کسی را به طور اتفاقی ملاقات کردنکسی را به فکر چیزی انداختنکسی را به کمک خواستنکسی را بیچاره کردنکسی را پی نخود سیاه فرستادنکسی را تاج سر کردنکسی را تنها گذاشتنکسی را تیغ زدنکسی را جواب کردنکسی را خر گیر اوردنکسی را درس عبرت بقیه کردنکسی را دست انداختنکسی را دست دادنکسی را دم خورشید کباب کردنکسی را دنبال نخود سیاه فرستادنکسی را زیر بال خود گرفتنکسی را سر به نیست کردنکسی را سر کار گذاشتنکسی را سنگ روی یخ کردنکسی را سکه ی یک پول کردنکسی را سیاه و کبود کردنکسی را قر زدنکسی را مثل کف دست شناختنکسی را نعل کردنکسی را نیست و نابود کردنکسی را کافر خواندنکسی رو از روی ظاهر قضاوت نکنکسی شدنکسی نخارد پشت من جز ناخن انگشت منکسی کمر منو دیدهکسی که ارزش چیزی را معین میکندکسی که از عالم غیب خبر داردکسی که برای بدست اوردن سود مشکل کار مردم را حل میکندکسی که به خاطر ضعف چشم دور را نبیندکسی که به دوست خود کمک کندکسی که به نطق کردن اشراف داردکسی که بی جهت به دیگری فرمان و دستور می دهدکسی که پاک از تهمت استکسی که پشتش به ماستکسی که تازه به سربازی رفتهکسی که تردید داردکسی که جار میزندکسی که در اداره کار می کندکسی که در معرض اتهام باشدکسی که دستش معیوب وکسی که راه درست زندگی را انتخاب نکردهکسی که زود فریب می خوردکسی که غیرت و تعصب نداردکسی که فرمان میبردکسی که قبلا می شناختم