دم چشمدم چلچله ای اردنیدم چلچله ای افتابیدم چلچله ای جنوبیدم چلچله ای جهان قدیمدم چندم چو مریم براوردندم چکدم چیزی زدندم حجله کشتن گربهدم خاریدندم خر پیمودندم خرمدم خروسدم خروس از استین کسی پیدا بودندم خروس در دست داشتندم خریدن و دم فروختندم خلیزیدم خود به کسی سپردندم خود را روی کول گذاشتندم خوشدم خوش زدندم خویش شمردندم دا dam daدم دادن به کسیدم دادن تیغ رادم دردم در کشدم در کشیدندم دراوردندم دریدم دستدم دست بودندم دست کسی بودندم دسته ایدم دستی بودندم دمادم دمهادم دمیدندم دنیا دراز استدم دهشدم را غنیمت دانستندم را غنیمت شماردم راندندم رستخیز براوردن ازدم رفتندم روستاندم روی کول گذاشتندم روی کول نهادندم ریزک