گم صدا شدنگم گمکاوگم گورگم نشانگم و گورگم و گور کردنگم کردنگم کردن راهگم کرده راهگماگماتریاگمارگماردنگماردن کسی به جای خودگماردهگمارشگمارندهگمارونگماریگماساگماشتگماشتنگماشتن برگماشتن به کاریگماشتن کسی به کاریگماشتهگماشته داشتنگماشته شدهگماشته شده بر امریگمالگمالگانگمانگمان بردنگمان بردن و حدس زدنگمان داشتنگمان رفتنگمان زدنگمان می رودگمان می کردندگمان میکردندگمان میکنمگمان و پندارگمان و خیالگمان کردنگماندنگمانمگمانهگمانه پردازگمانه زدنگمانه زنی