طرفداری
/tarafdAri/
مترادف طرفداری: پشتیبانی، جانب داری، حمایت، طرف گیری، هواخواهی، هواداری
متضاد طرفداری: مخالفت
برابر پارسی: هوا خواهی، پیروی
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
جانب داری حمایت
فرهنگ عمید
۲. نگهبانی از مرزها و نواحی.
واژه نامه بختیاریکا
مترادف ها
پشت، تقویت، پا، کمک، طرفداری، تایید، پشت گرمی، تکیه گاه، پشتیبانی، متکا، پشت بند، ملاک، تکیه، نگاهداری، اتکاء، پشتیبان زیر برد، زیر بری
چسبیدن، تبعیت، چسبندگی، طرفداری، پیوستگی، الصاق، هواخواهی، دوسیدگی
طرفداری، دفاع، وکالت
طرفداری، استثناء قائل شدن نسبت بکسی
طرفداری، جانبداری، بستگی به حزب
طرفداری، تعصب، غرض، علاقه شدید به چیزی، ملیت، جانبداری
توافق، رضایت، الحاق، چسبیدن، طرفداری، الصاق، دوسیدگی، چسبیدگی، انضمام، قبول عضویت، کشش سطحی، همبستگی، الحاق دولتی به یک پیمان
ستایش، موافقت، طرفداری، پسند، تصویب، قبولی
طرفداری، مساعدت
ستایش، طرفداری، تصویب، تجویز، رخصت
ستایش، طرفداری، پشتی، پشتیبانی، کندی، تصدیق در پشت یا ظهر ورقه
طرفداری
طرفداری، ضمانت، تکفل، عهده گیری، اعانت
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
خاطرداشت. [ طِ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) مراعات. جانبداری. طرفداری. علاقه. میل : بنا بر خاطرداشت گذاشته لشکریان هر بی اعتدالی که می کردند متعرض نمیشد. ( تاریخ گلستانه ) .
جانبداری