشار زیادی لازم نیست
[ترجمه ترگمان]دیوار به زاویه ای خطرناک خم شده که تلاش زیادی برای ادامه دادن آن ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

26. He looked at the problem only from his angle.
[ترجمه هلن ممبینی] اون فقط از دید خودش به قضیه نگاه کرد.
|
[ترجمه گوگل]او فقط از زاویه خود به مشکل نگاه می کرد
[ترجمه ترگمان]او فقط از زاویه خودش به مشکل نگاه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

27. How you see the building depends on your angle of vision.
[ترجمه گوگل]نحوه دیدن ساختمان به زاویه دید شما بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]نحوه مشاهده ساختمان بستگی به زاویه دید شما دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

28. The telescope is inclined at an angle of 43 degrees.
[ترجمه گوگل]این تلسکوپ با زاویه 43 درجه متمایل است
[ترجمه ترگمان]تلسکوپ در زاویه ۴۳ درجه قرار گرفته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

29. Her leg was bent at an unnatural angle.
[ترجمه گوگل]پایش با زاویه ای غیر طبیعی خم شده بود
[ترجمه ترگمان]پایش به زاویه غیر طبیعی خم شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

30. The windmill's sails are wooden vanes whose angle can be adjusted from inside the mill.
[ترجمه گوگل]بادبان های آسیاب بادی پره های چوبی هستند که زاویه آنها از داخل آسیاب قابل تنظیم است
[ترجمه ترگمان]کشتی های آسیاب بادی vanes چوبی هستند که زاویه آن را می توان از داخل کارگاه تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طرف (اسم)
abutment, side, hand, party, direction, opponent, region, route, area, flank, angle, belt, suburb, half, opposite party

زاویه (اسم)
angle, corner, hermitage, canton

گوشه (اسم)
recess, quip, angle, corner, nook, quoin, lobe, jest, cantle

کنج (اسم)
angle, corner, quoin

قلاب ماهی گیری (اسم)
angle, fish hook

تیزی یا گوشه هر چیزی (اسم)
angle

با قلاب ماهی گرفتن (فعل)
angle

دام گستردن (فعل)
angle

دسیسه کردن (فعل)
angle, cabal, intrigue, machinate

تخصصی

[سینما] زاویه - جهت - زاویه بصری - زاویه دوربین /زاویه دوربین نسبت به موضوع
[عمران و معماری] نبشی - زاویه - گوشه
[دندانپزشکی] زاویه، گوشه، کنج
[برق و الکترونیک] زاویه
[مهندسی گاز] زاویه
[زمین شناسی] نبشی، زاویه، گوشه
[نساجی] زاویه- کنج- گوشه
[ریاضیات] زاویه، گوشه، نبشی، زانویی، مفصل
[] میخ کوهنوردی
[آمار] زاویه

انگلیسی به انگلیسی

• germanic tribe that resettled in england and formed the anglo-saxons together with the jutes and the saxons
space between two or more lines which are joined at a common point; point of view
bend in an angle; set at an angle; turn sharply in a different direction; move in angles; present from a prejudiced point of view; fish with hook and line
an angle is the difference in direction between two lines or surfaces. angles are measured in degrees.
an angle is also the shape that is created where two lines or surfaces join together.
a particular angle is the position or direction from which you look at something.
you can refer to a way of presenting something, for example in a newspaper, as a particular angle.
if you angle for something, you try to make someone offer it to you without asking for it directly.
see also angling.

پیشنهاد کاربران

نبشی
نگرش، دیدگاه، عقیده، نظر، زاویه، گوشه
درزبان باستانی لری واژگان کهن وآریایی�انگله ( به چهار کنج، گوشه وطرف مشک سنتی گویند ) ، هنگل ( در اعضای بدن انسان به کنج، گوشه و زاویه زیر بغل گویند ) و هنگله ( در اعضای بدن چارپایان، به کنج و زاویه دست
...
[مشاهده متن کامل]
وپاهای اسب وگوسفندگویند ) به کار میرود. این واژگان کهن همگی همریشه اند و وارد زبانهای اروپایی ( انگلیسی، . . . ) شده و به صورت �انگلAngle� به معنی گوشه، زاویه وطرف به کار میرود. لازم به ذکر است که هنوز در زبان کهن لری حرف نون وگاف پشت سرهم به صورت تودماغی تلفظ میشود مثل تلفظ�غنه� و همچنین در زبان انگلیسی این دو حروف پشت سر هم ( NوG ) به صورت یک حرف و تو دماغی تلفظ میشود. آیا سزاوار است با وجود این واژه کهن وریشه دار فرهنگستان واژه زاویه ( ریاضی ) را انتخاب کند. آیا به نظر شما این واژه بیگانه است؟ این واژه و واژگان بسیار دیگری که بیش از چندین هزاران سال در فرهنگ لر ریشه نهاده است، بیگانه هستند؟ آیا باز هم معتقدید که آریاییان ( ماد، پارس وپارت ) به سرزمین ایران مهاجرت کرده اند؟ و صدها مثال دیگر. . .

معانی دیکشنری لانگمن 👇
۱_ زاویه
۲_ ماهی گرفتن با قلاب
angel for = با حقه گرفتن
غیر از اینها معانی دیگری هم داره که باید بررسی بشه
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : angle
✅️ اسم ( noun ) : angle / angler / angling / angularity
✅️ صفت ( adjective ) : angular / angled
✅️ قید ( adverb ) : _
✅ واژه ( با جداسازی اجزاء تشکیل دهنده ) : angle ✅ تلفظ واژه: ANG - gel ✅ معادل کاربردی، فارسی و توضیح واژه: زاویه، گوشه ✅ اجزاء و عناصر واژه ( ریشه، پیشوند یا پسوند ) در پزشکی : goni/o
به معنای نظر و ایده هم هست.
مثال:
Wats Ur angle?
نظرت چیه؟
قصد، غرض، هدف، منظور، مقصود، نیت
اگر در کاربردی خارج از ریاضیات باشد
می توان آن را 👈🏻جهت و جمع آن را 👈🏻جهات ترجمه کرد. ❤️❤️
این واژه سه معنی دارد؛
۱ - زاویه
۲ - ایده، راه حل
۳ - ماهی گرفتن با قلاب
جهت ها -
I like to analyze things from every angle
" من دوست دارم مسائل را از همه جهات تجزیه و تحلیل کنم.
واژه ( اَنک یا اَنگ ) در زبان اوستایی به چم و معنایِ ( خم کردن، پیچاندن ) بوده است؛
( واژه ( angle ) در زبان انگلیسی با واژه ( اَنگ یا اَنک ) در زبان اوستایی از یک بُن و ریشه است ) .
( همچنین واژه ( النگو ) به چمِ ( دستبند ) از واژه ( اَنکو ) در زبان اوستایی گرفته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

چنانکه در رویه 54 و 55 از نبیگِ ( فرهنگ واژه های اوستا ) آمده است:

angleangle
angle ( ریاضی )
واژه مصوب: زاویه
تعریف: شکل هندسی حاصل از رسم دو نیم‏خط از یک نقطه
رأس ( مثلث )
انگیزه ی یک نفر از انجام یک کار
چشم انداز، نقطه نظر، دیدگاه
زاویه
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس